🔴 توییت های یک جامعه شناس در مورد چابهار
✍ژولین سورل (@thingolog61)
۱. هر روز و هر روز از #احمدآباد تا #کمب مرادآباد رو توی سرم طی میکنم. #رمین، #عثمانآباد و #حوتآباد و #کمب للو هم این وسط هستن. ۱۰ کیلومتر آلزایمر، فراموشی و ندیده شدن. آب لولهکشی، برق، دوش حمام، روشویی، سینک ظرفشویی، یخچال، آسفالت و روشنایی خیابان نیست.
۲. در عوض صدها متر رشته سیم برق روی زمین، چند تن زباله جمعآوری نشده و فاضلاب رها شده هست و البته هجومهای گاه و بیگاه مامورین زمینشهری، دهها واحد تخریب شده، ویرانه پی ویرانه و کپر و کپر و کپر.
۳.تو این ۱۰ کیلومتر بچهها توی سطلهای آبی که نقش مخزن رو برای توالت دارن غرق شدهاند، بارها سیمهای برقی که تا ۲۰۰ -۳۰۰ متر روی زمین کشیده شده منجر به مرگ ساکنین شده، مسمومیت و حتی مرگ به علت نوسان برق و خاموشی یخچالها و فاسد شدن غذا رایجه.
۴. این ۱۰ کیلومتر لعنت شده، بدون سیل و زلزله و بلایای طبیعی یکی از زیستناپذیرترین و ضد بشریترین سکونتگاههای این مملکته و هر روز فکر میکنم اگر سیلی بیاد، یه کپر چقدر میتونه در برابرش مقاومت کنه؟ چقدر کشته به خاطر اتصالی برق خواهیم داشت؟ چه بیماریهایی واگیر میشه؟
۵. همه اینها هم تو یه قدمی #چابهار در جریانه. شهری که دو روز در هفته آب لولهکشی داره، توی تابستون برق پایداری نداره، باغ مومنیش شهره آفاقه و از دکه نگم که ما ادراک ما الدکه؟ نگاه خیره چرس و بنگ، حش و تل، شیشه و کریستال، پان و ناس زدهها به نزدیکترین افق ممکن.
۶. در تمام این ۱۰ کیلومتر دو صدا رو دائما میشنیدم. اذان در وقتهای پنجگانه و جیزجیز چسبیدن تریاک به سیخ داغ و البته تف قرمزی که در جریان نشئگی با پان به بیرون پرت میشد و رنگ مسلط خیابانهای #چابهار و اون ۱۰ کیلومتر نفرینشده بود.
۷. این ۱۰ کیلومتر تنها بخشی از حاشیهنشینی تو چابهاره. کپرهایی که از جلوی ترمینال و در دو طرف جاده چابهار-سرباز کشیده شدن و اون شهرهایی که توی این فاصله تا ایرانشهر، همه فقط یه خیابونان با کلی تعمیرگاه و صدها بنزینکش و گازوئیلکش بماند که فکر کردن بهش حتی از جان می کاهد.
۸. دائم فکرم پیش بچههاییه که اونجا دیدم. اونها فرزندان کدام وطنان؟ دائم به این جمله مالک یکی از واحدهای تخریب شده فکر میکنم: «مگر ما داعشیم که خانههای ما رو این جور خراب میکنن؟» به اینکه مامورها که میریزن برای تخریب، مردها حق نزدیک شدن ندارن و زنها و بچهها ...
۹. به بچههایی که اونقدر توی کپر درس خوندن، حالا نمیتونن توی مدرسه روی صندلی بشینن و کتاباشون رو وسط کلاس پهن میکنن. مدرسهای که حیاط که هیچ، حتی دستشویی هم نداشت و «پروژه عمرانی احداث دو چشمه توالت»ش مدتها نیمهکاره مونده بود.
۱۰. بچههایی که اکثرشون کفش نداشتن ولی در عوض سؤ تغذیه، رشدنیافتگی، اسهال زده داشتن و تازه اگر دختر بودن سقف تحصیلشون تا ششم بود و بعد شوهر و بچه و "زندگی روزمره".
