مدرسه‌ رهایی
2.34K subscribers
6.96K photos
2.16K videos
199 files
4.97K links
«مدرسه‌ رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالت‌خواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی‌ و عدالت‌ خواهی دانش‌آموزان و معلمان است و با رویکرد رادیکال و انتقادی به دنبال معرفی آموزش رهایی‌بخش است.
ما معتقد به اتحاد جنبش‌های اجتماعی بر بستر عینی و طبقاتی هستیم.
Download Telegram
🔰نگرش جدید فوکویاما: «سوسیالیسم باید بازگردد»
✍️ اَلن وودز

26 سال پیش، پس از سقوط اتحاد شوروی، مدافعان سرمایه‌داری سرخوشانه از مرگ سوسیالیسم و کمونیسم سخن گفتند. ظاهر لیبرالیسم پیروز شده بود و تاریخ در قالب سرمایه‌داری به تجلی نهایی خود رسید. این لحظه‌ای بود که یوشی‌هیرو فرانسیس فوکویاما پیش‌بینی معروف خود را اعلام کرد. منظور او این بود: اکنون که سوسیالیسم (در قالب اتحاد شوروی) شکست خورده، تنها نظام اقتصادی ـ اجتماعی امکان‌پذیر، سرمایه‌داری است. یا همان‌طور که او و دیگران مایل‌اند آن را توصیف کنند: «اقتصادِ بازارِ آزاد.» حالا که جنگ سرد با شوروی پایان یافته بود، دولت‌های سرمایه‌داری می‌توانستند بودجه‌ی فراوانی را صرف ساختِ مدارس، بیمارستان‌ها، مسکن و تمام پیش‌نیازهای ضروری دیگر برای یک زندگی متمدن کنند. تولید افزایش ‌یابد و بشر از آن پس تا ابد خوش‌بخت زندگی خواهد کرد!
این نظریه‌پرداز سیاسی آمریکایی در سال 1992، با مسرت بورژواییِ ناشی از سقوط شوروی، کتابی را با عنوان «پایان تاریخ و آخرین انسان» منتشر کرد که در آن می‌خوانیم: «چیزی که شاهد آن هستیم نقطه‌ی پایان تحول ایدئولوژیک بشر و جهان‌شمول‌ شدن دموکراسی لیبرال غربی به ‌عنوان آخرین شکل دولت انسانی است.»
اما تاریخ برای فوکویاما به ‌آسانی نگذشت و حالا دارد از او انتقام می‌گیرد. فوکویاما در مصاحبه‌ی اخیر خود با مجله‌ی "نیو استیت‌من"، ساز دیگری کوک کرده است: «آنچه من آن زمان (1992) گفتم این بود که یکی از مشکلات دموکراسی مدرن این است که صلح و کامیابی را فراهم می‌کند اما مردم به چیزی بیش از این نیاز دارند. دموکراسی‌های لیبرال حتی تلاش نمی‌کنند تعریفی از زندگی خوب ارائه کنند...»
فوکویاما به ‌عنوان یکی از مقامات دولتی در دوران ریگان ـ بوش، در اصل به جنبش نومحافظه‌کارانه نزدیک بود و این احتمالاً بیان‌گر شور و شوق او برای اقتصاد بازار و لیبرالیسم است. اما تجربه‌ی تلخ وی باعث شد عقایدش را حداقل در برخی جهات تغییر دهد. او از جنگ عراق حمایت کرد اما تا سال 2003 به این نتیجه رسید که این جنگ، خطای سیاست‌گذاریِ آمریکایی بوده است. او همچنین شروع به انتقاد از اصطلاحات نولیبرالی مرسومی مانند مقررات‌زدایی مالی کرد که بخشی از مسئولیت سقوط اقتصادی فاجعه‌آمیز 2008 متوجه آن بود.
نظریه‌ی "پایان تاریخ" در واقع سرکوفتی برای مارکسیست‌ها بود که کمونیسم را مرحله‌ی نهایی ایدئولوژیک بشری می‌دانستند. در پاسخ به سوال خبرنگار مجله‌ی نیو استیت‌من که از فوکویاما نظرش پیرامون تجدید حیاتِ چپ سوسیالیستی در انگلستان و ایالات متحده را می‌پرسد، جواب می‌دهد: «همه‌چیز به این بسته‌گی دارد که منظور شما از سوسیالیسم چیست؟ فکر نمی‌کنم مالکیت ابزار تولید (به جز در حوزه‌هایی مثل خدمات عمومی که مطالبه‌ی مشخصی برای آن وجود دارد) به درد بخورد. اما اگر منظور شما برنامه‌های بازتوزیعی است که در پی آن است تا این عدم توازن بزرگ در درآمد و ثروت را جبران کنند، بله، فکر می‌کنم #سوسیالیسم نه تنها می‌تواند، بلکه باید بازگردد. این دوره‌ی طولانی که با ریگان و تاچر آغاز شد و در آن مجموعه‌ی مشخصی از ایده‌ها درباره‌ی مزایای بازارِ تنظیم‌ناشده پا گرفت، از بسیاری جهات تأثیراتی فاجعه‌بار داشت. در زمینه‌ی برابری اجتماعی، تضعیف اتحادیه‌های کارگری و قدرت چانه‌زنی کارگران عادی و ظهور یک طبقه‌ی الیگارشی تقریباً در همه جا منجر به ایجاد یک قدرت سیاسی غیرضروری می‌شود... این الیگارشی اگر اصلاح نشود، «تر و خشک را با هم می‌سوزاند. در این لحظه، به نظر می‌رسد چیزهای مشخصی که #کارل_مارکس گفته بود دارد به حقیقت می‌پیوندد.»
چنان که ملاحظه می‌شود مدافع برجسته‌ی سرمایه‌داری و منتقد سوسیالیسم اکنون باید نتیجه‌گیری کند که تحلیل مارکسیستیِ بحران سرمایه‌داری اساسا صحیح بوده و پی‌گیری لجام‌گسیخته‌ی اقتصاد بازار آزاد، از یک‌سو به تهیدستی و از سوی دیگر به تسخیر کامل جهان توسط الیگارشی سرمایه‌دارانه‌ی ثروتمندان غیرمسئول و موهن منجر شده است.

