🔴 به یاد صمد بهرنگی
✍️ آسیه سپهری
روز تولد هانس کریستین اندرسن، روز جهانی کتاب کودک است اما اگر از من یک کودک ۶ ،۵ ساله متولد دهه۶۰، بپرسند، روز رفتن صمد را روز کتاب کودک میدانم. بنظر من روز کتاب کودک را باید، به نام صمد مُهر زد.
وقتی از کودکی از پنج، شش سالگی،
تنها دارایی ات، اسباب بازی ات، هم خانه ات، خلوتت، حتی دستاویزِ فرار کردنِ از واقعیت های سنگین تر از شانه های کودکی ات و نشستن در پرواز رویاهایت را، مدیونِ واژه های رهایی بخشِ او بدانی و قصه هایش، رخصتی باشد برای ذهن های پروازی.
وقتی از کودکی همراهِ قهرمانانِ قصه های صمد باشی، دیگر نمیتوانی راحت و ارام و سر به زیر و همه در فکر عافیت خویشتن باشی. نمیتوانی در میدان شوش میان این همه کودکان کار پابرهنه راه بروی، بی آنکه پسرک لبوفروشِ عاشق درس و مدرسه را به یاد نیاوری.
وقتی نگاه مشتاق کودکان کار را با کیسه های سنگین بازیافتی بر دوش پشت ویترین مغازه، خیره به اسباب بازی ها، میبینی نمیتوانی ۲۴ ساعت در خواب و بیداری را از ذهنت دور کنی
و لعنت نفرستی بر هر چه قانونِ عدالتخواهانه!!! و دلت نخواهد رو به آسمان فریاد بزنی: « دوست داشتم مسلسل پشت شیشه مال من باشد».
وقتی برای دوستان گرفتار در قفست، حاضری از جان مایه بگذاری و از این سوی میله هادر اعتصاب غذا، در دردها، در نخوردن ها، در حبس ها و حصرها شریک میشوی به سکوت و بغض در گلو، نمیتوانی یک هلو هزار هلو را به یاد نیاوری و طعم ناب دوستی را در عمق جان کودکی ات از یاد ببری.
این هنر قصه گویی صمد است که نه فقط از انسان ها، بلکه حتی کلاغ ها و اسب ها و مارها و کبوتر ان و ... حتی یک عروسک، یک شتر نیز، تو را به خلسه حضور در وادی قصه های برآمده از واقعیات میکشاند.
وقتی با دیدن کلاغ، سیاهی نمیبینی بلکه بالِ نوازش مادرانه ای را میبینی بر سر اولدوز، کودکی که با محنت نامادری و بدسرپرستی و تنهایی عجین است و خلوت دلهره روز و شبانش، با نوازش کلاغ و مهربانی اش به بهشت رویایی مبدل میشود.
وقتی کودکان کار را میبینی که دست یکدیگر را بر حمل کیسه های سنگین نان خشک و پلاستیک و ... به یاری محکم گرفته اند، یاشار را به نوازش گونه های خیس اولدوز و تمام همتش برای نشاندن لبخندی بر لبان او به یاد میاوری و عشق های ناب کودکی را.
وقتی نظام قانونیِ سرمایه داری را میبینی، و #بیگارورزی و #کولبری و #کارگران آق دره و #فریاد مطالبه حقوق های چند ماه معوق مانده را، ناگهان یاد کچل کفتر باز می افتی و تظلّم خواهی اش.
وقتی اسم هر زندانی، هر کارگری هر اعتصاب کننده ای، هر هشتک #اعتصاب غذا #حصر #حقوق زندانی و ... و هر واژه ای، تو را به یاد کوراوغلو می اندازد این قهرمانِ حماسی و یاران همراهش برای اعتراض، شوریدن و از پای ننشستن، نمیتوانی یاد صمد نیفتی.
صمد جاودانه شد؛ به پاسِ هنر قصه گویی اش در ذهن کودکی، که تنها اسباب بازی اش کتابی بود با جلد ضخیم قهوه ای و بی هیچ تصویری، که اجازه میداد
رویاهای آینده ات را راهت را اندیشه ات را
خودت به تصویر بکشی
سبزِ سبزِ سبز
🔹🔹🔹🔹
🆔 @edalatxah
✍️ آسیه سپهری
روز تولد هانس کریستین اندرسن، روز جهانی کتاب کودک است اما اگر از من یک کودک ۶ ،۵ ساله متولد دهه۶۰، بپرسند، روز رفتن صمد را روز کتاب کودک میدانم. بنظر من روز کتاب کودک را باید، به نام صمد مُهر زد.
وقتی از کودکی از پنج، شش سالگی،
تنها دارایی ات، اسباب بازی ات، هم خانه ات، خلوتت، حتی دستاویزِ فرار کردنِ از واقعیت های سنگین تر از شانه های کودکی ات و نشستن در پرواز رویاهایت را، مدیونِ واژه های رهایی بخشِ او بدانی و قصه هایش، رخصتی باشد برای ذهن های پروازی.
