مدرسه‌ رهایی
2.34K subscribers
6.96K photos
2.16K videos
199 files
4.97K links
«مدرسه‌ رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالت‌خواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی‌ و عدالت‌ خواهی دانش‌آموزان و معلمان است و با رویکرد رادیکال و انتقادی به دنبال معرفی آموزش رهایی‌بخش است.
ما معتقد به اتحاد جنبش‌های اجتماعی بر بستر عینی و طبقاتی هستیم.
Download Telegram
🔴 دروغ‌های بزرگ

#عبدالرضا_امانی‌فر

جماعت‌های بزرگ حول دروغ‌های بزرگ گرد می‌آیند و هر چه دروغ بزرگتر باشد جماعت بیشتری را فراهم می‌آورد.
یکی از این دروغ‌های بزرگ و تکراری تاریخ مفهومی انتزاعی و اغواگر به نام " #میهن" و " #وطن" است.
این دروغ چنان بزرگ است که شاه و گدا، دزد و غارت شده، سیر و گرسنه، ستمگر و ستم‌دیده و دیگر تضادهای واقعی را در یک فضای احساسی دور هم جمع می‌کند.
واقعیت‌ها تبخیر می‌شوند و در بخاری نشئه‌آور و مست کننده - قرار است تضاد و تناقض‌ها از بین برود - جماعتی بزرگ احساساتی می‌شوند و یک‌صدا یک شعار را فریاد می‌کشند. در این شرایط، هر کس به فراخور حال خود سعی می‌کند عقب نماند و فریاد بلندتر و رساتری سر دهد تا صدایش در همهمه‌ی بزرگ گم نشود.
خرد به کنار می‌رود و هر کس هویت خویش را در فریاد می‌جوید. که در واقع، هویت و فریاد از یک جنس و یک تبارند.

#ناسیونالیسم و #مذهب کارکردی مشابه دارند. آبشخور هر دو دروغی بس انتزاعی است که احساسات بشر را نشانه می‌گیرند، واقعیت‌های عینی را به حاشیه می‌برند و همه را در کارخانه کله‌قندسازیشان یکدست و یکسان می‌سازند. یکی سر در تاریخی اسطوره‌ای و مه‌آلودی دارد که دست واقعیت را به آن راهی نیست. و دیگری سر در ماورای طبیعت دارد که آن هم از جنس ابهام است و ناروشنی.
در هر دو تضادها انکار می‌شوند و مسائل در هم‌آمیخته. هر دو تلاشی ناصواب در ایجاد آگاهی‌ای دارند که ماورای واقعیت عینی زندگی انسان‌هاست. واقعیتی که رو به زمین و عینیت دارد، نه سر در احساس و ابهام و اغماض.
تاریخ را عموی مهربان امیران و پادشاهان می‌نوشته‌اند و مذهب را نسخه‌نویسان فریب‌کار. و در هر دو، من و سرگذشت دردناک نیاکانم فراموش می‌شوند.
شعر "میراث" #اخوان_ثالث چه زیبا از آن عموی مهربان سخن می‌گوید:

تا مذهب دفترش را گاهگه می‌خواست
با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید
رعشه می‌افتادش اندر دست
در بنان در فشانش کلک شیرین سلک می‌لرزید
حبرش اندر محبر پر لیقه چون سنگ سیه می‌بست
زآنکه فریاد امیر عادلی چون رعد بر می‌خاست
هان، کجایی، ای عموی مهربان! بنویس
ماه نو را دوش ما، با چاکران، در نیمه شب دیدیم
مادیان سرخ یال ما سه کرت تا سحر زایید
در کدامین عهد بوده ست این‌چنین، یا آنچنان، بنویس
لیک هیچت غم مباد از این
ای عموی مهربان، تاریخ.

🔻🔻🔻

به کانال معلمان عدالتخواه بپیوندید و از اخبار صنفی مطلع شوید
#کانال_معلمان_عدالت‌خواه

🆔 @edalatxah

https://tttttt.me/edalatxah