https://pecritique.com/2018/12/18/%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%B4-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D9%81%D9%88%DA%A9%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%B3%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%A7/

🆔 @edalatxah
🔴 موجودی به نام چپ بورژوا

عادل مشایخی

4 مارس 2020

🔸 یکی از پدیده‌‌هایی که در دوره‌‌های اخیر، مبارزه و مقاومت طبقه‌‌ی کارگر را به انحراف کشیده است، چپ بورژوایی است. این یادداشت به‌هیچ وجه ادعای تحقیقی همه‌جانبه در باب این پدیده‌‌ی مخرب را ندارد. هدف فقط اشاره به‌یکی از ویژگی‌‌های چپ بورژوایی است: اقتصادزدگی که روی دیگرش نادیده‌گرفتنِ سرشت طبقاتیِ مقولاتی است که به‌گونه‌‌ای بت‌‌واره به‌منزله‌‌ی مقولات اقتصادیِ محض به‌کار می‌‌روند؛ مقولاتی که کارکردی ندارند جز عرضه‌‌ی تصویری از جامعه به‌منزله‌‌ی کلی یکدست و یکپارچه که دارد در مسیر «توسعه» حرکت می‌‌کند و در این مسیر گاهی تند پیش می‌‌رود و گاهی کند و گاهی هم کلا عقب‌گرد می‌‌کند. چپ بورژوایی مانند همتای راستش مدام از علم اقتصاد دم می‌‌زند و اعضای طبقه‌‌ی کارگر را به ناآشنایی با مقتضیات تفکر علمی متهم می‌‌کند. از نظر او کسانی که از فلاکت‌‌های زندگی در سیطره‌‌ی سرمایه به‌تنگ آمده‌‌اند و با سرمایه‌داری سر ستیز دارند و گوش‌شان بدهکارِ خزعبلات شبه‌علمی ایشان نیست، دچارِ «بیماریِ کودکانه‌‌ی چپ‌روی»‌‌اند. این دسته از مدافعان سرمایه‌‌داری که از سر دغل‌کاری لباس چپ به‌تن کرده‌‌اند گه‌گاه از سوسیالیسم یا حتی کمونیسم نامی به‌میان می‌‌آورند اما هیچ‌گاه از یادآوریِ مواهب توسعه‌‌ی سرمایه‌‌داری و خدماتی که سرمایه‌‌داری به‌طبقه‌‌ی کارگر ارائه کرده است خسته نمی‌‌شوند. آن‌‌ها گونه‌‌ای جبرگراییِ اقتصادی را اساسِ دفاع خود از سرمایه‌‌داری قرار داده‌‌اند. به اتکای همین جبرگراییِ اقتصادی است که می‌‌توانند از سرمایه‌داری دفاع کنند و در عین‌حال هم‌چنان خود را سوسیالیست یا حتی کمونیست جا بزنند. و در مواجهه با هرگونه انتقادی در این‌مورد، به‌‌شکلی طوطی‌‌وار چند سطر از مانیفستِ مارکس و انگلس را (اثری که در سال 1848، یعنی تقریبا بیست سال قبل از کاپیتال منتشر شده است) تکرار می‌‌کنند، بدون این‌‌که ذکری از درون‌مایه‌‌ی اصلی و خط استدلالیِ این اثر به‌میان آورند.

🔸 هسته‌‌ی سخت استدلال چپ بورژوایی پیراسته از وراجی‌‌های شبه‌علمی از این قرار است: شرط شکل‌گیریِ جامعه‌‌ی سوسیالیستی شکل‌‌گیریِ یک طبقه‌‌ی کارگرِ صنعتیِ نیرومند است. اما طبقه‌‌ی کارگرِ صنعتیِ نیرومند فقط با توسعه‌‌ی سرمایه‌‌داریِ صنعتی و بنابراین در سایه‌‌ی بورژوازیِ مولد می‌‌تواند به‌وجود آید. بنابراین، طبقه‌‌ی کارگر واقعا موجود باید دست از مبارزه و مقاومت در برابر توسعه‌‌ی سرمایه‌‌داری در ایران بردارد، به این دلیل ساده که یا اصلا در ایران هنوز چیزی به‌نام سرمایه‌‌داری وجود ندارد و یا اگر هم وجود داشته باشد هنوز در مرحله‌‌ی جنینی است و به‌هیچ وجه توانِ آن‌را ندارد که در برابر نیروهای «نئوفئودال» قد برافرازد؛ اصلا راستش را بخواهید در ایران هنوز طبقه‌‌ی کارگری وجود ندارد: چپ بورژوا وقتی تعارف را کنار می‌‌گذارد و اندکی روراست می‌‌شود، چنین می‌‌نالد. بنابراین، از دیدگاه چپ بورژوا طبقات فرودست در ایران نه در سیطره‌‌ی سرمایه، بلکه تحت سلطه‌‌ی دولتی نئوفئودال زندگی می‌‌کنند و برای رهایی و دیدن روی رفاه و عدالت و آزادی چاره‌‌ای ندارند جز آن‌‌که با همان هسته‌‌ی ضعیف بورژازیِ مولدِ در حال تولد ائتلاف کنند...

🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1hc

#عادل_مشایخی #سوسیالیسم #سرمایه‌داری
#طبقه_کارگر #طبقه‌_متوسط

🔻🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah

از طریق لینک زیر به #معلمان_عدالت‌خواه بپیوندید.

http://tttttt.me/edalatxah
▫️ ساخت سیاسی بدیل – بخش دوم
▫️ ساختار شورایی

نوشته‌ی: ناصر پیشرو

20 آوریل 2021

🔸 درک همه‌جانبه از ساختار شورایی منوط به چگونگی دگرگونی بنیادی در مناسبات تولید سرمایه‌داری و تلاش برای خودرهایی از سامانه‌های استثمار و ستم و ایجاد جامعه متکی بر قدرت تولیدکنندگان هم‌بسته آزاد است. پیش‌شرط رهایی اجتماعی اما دگرگونی ـ انقلاب ـ در ساختار سیاسی دولت سرمایه‌داری و ایجاد نوعی ساخت سیاسی بدیل است که سامانه‌های دولت بورژوایی را دگرگون کند و بجای آن، نهادهای خودسامان کارگران و زحمتکشان را قرار دهد. نهادهایی که از پایین شکل گرفته و دورنمای آن جامعه‌‌ی تولیدکنندگان همبسته آزاد است.