وقتی از کودکی همراهِ قهرمانانِ قصه های صمد باشی، دیگر نمیتوانی راحت و ارام و سر به زیر و همه در فکر عافیت خویشتن باشی. نمیتوانی در میدان شوش میان این همه کودکان کار پابرهنه راه بروی، بی آنکه پسرک لبوفروشِ عاشق درس و مدرسه را به یاد نیاوری.
وقتی نگاه مشتاق کودکان کار را با کیسه های سنگین بازیافتی بر دوش پشت ویترین مغازه، خیره به اسباب بازی ها، میبینی نمیتوانی ۲۴ ساعت در خواب و بیداری را از ذهنت دور کنی
و لعنت نفرستی بر هر چه قانونِ عدالتخواهانه!!! و دلت نخواهد رو به آسمان فریاد بزنی: « دوست داشتم مسلسل پشت شیشه مال من باشد».
وقتی برای دوستان گرفتار در قفست، حاضری از جان مایه بگذاری و از این سوی میله هادر اعتصاب غذا، در دردها، در نخوردن ها، در حبس ها و حصرها شریک میشوی به سکوت و بغض در گلو، نمیتوانی یک هلو هزار هلو را به یاد نیاوری و طعم ناب دوستی را در عمق جان کودکی ات از یاد ببری.
این هنر قصه گویی صمد است که نه فقط از انسان ها، بلکه حتی کلاغ ها و اسب ها و مارها و کبوتر ان و ... حتی یک عروسک، یک شتر نیز، تو را به خلسه حضور در وادی قصه های برآمده از واقعیات میکشاند.
وقتی با دیدن کلاغ، سیاهی نمیبینی بلکه بالِ نوازش مادرانه ای را میبینی بر سر اولدوز، کودکی که با محنت نامادری و بدسرپرستی و تنهایی عجین است و خلوت دلهره روز و شبانش، با نوازش کلاغ و مهربانی اش به بهشت رویایی مبدل میشود.
وقتی کودکان کار را میبینی که دست یکدیگر را بر حمل کیسه های سنگین نان خشک و پلاستیک و ... به یاری محکم گرفته اند، یاشار را به نوازش گونه های خیس اولدوز و تمام همتش برای نشاندن لبخندی بر لبان او به یاد میاوری و عشق های ناب کودکی را.
وقتی نظام قانونیِ سرمایه داری را میبینی، و #بیگارورزی و #کولبری و #کارگران آق دره و #فریاد مطالبه حقوق های چند ماه معوق مانده را، ناگهان یاد کچل کفتر باز می افتی و تظلّم خواهی اش.
وقتی اسم هر زندانی، هر کارگری هر اعتصاب کننده ای، هر هشتک #اعتصاب غذا #حصر #حقوق زندانی و ... و هر واژه ای، تو را به یاد کوراوغلو می اندازد این قهرمانِ حماسی و یاران همراهش برای اعتراض، شوریدن و از پای ننشستن، نمیتوانی یاد صمد نیفتی.
صمد جاودانه شد؛ به پاسِ هنر قصه گویی اش در ذهن کودکی، که تنها اسباب بازی اش کتابی بود با جلد ضخیم قهوه ای و بی هیچ تصویری، که اجازه میداد
رویاهای آینده ات را راهت را اندیشه ات را
خودت به تصویر بکشی
سبزِ سبزِ سبز
🔹🔹🔹🔹
🆔 @edalatxah
🔴 قصه های صمد، تنیده در لحظات زندگی
✍ آسیه سپهری
🔹 روز تولد هانس کریستین اندرسن، روز جهانی کتاب کودک است اما اگر از من؛ یک کودک پنج- شش سالهٔ متولد دهه ۶۰ بپرسند؛
۲ تیر، #زادروز_صمد را روز کتاب کودک میدانم. بنظر من روز کتاب کودک را باید، به نام صمد مُهر زد.
وقتی از کودکی از پنج- شش سالگی، تنها دارایی ات، اسباب بازی ات، هم خانه ات، یار خلوتت و حتی دستاویزِ فرار کردنِ از واقعیت های سنگین تر از شانه های کودکی ات و نشستن در پرواز رؤیاهایت را، مدیونِ واژه های رهایی بخشِ او بدانی و قصه هایش، رخصتی باشد برای لحظاتی پرواز ذهن از سرزمینی غمناک و جنگ زده.
وقتی از کودکی با قهرمانانِ قصه های صمد همراه باشی، دیگر نمیتوانی راحت و آرام و سر در لاک خویش فرو برده تنها در فکر عافیت خویشتن باشی.
🔹نمیتوانی در میدان شوش میان این همه کودکان کارِ پابرهنه راه بروی، بی آنکه «پسرک لبوفروشِ»* عاشق درس و مدرسه را به یاد نیاوری.
وقتی نگاه مشتاق کودکان کار را با کیسه های سنگین بازیافتی بر دوش، پشت ویترین مغازه ها، خیره به اسباب بازی های رنگی می بینی، نمیتوانی «۲۴ ساعت در خواب و بیداری»* را از ذهنت دور کنی و لعنت نفرستی بر هر چه قانونِ عدالتخواهانه!!! و دلت نخواهد رو به آسمان فریاد بزنی: « دوست داشتم مسلسل پشت شیشه مال من باشد».
وقتی برای دوستان گرفتار در قفست، حاضری از جان مایه بگذاری و از این سوی میله ها در اعتصاب غذا، در دردها، در نخوردن ها، در حبس ها و حصرها شریک میشوی به سکوت و بغض در گلو، نمیتوانی «یک هلو - هزار هلو»* را به یاد نیاوری و طعم ناب دوستی را در عمق جان کودکی ات از یاد ببری.
🔹این هنر قصه گویی صمد است که نه فقط از انسان ها، بلکه حتی کلاغ ها و اسب ها، مارها و کبوتران، و حتی یک عروسک، یک شتر نیز، تو را به خلسه حضور در وادی قصه های برآمده از واقعیات میکشاند.
وقتی با دیدن «کلاغ»*، سیاهی نمی بینی بلکه بالِ نوازش مادرانه ای می بینی بر سر «اولدوز»* ، کودکی که با محنت نامادری و بدسرپرستی و تنهایی عجین است و خلوت دلهره روز و شبانش، با نوازش کلاغ و مهربانی اش، به بهشت رویایی مبدل میشود و تنها همدمش میشود «عروسکی سخنگو»*.
وقتی کودکان کار را می بینی که دست یکدیگر را بر حمل کیسه های سنگین نان خشک و پلاستیک و... به یاری محکم گرفته اند، یاشار را به نوازش گونه های خیس اولدوز و تمام همتش برای نشاندن لبخندی بر لبان او به یاد می آوری و عشق های ناب کودکی را.
وقتی نظام قانونیِ سرمایه داری را می بینی، و #بیگارورزی و #کولبری و #کارگران_آق_دره و #فریاد_مطالبه_حقوق_های_معوق_مانده_کارگران و... را، به یاد «کچل کفترباز»* می افتی در گیرودار عشق و تظلّم خواهی اش.
🔹وقتی هشتگ #معلم_زندانی و #زندان_تهران_بزرگ تو را بیاد «ماهی_سیاه_کوچولو»* می اندازد و رویای راهی که در سر می پروراند.
و وقتی اسم هر زندانی، هر کارگری، هر اعتصاب کننده ای، هر هشتگ #اعتصاب_غذا #حصر #حقوق_زندانی و #حقوق_شهروندی و هر واژه ای از این دست، تو را به یاد «کوراوغلو»* می اندازد؛ این قهرمانِ حماسی و یاران همراهش برای اعتراض، شوریدن و از پای ننشستن، نمیتوانی یاد صمد نیفتی.
آری
صمد جاودانه شد؛
به پاسِ هنر قصه گویی اش در ذهن کودکی، که تنها اسباب بازی اش کتابی بود با جلدی ضخیم و بی هیچ تصویر، که اجازه می داد رؤیاهای آینده را، راهت را، اندیشه ات را؛ خودت به تصویر بکشی
سبزِ سبزِ سبز 🍃
* نام قصه های صمد
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
✍ آسیه سپهری
🔹 روز تولد هانس کریستین اندرسن، روز جهانی کتاب کودک است اما اگر از من؛ یک کودک پنج- شش سالهٔ متولد دهه ۶۰ بپرسند؛
۲ تیر، #زادروز_صمد را روز کتاب کودک میدانم. بنظر من روز کتاب کودک را باید، به نام صمد مُهر زد.
وقتی از کودکی از پنج- شش سالگی، تنها دارایی ات، اسباب بازی ات، هم خانه ات، یار خلوتت و حتی دستاویزِ فرار کردنِ از واقعیت های سنگین تر از شانه های کودکی ات و نشستن در پرواز رؤیاهایت را، مدیونِ واژه های رهایی بخشِ او بدانی و قصه هایش، رخصتی باشد برای لحظاتی پرواز ذهن از سرزمینی غمناک و جنگ زده.
وقتی از کودکی با قهرمانانِ قصه های صمد همراه باشی، دیگر نمیتوانی راحت و آرام و سر در لاک خویش فرو برده تنها در فکر عافیت خویشتن باشی.
🔹نمیتوانی در میدان شوش میان این همه کودکان کارِ پابرهنه راه بروی، بی آنکه «پسرک لبوفروشِ»* عاشق درس و مدرسه را به یاد نیاوری.
وقتی نگاه مشتاق کودکان کار را با کیسه های سنگین بازیافتی بر دوش، پشت ویترین مغازه ها، خیره به اسباب بازی های رنگی می بینی، نمیتوانی «۲۴ ساعت در خواب و بیداری»* را از ذهنت دور کنی و لعنت نفرستی بر هر چه قانونِ عدالتخواهانه!!! و دلت نخواهد رو به آسمان فریاد بزنی: « دوست داشتم مسلسل پشت شیشه مال من باشد».
وقتی برای دوستان گرفتار در قفست، حاضری از جان مایه بگذاری و از این سوی میله ها در اعتصاب غذا، در دردها، در نخوردن ها، در حبس ها و حصرها شریک میشوی به سکوت و بغض در گلو، نمیتوانی «یک هلو - هزار هلو»* را به یاد نیاوری و طعم ناب دوستی را در عمق جان کودکی ات از یاد ببری.
🔹این هنر قصه گویی صمد است که نه فقط از انسان ها، بلکه حتی کلاغ ها و اسب ها، مارها و کبوتران، و حتی یک عروسک، یک شتر نیز، تو را به خلسه حضور در وادی قصه های برآمده از واقعیات میکشاند.
وقتی با دیدن «کلاغ»*، سیاهی نمی بینی بلکه بالِ نوازش مادرانه ای می بینی بر سر «اولدوز»* ، کودکی که با محنت نامادری و بدسرپرستی و تنهایی عجین است و خلوت دلهره روز و شبانش، با نوازش کلاغ و مهربانی اش، به بهشت رویایی مبدل میشود و تنها همدمش میشود «عروسکی سخنگو»*.
وقتی کودکان کار را می بینی که دست یکدیگر را بر حمل کیسه های سنگین نان خشک و پلاستیک و... به یاری محکم گرفته اند، یاشار را به نوازش گونه های خیس اولدوز و تمام همتش برای نشاندن لبخندی بر لبان او به یاد می آوری و عشق های ناب کودکی را.
وقتی نظام قانونیِ سرمایه داری را می بینی، و #بیگارورزی و #کولبری و #کارگران_آق_دره و #فریاد_مطالبه_حقوق_های_معوق_مانده_کارگران و... را، به یاد «کچل کفترباز»* می افتی در گیرودار عشق و تظلّم خواهی اش.
🔹وقتی هشتگ #معلم_زندانی و #زندان_تهران_بزرگ تو را بیاد «ماهی_سیاه_کوچولو»* می اندازد و رویای راهی که در سر می پروراند.
و وقتی اسم هر زندانی، هر کارگری، هر اعتصاب کننده ای، هر هشتگ #اعتصاب_غذا #حصر #حقوق_زندانی و #حقوق_شهروندی و هر واژه ای از این دست، تو را به یاد «کوراوغلو»* می اندازد؛ این قهرمانِ حماسی و یاران همراهش برای اعتراض، شوریدن و از پای ننشستن، نمیتوانی یاد صمد نیفتی.
آری
صمد جاودانه شد؛
به پاسِ هنر قصه گویی اش در ذهن کودکی، که تنها اسباب بازی اش کتابی بود با جلدی ضخیم و بی هیچ تصویر، که اجازه می داد رؤیاهای آینده را، راهت را، اندیشه ات را؛ خودت به تصویر بکشی
سبزِ سبزِ سبز 🍃
* نام قصه های صمد
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ تجمع اعتراضی پر شور #فرهنگیان مقابل اداره آموزش و پرورش #اصفهان
۲۹ آذرماه ۹۷
#فریاد_فریاد_از_اینهمه_بیداد
"آتش به جان بچهها، بودجه شده سهم شما"
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
۲۹ آذرماه ۹۷
#فریاد_فریاد_از_اینهمه_بیداد
"آتش به جان بچهها، بودجه شده سهم شما"
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
Forwarded from اتحاد بازنشستگان
🍃🍃
🔸نکات زیر از ویدیوی اینستاگرامی نوبخت؛ رییس سازمان برنامه و بودجه استخراج شده که پس از نشست با نمایندگان نهادها و تشکلهای بازنشستگان در مورد نحوهی افزایش حقوق آنها در سال ۹۹ جلسه داشتهاند:
نوبخت میگوید ما ۴ کمیته یا کارگروه تشکیل دادیم و آثارش در حقوق همین فروردین ماه ظاهر میشود:
❗️نوبخت: کمیتهی اول برای حقوق و مزایا تشکیل میشود که ما چگونه این ۱۰هزار میلیارد را بین بازنشستگان کشوری و لشگری توزیع کنیم. ما بودجه را تامین می کنیم و نحوهی توزیعش را این کمیته تعیین میکند.
❓سوال: این نمایندگان کیستند؟ در کدام مجمع عمومی و بر چه مبنایی انتخاب شدهاند؟ بازنشستگان چگونه میتوانند به صداقت آنانی که نمیشناسند اعتماد کنند؟ کانون بازنشستگی نهادی دولتی است و جزء تشکلهای بازنشستگان نیست.