منبع: توییت نویسنده
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
✍ژولین سورل (@thingolog61)
۱. هر روز و هر روز از #احمدآباد تا #کمب مرادآباد رو توی سرم طی میکنم. #رمین، #عثمانآباد و #حوتآباد و #کمب للو هم این وسط هستن. ۱۰ کیلومتر آلزایمر، فراموشی و ندیده شدن. آب لولهکشی، برق، دوش حمام، روشویی، سینک ظرفشویی، یخچال، آسفالت و روشنایی خیابان نیست.
۲. در عوض صدها متر رشته سیم برق روی زمین، چند تن زباله جمعآوری نشده و فاضلاب رها شده هست و البته هجومهای گاه و بیگاه مامورین زمینشهری، دهها واحد تخریب شده، ویرانه پی ویرانه و کپر و کپر و کپر.
۳.تو این ۱۰ کیلومتر بچهها توی سطلهای آبی که نقش مخزن رو برای توالت دارن غرق شدهاند، بارها سیمهای برقی که تا ۲۰۰ -۳۰۰ متر روی زمین کشیده شده منجر به مرگ ساکنین شده، مسمومیت و حتی مرگ به علت نوسان برق و خاموشی یخچالها و فاسد شدن غذا رایجه.
۴. این ۱۰ کیلومتر لعنت شده، بدون سیل و زلزله و بلایای طبیعی یکی از زیستناپذیرترین و ضد بشریترین سکونتگاههای این مملکته و هر روز فکر میکنم اگر سیلی بیاد، یه کپر چقدر میتونه در برابرش مقاومت کنه؟ چقدر کشته به خاطر اتصالی برق خواهیم داشت؟ چه بیماریهایی واگیر میشه؟
۵. همه اینها هم تو یه قدمی #چابهار در جریانه. شهری که دو روز در هفته آب لولهکشی داره، توی تابستون برق پایداری نداره، باغ مومنیش شهره آفاقه و از دکه نگم که ما ادراک ما الدکه؟ نگاه خیره چرس و بنگ، حش و تل، شیشه و کریستال، پان و ناس زدهها به نزدیکترین افق ممکن.
۶. در تمام این ۱۰ کیلومتر دو صدا رو دائما میشنیدم. اذان در وقتهای پنجگانه و جیزجیز چسبیدن تریاک به سیخ داغ و البته تف قرمزی که در جریان نشئگی با پان به بیرون پرت میشد و رنگ مسلط خیابانهای #چابهار و اون ۱۰ کیلومتر نفرینشده بود.
۷. این ۱۰ کیلومتر تنها بخشی از حاشیهنشینی تو چابهاره. کپرهایی که از جلوی ترمینال و در دو طرف جاده چابهار-سرباز کشیده شدن و اون شهرهایی که توی این فاصله تا ایرانشهر، همه فقط یه خیابونان با کلی تعمیرگاه و صدها بنزینکش و گازوئیلکش بماند که فکر کردن بهش حتی از جان می کاهد.
۸. دائم فکرم پیش بچههاییه که اونجا دیدم. اونها فرزندان کدام وطنان؟ دائم به این جمله مالک یکی از واحدهای تخریب شده فکر میکنم: «مگر ما داعشیم که خانههای ما رو این جور خراب میکنن؟» به اینکه مامورها که میریزن برای تخریب، مردها حق نزدیک شدن ندارن و زنها و بچهها ...
۹. به بچههایی که اونقدر توی کپر درس خوندن، حالا نمیتونن توی مدرسه روی صندلی بشینن و کتاباشون رو وسط کلاس پهن میکنن. مدرسهای که حیاط که هیچ، حتی دستشویی هم نداشت و «پروژه عمرانی احداث دو چشمه توالت»ش مدتها نیمهکاره مونده بود.
۱۰. بچههایی که اکثرشون کفش نداشتن ولی در عوض سؤ تغذیه، رشدنیافتگی، اسهال زده داشتن و تازه اگر دختر بودن سقف تحصیلشون تا ششم بود و بعد شوهر و بچه و "زندگی روزمره".
منبع: توییت نویسنده
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah