🔴 دزدان بزرگ و دزدان کوچک
فرمانروایان شما همدست دزدان شدهاند. زیرا دزدان را برای سرقت یک سکه یا نیمی از یک سکه _پول_ به دار میآویزند، ولی با کسانی که تمام دنیا را به سرقت میبرند و با اطمینانی بیش از دیگران دزدی میکنند، همکاری دارند.
این ضرب المثل صادق است که دزدان بزرگ دزدان کوچک را به دار میآویزند...
#کارل_مارکس
🔻🔻🔻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEEP2fJN9RJccnzNnQ
فرمانروایان شما همدست دزدان شدهاند. زیرا دزدان را برای سرقت یک سکه یا نیمی از یک سکه _پول_ به دار میآویزند، ولی با کسانی که تمام دنیا را به سرقت میبرند و با اطمینانی بیش از دیگران دزدی میکنند، همکاری دارند.
این ضرب المثل صادق است که دزدان بزرگ دزدان کوچک را به دار میآویزند...
#کارل_مارکس
🔻🔻🔻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEEP2fJN9RJccnzNnQ
سرمایهدار به طور منظم یک ارتش ذخیرهی صنعتی به وجود میآورد، که آماده دریافت سفارشات لحظهای است، در بخشی از سال این نیرو را با غیر انسانیترین کار اجباری از پا در میآورد ، و در بخش دیگر آنها را به دلیل نبود کار به گرسنگی میکشاند.
#کارل_مارکس، سرمایه جلد اول (صفحه ۴۹۲)
ترجمه ، حسن مرتضوی
🔻🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
#کارل_مارکس، سرمایه جلد اول (صفحه ۴۹۲)
ترجمه ، حسن مرتضوی
🔻🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
🔰نگرش جدید فوکویاما: «سوسیالیسم باید بازگردد»
✍️ اَلن وودز
26 سال پیش، پس از سقوط اتحاد شوروی، مدافعان سرمایهداری سرخوشانه از مرگ سوسیالیسم و کمونیسم سخن گفتند. ظاهر لیبرالیسم پیروز شده بود و تاریخ در قالب سرمایهداری به تجلی نهایی خود رسید. این لحظهای بود که یوشیهیرو فرانسیس فوکویاما پیشبینی معروف خود را اعلام کرد. منظور او این بود: اکنون که سوسیالیسم (در قالب اتحاد شوروی) شکست خورده، تنها نظام اقتصادی ـ اجتماعی امکانپذیر، سرمایهداری است. یا همانطور که او و دیگران مایلاند آن را توصیف کنند: «اقتصادِ بازارِ آزاد.» حالا که جنگ سرد با شوروی پایان یافته بود، دولتهای سرمایهداری میتوانستند بودجهی فراوانی را صرف ساختِ مدارس، بیمارستانها، مسکن و تمام پیشنیازهای ضروری دیگر برای یک زندگی متمدن کنند. تولید افزایش یابد و بشر از آن پس تا ابد خوشبخت زندگی خواهد کرد!
این نظریهپرداز سیاسی آمریکایی در سال 1992، با مسرت بورژواییِ ناشی از سقوط شوروی، کتابی را با عنوان «پایان تاریخ و آخرین انسان» منتشر کرد که در آن میخوانیم: «چیزی که شاهد آن هستیم نقطهی پایان تحول ایدئولوژیک بشر و جهانشمول شدن دموکراسی لیبرال غربی به عنوان آخرین شکل دولت انسانی است.»
اما تاریخ برای فوکویاما به آسانی نگذشت و حالا دارد از او انتقام میگیرد. فوکویاما در مصاحبهی اخیر خود با مجلهی "نیو استیتمن"، ساز دیگری کوک کرده است: «آنچه من آن زمان (1992) گفتم این بود که یکی از مشکلات دموکراسی مدرن این است که صلح و کامیابی را فراهم میکند اما مردم به چیزی بیش از این نیاز دارند. دموکراسیهای لیبرال حتی تلاش نمیکنند تعریفی از زندگی خوب ارائه کنند...»
فوکویاما به عنوان یکی از مقامات دولتی در دوران ریگان ـ بوش، در اصل به جنبش نومحافظهکارانه نزدیک بود و این احتمالاً بیانگر شور و شوق او برای اقتصاد بازار و لیبرالیسم است. اما تجربهی تلخ وی باعث شد عقایدش را حداقل در برخی جهات تغییر دهد. او از جنگ عراق حمایت کرد اما تا سال 2003 به این نتیجه رسید که این جنگ، خطای سیاستگذاریِ آمریکایی بوده است. او همچنین شروع به انتقاد از اصطلاحات نولیبرالی مرسومی مانند مقرراتزدایی مالی کرد که بخشی از مسئولیت سقوط اقتصادی فاجعهآمیز 2008 متوجه آن بود.
نظریهی "پایان تاریخ" در واقع سرکوفتی برای مارکسیستها بود که کمونیسم را مرحلهی نهایی ایدئولوژیک بشری میدانستند. در پاسخ به سوال خبرنگار مجلهی نیو استیتمن که از فوکویاما نظرش پیرامون تجدید حیاتِ چپ سوسیالیستی در انگلستان و ایالات متحده را میپرسد، جواب میدهد: «همهچیز به این بستهگی دارد که منظور شما از سوسیالیسم چیست؟ فکر نمیکنم مالکیت ابزار تولید (به جز در حوزههایی مثل خدمات عمومی که مطالبهی مشخصی برای آن وجود دارد) به درد بخورد. اما اگر منظور شما برنامههای بازتوزیعی است که در پی آن است تا این عدم توازن بزرگ در درآمد و ثروت را جبران کنند، بله، فکر میکنم #سوسیالیسم نه تنها میتواند، بلکه باید بازگردد. این دورهی طولانی که با ریگان و تاچر آغاز شد و در آن مجموعهی مشخصی از ایدهها دربارهی مزایای بازارِ تنظیمناشده پا گرفت، از بسیاری جهات تأثیراتی فاجعهبار داشت. در زمینهی برابری اجتماعی، تضعیف اتحادیههای کارگری و قدرت چانهزنی کارگران عادی و ظهور یک طبقهی الیگارشی تقریباً در همه جا منجر به ایجاد یک قدرت سیاسی غیرضروری میشود... این الیگارشی اگر اصلاح نشود، «تر و خشک را با هم میسوزاند. در این لحظه، به نظر میرسد چیزهای مشخصی که #کارل_مارکس گفته بود دارد به حقیقت میپیوندد.»
چنان که ملاحظه میشود مدافع برجستهی سرمایهداری و منتقد سوسیالیسم اکنون باید نتیجهگیری کند که تحلیل مارکسیستیِ بحران سرمایهداری اساسا صحیح بوده و پیگیری لجامگسیختهی اقتصاد بازار آزاد، از یکسو به تهیدستی و از سوی دیگر به تسخیر کامل جهان توسط الیگارشی سرمایهدارانهی ثروتمندان غیرمسئول و موهن منجر شده است.
https://pecritique.com/2018/12/18/%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%B4-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D9%81%D9%88%DA%A9%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%B3%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%A7/
🆔 @edalatxah
✍️ اَلن وودز
26 سال پیش، پس از سقوط اتحاد شوروی، مدافعان سرمایهداری سرخوشانه از مرگ سوسیالیسم و کمونیسم سخن گفتند. ظاهر لیبرالیسم پیروز شده بود و تاریخ در قالب سرمایهداری به تجلی نهایی خود رسید. این لحظهای بود که یوشیهیرو فرانسیس فوکویاما پیشبینی معروف خود را اعلام کرد. منظور او این بود: اکنون که سوسیالیسم (در قالب اتحاد شوروی) شکست خورده، تنها نظام اقتصادی ـ اجتماعی امکانپذیر، سرمایهداری است. یا همانطور که او و دیگران مایلاند آن را توصیف کنند: «اقتصادِ بازارِ آزاد.» حالا که جنگ سرد با شوروی پایان یافته بود، دولتهای سرمایهداری میتوانستند بودجهی فراوانی را صرف ساختِ مدارس، بیمارستانها، مسکن و تمام پیشنیازهای ضروری دیگر برای یک زندگی متمدن کنند. تولید افزایش یابد و بشر از آن پس تا ابد خوشبخت زندگی خواهد کرد!
این نظریهپرداز سیاسی آمریکایی در سال 1992، با مسرت بورژواییِ ناشی از سقوط شوروی، کتابی را با عنوان «پایان تاریخ و آخرین انسان» منتشر کرد که در آن میخوانیم: «چیزی که شاهد آن هستیم نقطهی پایان تحول ایدئولوژیک بشر و جهانشمول شدن دموکراسی لیبرال غربی به عنوان آخرین شکل دولت انسانی است.»
اما تاریخ برای فوکویاما به آسانی نگذشت و حالا دارد از او انتقام میگیرد. فوکویاما در مصاحبهی اخیر خود با مجلهی "نیو استیتمن"، ساز دیگری کوک کرده است: «آنچه من آن زمان (1992) گفتم این بود که یکی از مشکلات دموکراسی مدرن این است که صلح و کامیابی را فراهم میکند اما مردم به چیزی بیش از این نیاز دارند. دموکراسیهای لیبرال حتی تلاش نمیکنند تعریفی از زندگی خوب ارائه کنند...»
فوکویاما به عنوان یکی از مقامات دولتی در دوران ریگان ـ بوش، در اصل به جنبش نومحافظهکارانه نزدیک بود و این احتمالاً بیانگر شور و شوق او برای اقتصاد بازار و لیبرالیسم است. اما تجربهی تلخ وی باعث شد عقایدش را حداقل در برخی جهات تغییر دهد. او از جنگ عراق حمایت کرد اما تا سال 2003 به این نتیجه رسید که این جنگ، خطای سیاستگذاریِ آمریکایی بوده است. او همچنین شروع به انتقاد از اصطلاحات نولیبرالی مرسومی مانند مقرراتزدایی مالی کرد که بخشی از مسئولیت سقوط اقتصادی فاجعهآمیز 2008 متوجه آن بود.
نظریهی "پایان تاریخ" در واقع سرکوفتی برای مارکسیستها بود که کمونیسم را مرحلهی نهایی ایدئولوژیک بشری میدانستند. در پاسخ به سوال خبرنگار مجلهی نیو استیتمن که از فوکویاما نظرش پیرامون تجدید حیاتِ چپ سوسیالیستی در انگلستان و ایالات متحده را میپرسد، جواب میدهد: «همهچیز به این بستهگی دارد که منظور شما از سوسیالیسم چیست؟ فکر نمیکنم مالکیت ابزار تولید (به جز در حوزههایی مثل خدمات عمومی که مطالبهی مشخصی برای آن وجود دارد) به درد بخورد. اما اگر منظور شما برنامههای بازتوزیعی است که در پی آن است تا این عدم توازن بزرگ در درآمد و ثروت را جبران کنند، بله، فکر میکنم #سوسیالیسم نه تنها میتواند، بلکه باید بازگردد. این دورهی طولانی که با ریگان و تاچر آغاز شد و در آن مجموعهی مشخصی از ایدهها دربارهی مزایای بازارِ تنظیمناشده پا گرفت، از بسیاری جهات تأثیراتی فاجعهبار داشت. در زمینهی برابری اجتماعی، تضعیف اتحادیههای کارگری و قدرت چانهزنی کارگران عادی و ظهور یک طبقهی الیگارشی تقریباً در همه جا منجر به ایجاد یک قدرت سیاسی غیرضروری میشود... این الیگارشی اگر اصلاح نشود، «تر و خشک را با هم میسوزاند. در این لحظه، به نظر میرسد چیزهای مشخصی که #کارل_مارکس گفته بود دارد به حقیقت میپیوندد.»
چنان که ملاحظه میشود مدافع برجستهی سرمایهداری و منتقد سوسیالیسم اکنون باید نتیجهگیری کند که تحلیل مارکسیستیِ بحران سرمایهداری اساسا صحیح بوده و پیگیری لجامگسیختهی اقتصاد بازار آزاد، از یکسو به تهیدستی و از سوی دیگر به تسخیر کامل جهان توسط الیگارشی سرمایهدارانهی ثروتمندان غیرمسئول و موهن منجر شده است.
https://pecritique.com/2018/12/18/%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%B4-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D9%81%D9%88%DA%A9%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%B3%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%A7/
🆔 @edalatxah
🔴 چهاردهم مارس ۱۸۸۳، #کارل_مارکس، بزرگترین متفکر هزاره دوم از اندیشیدن باز ایستاد.
#فردریش_انگلس، در سومین روز مرگ این دوست دیرینه اش در ۱۷ مارس ۱۸۸۳، بر مزار مارکس در گورستان هایگیت شهر لندن، چنین گفت:
«چهارده مارس، يک ربع به ساعت سه بعدازظهر، بزرگترين انديشمند روزگار ما از انديشيدن باز ايستاد. فقط دو دقيقه او را تنها گذاشته بوديم، همين که به اتاق آمديم، ديديم که آرام روى صندلى خوابيده است - اما اين بار براى هميشه.
مرگ اين مرد چنان ضايعهاى براى پرولتارياى رزمنده اروپا و امريکا و براى تاريخ علوم است که ابعادش غير قابل اندازهگيرى است. جاى خالىاى که با رفتن اين روح پُر عظمت بوجود آمده است بزودى زود همه جا احساس خواهد.
همانطور که داروین قانون تکامل جهان ارگانیک و موجود زنده را باز نمود. مارکس قانون تکامل تاریخ بشر را باز نموده است. این نکته ساده که مردمان پیش از آن که بتوانند به سیاست، دانش، هنر، دین و جزء اینها به پردازند در وحلهی نخست باید بخورند، بیاشامند، خانه داشته باشند و جامه بپوشند، نکته سادهای که زیر لایههایی از تصورات ایدهآلیستی از دیده پنهان مانده بود.
🆔 @edalatxah
#فردریش_انگلس، در سومین روز مرگ این دوست دیرینه اش در ۱۷ مارس ۱۸۸۳، بر مزار مارکس در گورستان هایگیت شهر لندن، چنین گفت:
«چهارده مارس، يک ربع به ساعت سه بعدازظهر، بزرگترين انديشمند روزگار ما از انديشيدن باز ايستاد. فقط دو دقيقه او را تنها گذاشته بوديم، همين که به اتاق آمديم، ديديم که آرام روى صندلى خوابيده است - اما اين بار براى هميشه.
مرگ اين مرد چنان ضايعهاى براى پرولتارياى رزمنده اروپا و امريکا و براى تاريخ علوم است که ابعادش غير قابل اندازهگيرى است. جاى خالىاى که با رفتن اين روح پُر عظمت بوجود آمده است بزودى زود همه جا احساس خواهد.
همانطور که داروین قانون تکامل جهان ارگانیک و موجود زنده را باز نمود. مارکس قانون تکامل تاریخ بشر را باز نموده است. این نکته ساده که مردمان پیش از آن که بتوانند به سیاست، دانش، هنر، دین و جزء اینها به پردازند در وحلهی نخست باید بخورند، بیاشامند، خانه داشته باشند و جامه بپوشند، نکته سادهای که زیر لایههایی از تصورات ایدهآلیستی از دیده پنهان مانده بود.
🆔 @edalatxah
🔴 گزیده ای از مارکس
جایی که طبقه کارگر هنوز تا این حد سازمان یافته نیست که به یک مبارزه قاطع در تقابل با قدرت جمعی، یعنی، نیروی سیاسی طبقات حاکم دست بزند، او باید به هر قیمت برای این نبرد از طریق آژیتاسیون مداوم علیه این قدرت و برخورد سازش ناپذیر و آشتی ناپذیر بر علیه قدرت سیاسی طبقه حاکم، آموزش ببیند و تربیت شود. در غیر این صورت، طبقه کارگر به عنوان کارت بازی طبقات حاکم در دست آنها باقی میماند، همانطور که انقلاب سپتامبر در فرانسه نشان داد و همانطور که به درجه معینی، گلادستون(Glastone) و شرکاء در انگلستان تاکنون بطور موفقیت آمیزی در این بازی دادنها دخیل بودهاند.
#کارل_مارکس، نامه به فردریچ بولت (Friedrich Bolte) ۱۸۷۱
🆔 @edalatxah
جایی که طبقه کارگر هنوز تا این حد سازمان یافته نیست که به یک مبارزه قاطع در تقابل با قدرت جمعی، یعنی، نیروی سیاسی طبقات حاکم دست بزند، او باید به هر قیمت برای این نبرد از طریق آژیتاسیون مداوم علیه این قدرت و برخورد سازش ناپذیر و آشتی ناپذیر بر علیه قدرت سیاسی طبقه حاکم، آموزش ببیند و تربیت شود. در غیر این صورت، طبقه کارگر به عنوان کارت بازی طبقات حاکم در دست آنها باقی میماند، همانطور که انقلاب سپتامبر در فرانسه نشان داد و همانطور که به درجه معینی، گلادستون(Glastone) و شرکاء در انگلستان تاکنون بطور موفقیت آمیزی در این بازی دادنها دخیل بودهاند.
#کارل_مارکس، نامه به فردریچ بولت (Friedrich Bolte) ۱۸۷۱
🆔 @edalatxah
🔴 درباره مالکیت خصوصی
مالکیت خصوصی آنچنان ما را احمق و یک سویه کرده که یک شی فقط هنگامی «از آن ماست» که ما مالکش باشیم، و به عنوان سرمایه برای ما وجود داشته باشد یا هنگامی که مستقیما تصاحباش کرده باشیم، خورده باشیم، نوشیده باشیم، پوشیده باشیم و در آن سکنی گزیده باشیم و غیره.
یا به طور خلاصه، هنگامی که از آن "استفاده میکنیم"، هر چند خود مالکیت خصوصی تمام این واقعیت یافتگیهای مستقیم تملک را فقط به عنوان "وسایل معاش" در بر میگیرد، و زندگیای که این وسایل به آن خدمت میکنند، "زندگی مالکیت خصوصی"، کار و تبدیل آن به سرمایه است.
بنابراین، به جای "تمام" حواس مادی و ذهنی، بیگانگی محض "تمام" این حواس، یعنی حس "داشتن" ظاهر میشود، وجود انسان باید به این فقر مطلق تقلیل داده میشد تا ثروت درونی خود را ایجاد کند.
بنابراین، فرا رفتن از مالکیت خصوصی، همانا "رهایی" کامل همه ی حواس و خصوصیتهای انسان است، اما این رهایی است، دقیقا به این علت که این حواس و خصوصیتها، چه به لحاظ ذهنی و به لحاظ عینی، "انسانی" میشود.
چشم "چشمی انسانی" میشود، همان طور که ابژهاش ابژهای اجتماعی، یعنی ابژهای "انسانی" میشود که توسط انسان برای انسان ساخته میشود، بنابر این "حواس" در پراکسیس خود "نظریهپرداز" میشوند، بدیهی است که چشم "انسانی" به شیوهای متفاوت با چشم تربیت نشده و غیر انسانی از دیدن اشیا لذت میبرد و "گوش" انسانی متفاوت با گوش تربیت نشده از شنیدن لذت میبرد.
"حسی" که زندانی نیاز عملی خامی باشد، صرفاً حسی محدود است، برای انسان گرسنه شکل انسانی غذا مطرح نیست، بلکه فقط "شکل" انتزاعیاش اهمیت دارد، این شکل انتزاعی نیز میتواند در خامترین صورت خود حضور داشته باشد، و سخت بتوان گفت که این گونه خوردن چه تفاوتی با خوردن "حیوانات" دارد.
#کارل_مارکس، دست نوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ (صفحات ۱۷۷-۱۷۴)
ترجمه: حسن مرتضوی
منبع :
@Hegemony_Culture
🆔 @edalatxah
مالکیت خصوصی آنچنان ما را احمق و یک سویه کرده که یک شی فقط هنگامی «از آن ماست» که ما مالکش باشیم، و به عنوان سرمایه برای ما وجود داشته باشد یا هنگامی که مستقیما تصاحباش کرده باشیم، خورده باشیم، نوشیده باشیم، پوشیده باشیم و در آن سکنی گزیده باشیم و غیره.
یا به طور خلاصه، هنگامی که از آن "استفاده میکنیم"، هر چند خود مالکیت خصوصی تمام این واقعیت یافتگیهای مستقیم تملک را فقط به عنوان "وسایل معاش" در بر میگیرد، و زندگیای که این وسایل به آن خدمت میکنند، "زندگی مالکیت خصوصی"، کار و تبدیل آن به سرمایه است.
بنابراین، به جای "تمام" حواس مادی و ذهنی، بیگانگی محض "تمام" این حواس، یعنی حس "داشتن" ظاهر میشود، وجود انسان باید به این فقر مطلق تقلیل داده میشد تا ثروت درونی خود را ایجاد کند.
بنابراین، فرا رفتن از مالکیت خصوصی، همانا "رهایی" کامل همه ی حواس و خصوصیتهای انسان است، اما این رهایی است، دقیقا به این علت که این حواس و خصوصیتها، چه به لحاظ ذهنی و به لحاظ عینی، "انسانی" میشود.
چشم "چشمی انسانی" میشود، همان طور که ابژهاش ابژهای اجتماعی، یعنی ابژهای "انسانی" میشود که توسط انسان برای انسان ساخته میشود، بنابر این "حواس" در پراکسیس خود "نظریهپرداز" میشوند، بدیهی است که چشم "انسانی" به شیوهای متفاوت با چشم تربیت نشده و غیر انسانی از دیدن اشیا لذت میبرد و "گوش" انسانی متفاوت با گوش تربیت نشده از شنیدن لذت میبرد.
"حسی" که زندانی نیاز عملی خامی باشد، صرفاً حسی محدود است، برای انسان گرسنه شکل انسانی غذا مطرح نیست، بلکه فقط "شکل" انتزاعیاش اهمیت دارد، این شکل انتزاعی نیز میتواند در خامترین صورت خود حضور داشته باشد، و سخت بتوان گفت که این گونه خوردن چه تفاوتی با خوردن "حیوانات" دارد.
#کارل_مارکس، دست نوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ (صفحات ۱۷۷-۱۷۴)
ترجمه: حسن مرتضوی
منبع :
@Hegemony_Culture
🆔 @edalatxah
.
🔴 به مناسبت انتشارِ ترجمهی جدید از " گروندریسه"
کتابهای زیادی ترجمه کردهام. کتابهایی که چکیدهی شب و روزم، جوانیام، آرمانهایم و جنبشی که به آن تعلق داشته و دارم، هستند و خواهند بود. اما میان این همه کتاب که دست کم بیش از سی و پنج سال از زندگیم را وقف آنها کردم، مارکس و آثارش چیز دیگری است. طعم دیگری دارد با اندیشهی پیرمرد کلنجار رفتن، عطر دیگری دارد از او خواندن و به فارسی برگرداندن. لحظه به لحظه ترجمهی آثارش را به یاد دارم. از وسعت فهم او شگفتزده میشدم، از شدت هیجان اینکه او چه چیزی را میدید و ما نمیبینیم و چگونه بازتاب این دیدن در واژهها نقش میبندد، چگونه استدلالها در ضرباهنگی خوشنوا راههای ناگشوده را میگشاید، نفس در سینهام حبس میکرد: ستیز دائمی با استثمار و سرکوب و هر آنچه کرامت انسان را زیرپا له میکند، تلاش برای فهم مکانیسم حرکت سرمایه و کار در جدال همیشگیشان، درک و فهماندن روند بیگانگی و از خودبیگانگی، همدلی عمیق با انسانها و مبارزات روزمرهشان، بینش گسترده و آرمانخواه از آیندهای هنوز نادیدنی که همچون روحی مسیحایی در پیکر بیروح کتاب دمیده میشود و سرانجام امید، این مشعل پرفروغ که لحظهای در سراسر کتاب خاموش نمیشود... و اینک گروندریسه منتشر شد. حاصل سه سال و نیم کار مشترک من و کمال خسروی، رفیق عزیزم، پیش روی شماست. گروندریسه زندگی است. این زندگی را در آغوش بگیرید.
زندهباد زندگی!
زندهباد تلاشهای عظیم بشریت ستمکش در سراسر تاریخ!
حسن مرتضوی
#حسن_مرتضوی
#کمال_خسروی
#کارل_مارکس
#گروندریسه
@sarkhatism
🔹🔹🔹
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
🔴 به مناسبت انتشارِ ترجمهی جدید از " گروندریسه"
کتابهای زیادی ترجمه کردهام. کتابهایی که چکیدهی شب و روزم، جوانیام، آرمانهایم و جنبشی که به آن تعلق داشته و دارم، هستند و خواهند بود. اما میان این همه کتاب که دست کم بیش از سی و پنج سال از زندگیم را وقف آنها کردم، مارکس و آثارش چیز دیگری است. طعم دیگری دارد با اندیشهی پیرمرد کلنجار رفتن، عطر دیگری دارد از او خواندن و به فارسی برگرداندن. لحظه به لحظه ترجمهی آثارش را به یاد دارم. از وسعت فهم او شگفتزده میشدم، از شدت هیجان اینکه او چه چیزی را میدید و ما نمیبینیم و چگونه بازتاب این دیدن در واژهها نقش میبندد، چگونه استدلالها در ضرباهنگی خوشنوا راههای ناگشوده را میگشاید، نفس در سینهام حبس میکرد: ستیز دائمی با استثمار و سرکوب و هر آنچه کرامت انسان را زیرپا له میکند، تلاش برای فهم مکانیسم حرکت سرمایه و کار در جدال همیشگیشان، درک و فهماندن روند بیگانگی و از خودبیگانگی، همدلی عمیق با انسانها و مبارزات روزمرهشان، بینش گسترده و آرمانخواه از آیندهای هنوز نادیدنی که همچون روحی مسیحایی در پیکر بیروح کتاب دمیده میشود و سرانجام امید، این مشعل پرفروغ که لحظهای در سراسر کتاب خاموش نمیشود... و اینک گروندریسه منتشر شد. حاصل سه سال و نیم کار مشترک من و کمال خسروی، رفیق عزیزم، پیش روی شماست. گروندریسه زندگی است. این زندگی را در آغوش بگیرید.
زندهباد زندگی!
زندهباد تلاشهای عظیم بشریت ستمکش در سراسر تاریخ!
حسن مرتضوی
#حسن_مرتضوی
#کمال_خسروی
#کارل_مارکس
#گروندریسه
@sarkhatism
🔹🔹🔹
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
Telegram
مدرسه رهایی
«مدرسه رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالتخواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی و عدالت خواهی دانشآموزان و معلمان است و با رویکرد رادیکال و انتقادی به دنبال معرفی آموزش رهاییبخش است.
ما معتقد به اتحاد جنبشهای اجتماعی بر بستر عینی و طبقاتی هستیم.
است. این کانال انعکاس صدای آزادی و عدالت خواهی دانشآموزان و معلمان است و با رویکرد رادیکال و انتقادی به دنبال معرفی آموزش رهاییبخش است.
ما معتقد به اتحاد جنبشهای اجتماعی بر بستر عینی و طبقاتی هستیم.
"آنچه موجب خیزش توده ها برای #انقلاب می شود فقر نیست؛بلکه پی بردن به #علت_فقر است."
#کارل_مارکس
🔻🔻🔻
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
#کارل_مارکس
🔻🔻🔻
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
🔴 روز خاموشی پیرمرد
▫️بهمناسبت سالروز درگذشت #کارل_مارکس
«در ۱۴ مارس، ساعت یکربع به سه، بزرگترین اندیشمند زنده از اندیشیدن بازایستاد.» این نخستین جمله از گفتار فردریش انگلس بر مزار مارکس در روز خاکسپاری او و در وداع با پیرمرد است؛ براستی که عظمت این گفتار کوتاه، شایستهی عظمت آن غول زیبای اندیشه است که، به گفتهی انگلس، بازماندگانش هنوز نمیدانستند مرگش چه مغاکی ژرف در سینهی تاریخ اندیشه و مبارزه برای رهایی، گشوده است. شگرفی و هوشمندی بیهمانند گفتار کوتاه انگلس، در پنهانشدن درد از دست رفتن رفیق شفیق دیرین، در سایهی درد تهیشدن آسمان دانش و مبارزه از یکی از درخشندهترین ستارگان خویش است؛ در تیزبینی او در دیدن این تناسب انسان و تاریخ است: نه؛ این نامهی وداع، فقط فریاد رنج «ژنرال» در از دست دادن «مورِ» عزیزش نیست، بلکه، و بسا دردناکتر، بیان آه پرولتاریا و «علم تاریخی» در سوگ خاموشی «بزرگترین اندیشمند زنده» است. او، انگلس، نه از بزرگترین اندیشمند زندهی «روزگار خویش»، بلکه - تو گویی - از یگانه اندیشمند زندهی همهی روزگاران سخن میگوید. این اغراق، آری، درد وداع یک انسان با انسانی دیگر، رفیقی با رفیق دیگر، است که از پشت دیوار درد انسانی تاریخی سرک میکشد. میگوید: «فقط دو دقیقه از او غفلت کردیم؛ و روی که برگرداندیم، او را خفته بهآرامی در صندلیاش یافتیم؛ خوابی ابدی.» تو گویی مادری از فرزند پر شر و شوری سخن میگوید که با دو دقیقه دور دیدن چشم مادر، در شیطنتی ماجراجویانه، هیاهویی بزرگ به پا کرده است. آیا «شیطنت» پیرمرد در زیر و رو کردن تاریخ اندیشه و در گشودن بزرگترین پنجره بر چشمانداز رهایی، چیزی جز انقلابی جهانی/تاریخی، در دقیقترین معنای این واژه، است؟ او، که بهگفتهی انگلس، در همین گفتار، «بیش و پیش از هر چیز، انسانی انقلابی بود»؟
#مارکس
https://tttttt.me/naghd_com/716
🔻🔻🔻
به کانال معلمان عدالتخواه بپیوندید و از اخبار صنفی مطلع شوید
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
▫️بهمناسبت سالروز درگذشت #کارل_مارکس
«در ۱۴ مارس، ساعت یکربع به سه، بزرگترین اندیشمند زنده از اندیشیدن بازایستاد.» این نخستین جمله از گفتار فردریش انگلس بر مزار مارکس در روز خاکسپاری او و در وداع با پیرمرد است؛ براستی که عظمت این گفتار کوتاه، شایستهی عظمت آن غول زیبای اندیشه است که، به گفتهی انگلس، بازماندگانش هنوز نمیدانستند مرگش چه مغاکی ژرف در سینهی تاریخ اندیشه و مبارزه برای رهایی، گشوده است. شگرفی و هوشمندی بیهمانند گفتار کوتاه انگلس، در پنهانشدن درد از دست رفتن رفیق شفیق دیرین، در سایهی درد تهیشدن آسمان دانش و مبارزه از یکی از درخشندهترین ستارگان خویش است؛ در تیزبینی او در دیدن این تناسب انسان و تاریخ است: نه؛ این نامهی وداع، فقط فریاد رنج «ژنرال» در از دست دادن «مورِ» عزیزش نیست، بلکه، و بسا دردناکتر، بیان آه پرولتاریا و «علم تاریخی» در سوگ خاموشی «بزرگترین اندیشمند زنده» است. او، انگلس، نه از بزرگترین اندیشمند زندهی «روزگار خویش»، بلکه - تو گویی - از یگانه اندیشمند زندهی همهی روزگاران سخن میگوید. این اغراق، آری، درد وداع یک انسان با انسانی دیگر، رفیقی با رفیق دیگر، است که از پشت دیوار درد انسانی تاریخی سرک میکشد. میگوید: «فقط دو دقیقه از او غفلت کردیم؛ و روی که برگرداندیم، او را خفته بهآرامی در صندلیاش یافتیم؛ خوابی ابدی.» تو گویی مادری از فرزند پر شر و شوری سخن میگوید که با دو دقیقه دور دیدن چشم مادر، در شیطنتی ماجراجویانه، هیاهویی بزرگ به پا کرده است. آیا «شیطنت» پیرمرد در زیر و رو کردن تاریخ اندیشه و در گشودن بزرگترین پنجره بر چشمانداز رهایی، چیزی جز انقلابی جهانی/تاریخی، در دقیقترین معنای این واژه، است؟ او، که بهگفتهی انگلس، در همین گفتار، «بیش و پیش از هر چیز، انسانی انقلابی بود»؟
#مارکس
https://tttttt.me/naghd_com/716
🔻🔻🔻
به کانال معلمان عدالتخواه بپیوندید و از اخبار صنفی مطلع شوید
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
Telegram
نقد
آیا «شیطنت» پیرمرد در زیر و رو کردن تاریخ اندیشه و در گشودن بزرگترین پنجره بر چشمانداز رهایی، چیزی جز انقلابی جهانی/تاریخی، در دقیقترین معنای این واژه، است؟
#مارکس
🖋@naghd_com
#مارکس
🖋@naghd_com