❗️نوبخت: کمیتهی دوم برای بهداشت و درمان است و در آن بررسی میشود که آیا بیمهی تکمیلی فعلی ناکافی است؟ و میتوان کمک کرد که شرایط بهتری برای درمان بازنشستگان ایجاد کرد؟
❓سوال: در سال ۹۳ در سالن اجتماعات وزارت کار و رفاه مگر وعدههای بسیاری در مورد بیمهی تکمیلی ندادید؟ چرا همان وعدهها را عمل نکردید و پس از ۹سال همان وعدهها را تکرار میکنید؟ چرا با انجام دو کار پاراکلینکی، از بیمه آتیهسازان میشنویم که سقف هزینههایمان پر شده؟ گویا درکی از تورم ندارید که سقف هزینهها را قطره چکانی بالا میبرید.
❗️نوبخت: کمیتهی سوم برای استفاده از امکانات رفاهی دولتی است که مختص شاغلان نیست و بازنشستگان هم حق استفاده دارند.
❓سوال: کدام امکانات رفاهی؟ استخر رایگان؟ وسیله نقلیه عمومی رایگان؟ یا خانههای معلم که در تعطیلات، هرگز جا ندارند؟ مگر کارت مضحک منزلت را هم بیاعتبار نکردید؟ چرا وعدههای توخالی تمامی ندارد؟
❗️نوبخت: کمیته چهارم برای نیروهای مسلح و ایثارگران است.
❓سوال: بیش از سی سال از جنگ گذشته چرا الان برای ایثارگران کمیتهی بررسی تشکیل دادهاید؟ ایثارگران وعدههای پوشالی را خوب تشخیص میدهند.
🔸بازنشستهای سوال کرده که چرا برای هیچ جا بودجه کم نمیآورید اما به بازنشسته که میرسید بودجه کم میآورید؟
❗️نوبخت: این طور نیست سال ۹۲ که من آمدم بودجهی صندوقهای بازنشستگی ۲۲ یا ۲۳ هزار میلیارد تومان بود اما الان ۱۱۱ هزار میلیارد تومان است.
وی به جای پاسخ قانع کننده فقط میگوید این طور نیست و جهت پرسش را تغییر داده و میگوید آیا شده حقوق شما به تاخیر بیفتد؟ نوبخت به جای این که پاسخ این را بدهد که چرا بودجه به بازنشستگان کم اختصاص داده میشود و برای بسیاری از نهادهای بیخاصیتِ دیگر، حاتم بخشی میشود، پاسخ رندانه میدهد "مگر شده که حقوق شما یک روز به تاخیر بیفتد"؟ جناب نوبخت! با گفتن شما عزیز مایید و دوستتان داریم سفرهی بازنشستگان پُر نمیشود.
❓چرا در سال ۹۲ چنین بودجهی حقیری را برای بازنشستگان تعیین کردید و چرا در سال ۹۹ که نرخ تورم سیر صعودی وحشتناکی دارد باز هم بازنشستگان زیر خط فقر قرار میگیرند؟
🗣و در نهایت چرا به بازنشستگان سازمان تامین اجتماعی پاسخ درست داده نمیشود؟
بدهی دولت به سازمان تامین اجتماعی ۱۵۰ هزار میلیارد تومان است و پرداخت این بدهی از طریق فروش سهام و تامین خوراک، شانه خالیکردن دولت از زیر بار مسئولیت خود میباشد.
در این فیلم اینستاگرامی، نوبخت کوچکترین سخنی از بدهی دولت به تامین اجتماعی نمی گوید و مسئولیت را به شریعتمداری؛ وزیر کار پاس میدهد؛ وزیری که با کارنامهی سیاه مردودی به وزارت کار پا گذاشت.
#تنگی_معیشت
#وعدههای_دروغین
#فریاد_از_این_همه_بیداد
اتحاد بازنشستگان
https://tttttt.me/etehad_Bazn/2740
🔸نکات زیر از ویدیوی اینستاگرامی نوبخت؛ رییس سازمان برنامه و بودجه استخراج شده که پس از نشست با نمایندگان نهادها و تشکلهای بازنشستگان در مورد نحوهی افزایش حقوق آنها در سال ۹۹ جلسه داشتهاند:
نوبخت میگوید ما ۴ کمیته یا کارگروه تشکیل دادیم و آثارش در حقوق همین فروردین ماه ظاهر میشود:
❗️نوبخت: کمیتهی اول برای حقوق و مزایا تشکیل میشود که ما چگونه این ۱۰هزار میلیارد را بین بازنشستگان کشوری و لشگری توزیع کنیم. ما بودجه را تامین می کنیم و نحوهی توزیعش را این کمیته تعیین میکند.
❓سوال: این نمایندگان کیستند؟ در کدام مجمع عمومی و بر چه مبنایی انتخاب شدهاند؟ بازنشستگان چگونه میتوانند به صداقت آنانی که نمیشناسند اعتماد کنند؟ کانون بازنشستگی نهادی دولتی است و جزء تشکلهای بازنشستگان نیست.
❗️نوبخت: کمیتهی دوم برای بهداشت و درمان است و در آن بررسی میشود که آیا بیمهی تکمیلی فعلی ناکافی است؟ و میتوان کمک کرد که شرایط بهتری برای درمان بازنشستگان ایجاد کرد؟
❓سوال: در سال ۹۳ در سالن اجتماعات وزارت کار و رفاه مگر وعدههای بسیاری در مورد بیمهی تکمیلی ندادید؟ چرا همان وعدهها را عمل نکردید و پس از ۹سال همان وعدهها را تکرار میکنید؟ چرا با انجام دو کار پاراکلینکی، از بیمه آتیهسازان میشنویم که سقف هزینههایمان پر شده؟ گویا درکی از تورم ندارید که سقف هزینهها را قطره چکانی بالا میبرید.
❗️نوبخت: کمیتهی سوم برای استفاده از امکانات رفاهی دولتی است که مختص شاغلان نیست و بازنشستگان هم حق استفاده دارند.
❓سوال: کدام امکانات رفاهی؟ استخر رایگان؟ وسیله نقلیه عمومی رایگان؟ یا خانههای معلم که در تعطیلات، هرگز جا ندارند؟ مگر کارت مضحک منزلت را هم بیاعتبار نکردید؟ چرا وعدههای توخالی تمامی ندارد؟
❗️نوبخت: کمیته چهارم برای نیروهای مسلح و ایثارگران است.
❓سوال: بیش از سی سال از جنگ گذشته چرا الان برای ایثارگران کمیتهی بررسی تشکیل دادهاید؟ ایثارگران وعدههای پوشالی را خوب تشخیص میدهند.
🔸بازنشستهای سوال کرده که چرا برای هیچ جا بودجه کم نمیآورید اما به بازنشسته که میرسید بودجه کم میآورید؟
❗️نوبخت: این طور نیست سال ۹۲ که من آمدم بودجهی صندوقهای بازنشستگی ۲۲ یا ۲۳ هزار میلیارد تومان بود اما الان ۱۱۱ هزار میلیارد تومان است.
وی به جای پاسخ قانع کننده فقط میگوید این طور نیست و جهت پرسش را تغییر داده و میگوید آیا شده حقوق شما به تاخیر بیفتد؟ نوبخت به جای این که پاسخ این را بدهد که چرا بودجه به بازنشستگان کم اختصاص داده میشود و برای بسیاری از نهادهای بیخاصیتِ دیگر، حاتم بخشی میشود، پاسخ رندانه میدهد "مگر شده که حقوق شما یک روز به تاخیر بیفتد"؟ جناب نوبخت! با گفتن شما عزیز مایید و دوستتان داریم سفرهی بازنشستگان پُر نمیشود.
❓چرا در سال ۹۲ چنین بودجهی حقیری را برای بازنشستگان تعیین کردید و چرا در سال ۹۹ که نرخ تورم سیر صعودی وحشتناکی دارد باز هم بازنشستگان زیر خط فقر قرار میگیرند؟
🗣و در نهایت چرا به بازنشستگان سازمان تامین اجتماعی پاسخ درست داده نمیشود؟
بدهی دولت به سازمان تامین اجتماعی ۱۵۰ هزار میلیارد تومان است و پرداخت این بدهی از طریق فروش سهام و تامین خوراک، شانه خالیکردن دولت از زیر بار مسئولیت خود میباشد.
در این فیلم اینستاگرامی، نوبخت کوچکترین سخنی از بدهی دولت به تامین اجتماعی نمی گوید و مسئولیت را به شریعتمداری؛ وزیر کار پاس میدهد؛ وزیری که با کارنامهی سیاه مردودی به وزارت کار پا گذاشت.
#تنگی_معیشت
#وعدههای_دروغین
#فریاد_از_این_همه_بیداد
اتحاد بازنشستگان
https://tttttt.me/etehad_Bazn/2740
🔴۱۹ آبان - #ماهشهر؛ مادران و کودکان خانواده کارگران گرسنه دست به اعتراض زده و با بدست گرفتن بنر #فریاد_کارگران_گرسنه و #از_یاد_رفته از مشکلات خود صحبت میکنند.
یکی از مادران با کمال ناراحتی میگوید که سالی یکبار گوشت میخرد. دیگری از سفره خالی صحبت میکند و از اینکه قدرت خرید مایحتاج زندگی را ندارند. و دختر بچه که از نداشتن گوشی یا تبلت که با آن درس بخوانند سخن میگوید.
🔷ثروت خوزستان در کجا خرج میشود که مردمش این چنین در فقر، له میشوند؟
🔺🔻🔺
🆔 @edalatxah
یکی از مادران با کمال ناراحتی میگوید که سالی یکبار گوشت میخرد. دیگری از سفره خالی صحبت میکند و از اینکه قدرت خرید مایحتاج زندگی را ندارند. و دختر بچه که از نداشتن گوشی یا تبلت که با آن درس بخوانند سخن میگوید.