🔸 از منظر تجربه تاریخی کمون پاریس که مارکس آن را «شکل سیاسی رهایی اجتماعی» می‌دانست، نخستین نماد ساخت سیاسی بدیل دولت بورژوایی بود. انقلاب اکتبر و حکومت شوراها در روسیه‌ تجربه دیگری بود که نه تنها ساخت سیاسی دولت سرمایه‌داری را دگرگون نمود، بلکه مناسبات مالکیت و استثمار کارگران را به چالش کشید و تلاش‌هایی را در این راستا دنبال کرد. متاسفانه هر دو‌‌ی این انقلاب‌ها شکست خوردند. کمون پاریس با وجود این‌که تنها هفتاد و دو روز دوام آورد، با تهاجم ضد انقلاب شکست خورد اما دست‌آورد کم‌نظیری از شناخت تجربی ساخت سیاسی بدیل را نمایان ساخت. انقلاب اکتبر نیز که با درهم شکستن ساخت دولت بورژوایی و ایجاد شوراهای کارگران و زحمتکشان و نیز تلاش برای آماج قراردادن مناسبات مالکیت و استثمار آغاز شده بود، پس از چند سال از مسیر خود منحرف شد و در یک روند گسترش‌یابنده حزب بلشویک جانشین شوراها شد و ساخت سیاسی بدیل شورایی را به پدیده دولت/حزب بدل کرد و سپس در فرآیندی پر کشمکش در اواسط دهه بیست قرن گذشته به دولتی فراسر جامعه بدل شد و شکست افق‌های انقلاب کارگری را رقم زد. دولتی که در روند صنعتی‌سازی اجباری استحکام یافته بود، مشخصه‌اش استثمار و سرکوب و نابودی شوراهای خودسامان کارگران و زحمتکشان بود. نگاهی به شناخت تجربی/تاریخی این انقلاب‌ها، زمینه‌ساز اهداف‌شان در شرایط امروز است. برای واکاوی ساخت سیاسی بدیل نه تنها بررسی تجربه این انقلاب‌ها، بلکه کارکردهای رفرمیسم و نماد شناخته‌ شده‌اش، سوسیال دموکراسی در جنبش کارگری نیز به درک ما از بدیل سرمایه‌داری کمک می‌کند. از منظر تاریخی دو گرایش برآمده از جنبش چپ یعنی «سوسیالیسم بوروکراتیک» (یا استالینیسم) و «سوسیال دموکراسی» که به سوسیالیسم‌های از بالا مشهور هستند، نقش موثری در شکست سوسیالیسم به‌عنوان بدیل سرمایه‌داری داشته‌‌اند. اشاره به کارکردهای این‌دو گرایش می‌تواند، به شناخت امروزین ما از ساخت بدیل سرمایه‌داری کمک کند.

🔸 دموکراسی‌های لیبرالی متکی به قدرت احزاب هستند و اغلب، احزاب و یا ائتلافی از آن‌ها که آرای بیشتری دارند برای یک دوره معین هدایت ساختار حکومتی را به‌عهده می‌گیرند. در روسیه پس از شکست انقلاب اکتبر و همراه با کنارزدن شوراها از قدرت سیاسی، پدیده دولت-حزب و سیستم تک حزبی شکل گرفت و نهادینه شد و سپس به‌عنوان الگوی قدرت سیاسی در بیشتر کشورهای «سوسیالیسم واقعا موجود» رواج یافت. حزبی که به اصطلاح مظهر پیشرفت آگاهی بوده و صلاح عموم کارگران و افراد جامعه را از نهادهای خودسامان آن‌ها بهتر درک می‌کرد. مارکس در اساس بر ضد چنین دیدگاهی بود. او حتی دیدگاه جانشین‌گرایانه بلانکیستی را که بهترین انقلابی‌های هم‌عصر او بودند و ادعا داشتند که منافع پرولتاریا را بهتر از خود آن‌ها درک می‌کنند را آماج نقدهای گزنده خود قرار داد. ساختار شورایی حکومت حزبی نیست بلکه متکی به نهادهای خودگردان کمون‌های شهری و شوراهای کارگری در محیط زیست و کار و نهادهای اجتماعی است. احزاب می‌توانند در این نهادها و در فضای سیاسی جامعه فعالیت آزادانه داشته باشند و افراد جامعه و یا نهاد‌های آن‌ها را به پروژه‌های خود جلب نموده و به روایت گرامشی هژمونی کسب کنند اما نمی‌توانند جانشین نهادهای‌ خودگردان ساختار شورایی شوند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-29c

#ناصر_پیشرو #جامعه‌ی_بدیل #‌دمکراسی #سوسیالیسم #شورا

🔹این نوشتار در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول که به نقد دموکراسی لیبرال درسطح عام می‌پردازد را نیز می‌توانید در لینک زیر بخوانید:

https://tttttt.me/naghd_com/529


🔹🔹🔹
#کانال_معلمان_عدالت‌خواه

🆔 @edalatxah