🔷ثروت خوزستان در کجا خرج میشود که مردمش این چنین در فقر، له میشوند؟
🔺🔻🔺
🆔 @edalatxah
💠 قصه های صمد، تنیده در لحظات زندگی
✍ آسیه سپهری
🔹 روز تولد هانس کریستین اندرسن، روز جهانی کتاب کودک است اما اگر از من؛ یک کودک پنج- شش سالهٔ متولد دهه ۶۰ بپرسند؛
۲ تیر، #زادروز_صمد را روز کتاب کودک میدانم. بنظر من روز کتاب کودک را باید، به نام صمد مُهر زد.
وقتی از کودکی از پنج- شش سالگی، تنها دارایی ات، اسباب بازی ات، هم خانه ات، یار خلوتت و حتی دستاویزِ فرار کردنِ از واقعیت های سنگین تر از شانه های کودکی ات و نشستن در پرواز رؤیاهایت را، مدیونِ واژه های رهایی بخشِ او بدانی و قصه هایش، رخصتی باشد برای لحظاتی پرواز ذهن از سرزمینی غمناک و جنگ زده.
وقتی از کودکی با قهرمانانِ قصه های صمد همراه باشی، دیگر نمیتوانی راحت و آرام و سر در لاک خویش فرو برده تنها در فکر عافیت خویشتن باشی.
🔹نمیتوانی در میدان شوش میان این همه کودکان کارِ پابرهنه راه بروی، بی آنکه «پسرک لبوفروشِ»* عاشق درس و مدرسه را به یاد نیاوری.
وقتی نگاه مشتاق کودکان کار را با کیسه های سنگین بازیافتی بر دوش، پشت ویترین مغازه ها، خیره به اسباب بازی های رنگی می بینی، نمیتوانی «۲۴ ساعت در خواب و بیداری»* را از ذهنت دور کنی و لعنت نفرستی بر هر چه قانونِ عدالتخواهانه!!! و دلت نخواهد رو به آسمان فریاد بزنی: « دوست داشتم مسلسل پشت شیشه مال من باشد».
وقتی برای دوستان گرفتار در قفست، حاضری از جان مایه بگذاری و از این سوی میله ها در اعتصاب غذا، در دردها، در نخوردن ها، در حبس ها و حصرها شریک میشوی به سکوت و بغض در گلو، نمیتوانی «یک هلو - هزار هلو»* را به یاد نیاوری و طعم ناب دوستی را در عمق جان کودکی ات از یاد ببری.
🔹این هنر قصه گویی صمد است که نه فقط از انسان ها، بلکه حتی کلاغ ها و اسب ها، مارها و کبوتران، و حتی یک عروسک، یک شتر نیز، تو را به خلسه حضور در وادی قصه های برآمده از واقعیات میکشاند.
وقتی با دیدن «کلاغ»*، سیاهی نمی بینی بلکه بالِ نوازش مادرانه ای می بینی بر سر «اولدوز»* ، کودکی که با محنت نامادری و بدسرپرستی و تنهایی عجین است و خلوت دلهره روز و شبانش، با نوازش کلاغ و مهربانی اش، به بهشت رویایی مبدل میشود و تنها همدمش میشود «عروسکی سخنگو»*.
وقتی کودکان کار را می بینی که دست یکدیگر را بر حمل کیسه های سنگین نان خشک و پلاستیک و... به یاری محکم گرفته اند، یاشار را به نوازش گونه های خیس اولدوز و تمام همتش برای نشاندن لبخندی بر لبان او به یاد می آوری و عشق های ناب کودکی را.
وقتی نظام قانونیِ سرمایه داری را می بینی، و #بیگارورزی و #کولبری و #کارگران_آق_دره و #فریاد_مطالبه_حقوق_های_معوق_مانده_کارگران و... را، به یاد «کچل کفترباز»* می افتی در گیرودار عشق و تظلّم خواهی اش.
🔹وقتی هشتگ #معلم_زندانی و #زندان_تهران_بزرگ تو را بیاد «ماهی_سیاه_کوچولو»* می اندازد و رویای راهی که در سر می پروراند.
و وقتی اسم هر زندانی، هر کارگری، هر اعتصاب کننده ای، هر هشتگ #اعتصاب_غذا #حصر #حقوق_زندانی و #حقوق_شهروندی و هر واژه ای از این دست، تو را به یاد «کوراوغلو»* می اندازد؛ این قهرمانِ حماسی و یاران همراهش برای اعتراض، شوریدن و از پای ننشستن، نمیتوانی یاد صمد نیفتی.
آری
صمد جاودانه شد؛
به پاسِ هنر قصه گویی اش در ذهن کودکی، که تنها اسباب بازی اش کتابی بود با جلدی ضخیم و بی هیچ تصویر، که اجازه می داد رؤیاهای آینده را، راهت را، اندیشه ات را؛ خودت به تصویر بکشی
سبزِ سبزِ سبز 🍃
* نام قصه های صمد
#یادداشت_صنفی
#آموزش_پرورش
#معلم
#صمد_بهرنگی
#زادروز
#۲تیرماه
🔸🔸🔸
📚کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @kasenfi
🔻🔻🔻
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
✍ آسیه سپهری
🔹 روز تولد هانس کریستین اندرسن، روز جهانی کتاب کودک است اما اگر از من؛ یک کودک پنج- شش سالهٔ متولد دهه ۶۰ بپرسند؛
۲ تیر، #زادروز_صمد را روز کتاب کودک میدانم. بنظر من روز کتاب کودک را باید، به نام صمد مُهر زد.
وقتی از کودکی از پنج- شش سالگی، تنها دارایی ات، اسباب بازی ات، هم خانه ات، یار خلوتت و حتی دستاویزِ فرار کردنِ از واقعیت های سنگین تر از شانه های کودکی ات و نشستن در پرواز رؤیاهایت را، مدیونِ واژه های رهایی بخشِ او بدانی و قصه هایش، رخصتی باشد برای لحظاتی پرواز ذهن از سرزمینی غمناک و جنگ زده.
وقتی از کودکی با قهرمانانِ قصه های صمد همراه باشی، دیگر نمیتوانی راحت و آرام و سر در لاک خویش فرو برده تنها در فکر عافیت خویشتن باشی.
🔹نمیتوانی در میدان شوش میان این همه کودکان کارِ پابرهنه راه بروی، بی آنکه «پسرک لبوفروشِ»* عاشق درس و مدرسه را به یاد نیاوری.
وقتی نگاه مشتاق کودکان کار را با کیسه های سنگین بازیافتی بر دوش، پشت ویترین مغازه ها، خیره به اسباب بازی های رنگی می بینی، نمیتوانی «۲۴ ساعت در خواب و بیداری»* را از ذهنت دور کنی و لعنت نفرستی بر هر چه قانونِ عدالتخواهانه!!! و دلت نخواهد رو به آسمان فریاد بزنی: « دوست داشتم مسلسل پشت شیشه مال من باشد».
وقتی برای دوستان گرفتار در قفست، حاضری از جان مایه بگذاری و از این سوی میله ها در اعتصاب غذا، در دردها، در نخوردن ها، در حبس ها و حصرها شریک میشوی به سکوت و بغض در گلو، نمیتوانی «یک هلو - هزار هلو»* را به یاد نیاوری و طعم ناب دوستی را در عمق جان کودکی ات از یاد ببری.
🔹این هنر قصه گویی صمد است که نه فقط از انسان ها، بلکه حتی کلاغ ها و اسب ها، مارها و کبوتران، و حتی یک عروسک، یک شتر نیز، تو را به خلسه حضور در وادی قصه های برآمده از واقعیات میکشاند.
وقتی با دیدن «کلاغ»*، سیاهی نمی بینی بلکه بالِ نوازش مادرانه ای می بینی بر سر «اولدوز»* ، کودکی که با محنت نامادری و بدسرپرستی و تنهایی عجین است و خلوت دلهره روز و شبانش، با نوازش کلاغ و مهربانی اش، به بهشت رویایی مبدل میشود و تنها همدمش میشود «عروسکی سخنگو»*.
وقتی کودکان کار را می بینی که دست یکدیگر را بر حمل کیسه های سنگین نان خشک و پلاستیک و... به یاری محکم گرفته اند، یاشار را به نوازش گونه های خیس اولدوز و تمام همتش برای نشاندن لبخندی بر لبان او به یاد می آوری و عشق های ناب کودکی را.
وقتی نظام قانونیِ سرمایه داری را می بینی، و #بیگارورزی و #کولبری و #کارگران_آق_دره و #فریاد_مطالبه_حقوق_های_معوق_مانده_کارگران و... را، به یاد «کچل کفترباز»* می افتی در گیرودار عشق و تظلّم خواهی اش.
🔹وقتی هشتگ #معلم_زندانی و #زندان_تهران_بزرگ تو را بیاد «ماهی_سیاه_کوچولو»* می اندازد و رویای راهی که در سر می پروراند.
و وقتی اسم هر زندانی، هر کارگری، هر اعتصاب کننده ای، هر هشتگ #اعتصاب_غذا #حصر #حقوق_زندانی و #حقوق_شهروندی و هر واژه ای از این دست، تو را به یاد «کوراوغلو»* می اندازد؛ این قهرمانِ حماسی و یاران همراهش برای اعتراض، شوریدن و از پای ننشستن، نمیتوانی یاد صمد نیفتی.
آری
صمد جاودانه شد؛
به پاسِ هنر قصه گویی اش در ذهن کودکی، که تنها اسباب بازی اش کتابی بود با جلدی ضخیم و بی هیچ تصویر، که اجازه می داد رؤیاهای آینده را، راهت را، اندیشه ات را؛ خودت به تصویر بکشی
سبزِ سبزِ سبز 🍃
* نام قصه های صمد
#یادداشت_صنفی
#آموزش_پرورش
#معلم
#صمد_بهرنگی
#زادروز
#۲تیرماه
🔸🔸🔸
📚کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @kasenfi
🔻🔻🔻
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah