🔴 در حمایت از اعتصاب غذای زنان درویش زندانی در #زندان_قرچک ، مردان درویش در #زندان_تهران_بزرگ و در حمایت از زنان دست به تحصن زدند.
#محمدحبيبى در #زندان_تهران_بزرگ محبوس است.
🆔 @edalatxah
#محمدحبيبى در #زندان_تهران_بزرگ محبوس است.
🆔 @edalatxah
🔴 نامهی #عاطفه_رنگریز از زندان قرچک
«آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد؟ آیا دوباره روی لیوانها خواهم رقصید؟»۱ آیا میشود در سالن پنج اندرزگاه یک قرچک نوشت؟ بعید میدانم! به قولی قرچک نام مستعار جهنم است.
حال که دارم مینویسم بر تخت طبقه سومی نشستهام که پاهایم رنده رنده شد از بس که بالا رفتهام «از نردبانی که ارتفاع حقیری دارد.» تختی که به رفیقم میگویم بیا برویم توی قبرهایمان و تختی که زیر پاهایمان یک باکس و یک ساک است. و ما از بس که جا برای نشستن نداریم در کابینمان، خودمان را به اینجا میکشانیم. آیا میشود نوشت؟ بعید میدانم. در اینجا ده بند است و هر بند به طور تقریبی صدوبیست تا صدوپنجاه نفر جمعیت دارد. به جز بند مادران یا بندی که سرنوشت کودکانش از همان ابتدا محکوم به شکست است. کودکانی که نه شب را میبینند، و نه پدر را، و نه بیرون را، و نه پارک ملی را و نه چیزهای ملی شده را! و اما میبینند درهای بسته و قفلهای بسیاری را و آیا کودکان اینجا خواب ستارهی قرمز را میبینند؟!
در بندِ پنج، یازده کابین است و در هر کابین چهار تخت سهطبقهای که دوازده نفر در آن سوار قطار مرگ شدهاند و در مسیر برزخی به انتظار یک ابلاغیه، اعزام و یا انتقال هستند تا شاید دمی پیاده شوند و درها برایشان گشوده شود. من سوار بر یکی از این واگنها (کابینهای قطار ایستادهی مرگ و تعلیقی) پیش به سوی ناکجاآباد تلاش دارم که بنویسم اما بعید میدانم که واژههایم بتوانند مسافران اینجا را دیدنی کنند. زیرا بیرون مرده است و «هیچکس به قطار ایستادهی مرگ نگاه نمیکند.»۲ واگنها توسط دو دیوار که یکونیم متر از سقف فاصله دارند، محاصره شده است و حدود هشت متر جا برای خوردن و آشامیدن و زیستن. یعنی در همین هشت متر دوازده نفر با باروبندیلشان باید خود را در آنجا جا بدهند. این مسافرانِ به قصد ناکجاآباد و باروبندیلی که ظروف پلاستیکی و بشقابهای ملامین و انواع و اقسام کنسروها و نگهدارندهها و لباسهای بوتیک اینجاست که سهلاپهنا حساب میشود.
آیا درست است که دهان بگشایم و از مسافران اینجا بگویم؟ و نورهای مداوم مهتابیها که چشمهایمان را میزند و صداهایی که گوشهایمان را کر میکند: پِیجهای مداوم، تهدیدها، هشدارها و شمارههای آماری که صبح و عصر، ما را از هواخوری به بند میکشاند. زمان ناهار که فرا میرسد بوی برنج سویا بلند میشود و باید با یک ظرف در صف بایستی و بعدْ شستن و… . اینجا شستن ظروف و لباسها از اعمال شاقه به شمار میآید و از همین رو کارگرهایی هستند که به بهای ناچیزی گردن به این اعمال مینهند. آب شور این بیایان نیز مدام دریغ میشود از برزخیان اینجا. و حمام اینجا مرا میبرد به عصر اتاقهای گاز.
آیا میتوانم بنویسم؟ بعید میدانم. مسافران از هجمهی زیادشان درهم میلولند و با پرینتشان هل دادهشدهاند به این قطار و من در این قطار ایستادهی مرگ، زمان را از یاد بردهام. و گویی ساعت یکبار نواخت و در بند باز شد و دیگر ایستاد و ایستاد. و ساعت مدام دهنکجی میکند بر ما! و راستی اینجا ممنوع است دوتا شدن، سه تا شدن، بیشمار شدن. بیشتر مسافران باید خود را به کارگاههای اشتغال (کار اجباری) بسپارند که زمانِ ایستاده بر دوششان را فراموش کنند تا بتوانند بیست دقیقه زمان بخرند که به بیرون وصل شوند و حرکت رخ دهد و در پایان فقط میتوانم بگویم «من راز فصلها را میدانم و حرف لحظهها را میفهمم. نجات دهنده در گور خفته است.»
۹۸.۸.۲۴زندان قرچک
#بازداشت_شدگان_روز_جهانی_کارگر #زندان_قرچک
https://tttttt.me/edalatxah
«آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد؟ آیا دوباره روی لیوانها خواهم رقصید؟»۱ آیا میشود در سالن پنج اندرزگاه یک قرچک نوشت؟ بعید میدانم! به قولی قرچک نام مستعار جهنم است.
حال که دارم مینویسم بر تخت طبقه سومی نشستهام که پاهایم رنده رنده شد از بس که بالا رفتهام «از نردبانی که ارتفاع حقیری دارد.» تختی که به رفیقم میگویم بیا برویم توی قبرهایمان و تختی که زیر پاهایمان یک باکس و یک ساک است. و ما از بس که جا برای نشستن نداریم در کابینمان، خودمان را به اینجا میکشانیم. آیا میشود نوشت؟ بعید میدانم. در اینجا ده بند است و هر بند به طور تقریبی صدوبیست تا صدوپنجاه نفر جمعیت دارد. به جز بند مادران یا بندی که سرنوشت کودکانش از همان ابتدا محکوم به شکست است. کودکانی که نه شب را میبینند، و نه پدر را، و نه بیرون را، و نه پارک ملی را و نه چیزهای ملی شده را! و اما میبینند درهای بسته و قفلهای بسیاری را و آیا کودکان اینجا خواب ستارهی قرمز را میبینند؟!
در بندِ پنج، یازده کابین است و در هر کابین چهار تخت سهطبقهای که دوازده نفر در آن سوار قطار مرگ شدهاند و در مسیر برزخی به انتظار یک ابلاغیه، اعزام و یا انتقال هستند تا شاید دمی پیاده شوند و درها برایشان گشوده شود. من سوار بر یکی از این واگنها (کابینهای قطار ایستادهی مرگ و تعلیقی) پیش به سوی ناکجاآباد تلاش دارم که بنویسم اما بعید میدانم که واژههایم بتوانند مسافران اینجا را دیدنی کنند. زیرا بیرون مرده است و «هیچکس به قطار ایستادهی مرگ نگاه نمیکند.»۲ واگنها توسط دو دیوار که یکونیم متر از سقف فاصله دارند، محاصره شده است و حدود هشت متر جا برای خوردن و آشامیدن و زیستن. یعنی در همین هشت متر دوازده نفر با باروبندیلشان باید خود را در آنجا جا بدهند. این مسافرانِ به قصد ناکجاآباد و باروبندیلی که ظروف پلاستیکی و بشقابهای ملامین و انواع و اقسام کنسروها و نگهدارندهها و لباسهای بوتیک اینجاست که سهلاپهنا حساب میشود.
آیا درست است که دهان بگشایم و از مسافران اینجا بگویم؟ و نورهای مداوم مهتابیها که چشمهایمان را میزند و صداهایی که گوشهایمان را کر میکند: پِیجهای مداوم، تهدیدها، هشدارها و شمارههای آماری که صبح و عصر، ما را از هواخوری به بند میکشاند. زمان ناهار که فرا میرسد بوی برنج سویا بلند میشود و باید با یک ظرف در صف بایستی و بعدْ شستن و… . اینجا شستن ظروف و لباسها از اعمال شاقه به شمار میآید و از همین رو کارگرهایی هستند که به بهای ناچیزی گردن به این اعمال مینهند. آب شور این بیایان نیز مدام دریغ میشود از برزخیان اینجا. و حمام اینجا مرا میبرد به عصر اتاقهای گاز.
آیا میتوانم بنویسم؟ بعید میدانم. مسافران از هجمهی زیادشان درهم میلولند و با پرینتشان هل دادهشدهاند به این قطار و من در این قطار ایستادهی مرگ، زمان را از یاد بردهام. و گویی ساعت یکبار نواخت و در بند باز شد و دیگر ایستاد و ایستاد. و ساعت مدام دهنکجی میکند بر ما! و راستی اینجا ممنوع است دوتا شدن، سه تا شدن، بیشمار شدن. بیشتر مسافران باید خود را به کارگاههای اشتغال (کار اجباری) بسپارند که زمانِ ایستاده بر دوششان را فراموش کنند تا بتوانند بیست دقیقه زمان بخرند که به بیرون وصل شوند و حرکت رخ دهد و در پایان فقط میتوانم بگویم «من راز فصلها را میدانم و حرف لحظهها را میفهمم. نجات دهنده در گور خفته است.»
۹۸.۸.۲۴زندان قرچک
#بازداشت_شدگان_روز_جهانی_کارگر #زندان_قرچک
https://tttttt.me/edalatxah
Telegram
مدرسه رهایی
«مدرسه رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالتخواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی و عدالت خواهی دانشآموزان و معلمان است و با رویکرد رادیکال و انتقادی به دنبال معرفی آموزش رهاییبخش است.
ما معتقد به اتحاد جنبشهای اجتماعی بر بستر عینی و طبقاتی هستیم.
است. این کانال انعکاس صدای آزادی و عدالت خواهی دانشآموزان و معلمان است و با رویکرد رادیکال و انتقادی به دنبال معرفی آموزش رهاییبخش است.
ما معتقد به اتحاد جنبشهای اجتماعی بر بستر عینی و طبقاتی هستیم.
🔴زندانیانی که به مرخصی نیامدند
#گلرخ_ابراهیمیایرایی ، زندان سیاسی محبوس در #زندان_قرچک
فعالان حقوق بشر بارها نسبت به وضعیت اسفبار این زندان هشدار دادهاند. در این زندان تعدادی از زنان زندانی به همراه کودکانشان نگهداری میشوند.
با شیوع کرونا جان گلرخ ایرایی و سایر زندانیان در خطر است.
#جان_زندانیان_در_خطر_است
🔻🔻🔻
https://www.instagram.com/p/B-dDt58pNZt/?igshid=10owlb8t51y8m
#گلرخ_ابراهیمیایرایی ، زندان سیاسی محبوس در #زندان_قرچک
فعالان حقوق بشر بارها نسبت به وضعیت اسفبار این زندان هشدار دادهاند. در این زندان تعدادی از زنان زندانی به همراه کودکانشان نگهداری میشوند.
با شیوع کرونا جان گلرخ ایرایی و سایر زندانیان در خطر است.
#جان_زندانیان_در_خطر_است
🔻🔻🔻
https://www.instagram.com/p/B-dDt58pNZt/?igshid=10owlb8t51y8m
Instagram
معلمان عدالتخواه
🔴زندانیانی که به مرخصی نیامدند #گلرخ_ابراهیمیایرایی ، زندان سیاسی محبوس در #زندان_قرچک فعالان حقوق بشر بارها نسبت به وضعیت اسفبار این زندان هشدار دادهاند. در این زندان تعدادی از زنان زندانی به همراه کودکانشان نگهداری میشوند. با شیوع کرونا جان گلرخ ایرایی…
📍همزمان با افزایش فشار بر زندانیان سیاسی زن؛ گرداندن پیکر “شهید گمنام” در زندان قرچک ورامین
در روزهای اخیر بخصوص با تغییر مدیریت #زندان_قرچک_ورامین و روی کار آمدن صغری خدادادی، فشارهای با مبنای عقیدتی بر زندانیان سیاسی افزایش یافته است، از جمله میتوان به گرداندن پیکر یک جان باخته جنگ هشت ساله در زندان و از مقابل بند #زندانیان_سیاسی اشاره کرد. رئیس جدید زندان همچنین به زندانیان سیاسی اطلاع داده است برای همه آنان سفارش چادر داده است.
در روزهای اخیر بخصوص با تغییر مدیریت زندان قرچک ورامین فشارهای با مبنای عقیدتی بر زندانیان سیاسی افزایش یافته است.
پس از انتصاب مهدی محمدی مدیر سابق زندان قرچک ورامین به سمت معاون اداری مالی اداره کل زندانهای استان تهران و روی کار آمدن صغری خدادادی، سرپرست جدید این زندان، برخلاف انتظارات از اولین زن رئیس در این زندان، فشارها و محدودیتها بر زندانیان سیاسی زن به شکل گستردهای افزایش پیدا کرده است./هرانا
#زنان_زندانی_سیاسی
@bidarzani
🔻🔺🔻
🆔 @edalatxah
در روزهای اخیر بخصوص با تغییر مدیریت #زندان_قرچک_ورامین و روی کار آمدن صغری خدادادی، فشارهای با مبنای عقیدتی بر زندانیان سیاسی افزایش یافته است، از جمله میتوان به گرداندن پیکر یک جان باخته جنگ هشت ساله در زندان و از مقابل بند #زندانیان_سیاسی اشاره کرد. رئیس جدید زندان همچنین به زندانیان سیاسی اطلاع داده است برای همه آنان سفارش چادر داده است.
در روزهای اخیر بخصوص با تغییر مدیریت زندان قرچک ورامین فشارهای با مبنای عقیدتی بر زندانیان سیاسی افزایش یافته است.
پس از انتصاب مهدی محمدی مدیر سابق زندان قرچک ورامین به سمت معاون اداری مالی اداره کل زندانهای استان تهران و روی کار آمدن صغری خدادادی، سرپرست جدید این زندان، برخلاف انتظارات از اولین زن رئیس در این زندان، فشارها و محدودیتها بر زندانیان سیاسی زن به شکل گستردهای افزایش پیدا کرده است./هرانا
#زنان_زندانی_سیاسی
@bidarzani
🔻🔺🔻
🆔 @edalatxah
🟣 روایت سپیده فرهان از رنج انکارشده زندانیان عادی و ستاندن هویت انسانی در زندان قرچک
سپیده فرهان در گفتوگو با زمانه از شرایط بسیار ناگوار زندان قرچک ورامین میگوید. از فقدان امکانات تا شغلهای غیرانسانی که زندانیان برای داشتن درآمدی ناچیز به آنها تن میدهند. به گفته او رنج زندانیان بندهای عمومی زندان قرچک انکار میشود و هویت انسانی از آنان گرفته شده است.
سپیده فرهان در ادامه به یکی از اتفاقهای ناگوار در زندان قرچک اشاره میکند که مربوط به تبعید گلرخ ایرایی است. گلرخ ایرایی را در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۹۹ با فریب و ضرب و جرح از زندان قرچک به بند دو الف زندان اوین و نهایتا زندان آمل تبعید کردند.
«مأموران امنیتی از گلرخ ایرایی خواسته بودند برای بازجویی به بند دو الف زندان اوین برود اما او مخالفت کرده بود که این مخالفت منجر به این شد که گارد زندان به بند هشت زندان قرچک یورش ببرد و زندانیان سیاسی را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دهد:
▪️از متن : «۲۰ نفر از مأمورها با شوکر و باتون به داخل بند ریختند و همه بچهها را کتک زدند تا بتوانند گلرخ را با خودشان ببرند. این اتفاق سادهای نبود. ما ۲۰ زن زندانی سیاسی بودیم و آنها به بند حمله کردند و میخواستند همبندی ما را بدزدند. ما همه مقاومت کردیم اما به وحشیانهترین شکل ممکن با ما برخورد کردند. این درگیری حدود یک ساعتونیم طول کشید تا توانستند گلرخ را از بند بیرون ببرند؛ آن هم آخر سر خود گلرخ دید بقیه را خیلی دارند کتک میزنند و همه لت و پار شدهاند .... در نهایت گلرخ را قپانی زدند و بردند. شخصی به نام “جواد فعلیگری” که رئیس گارد زندان بود، جلوی در ایستاده بود و هر کسی را که رد میشد، کتک میزد. هر بار که من را میانداختند بیرون این آقای فعلیگری یک شوکر به بدنم میچسباند. من پایم مشکل داشت و وسط درگیری میلنگیدم. او پوتینش را میگذاشت روی همان پایم که درد داشت و محکم فشار میداد. یکی از بچهها تشنج کرد و به زمین افتاده بود. به یکی از مأمورهای زن گفتم کتکش نزن! گفت این را نزنم؟ بعد شوکر را به او چسباند و خندید. موهای یکی دیگر از زندانیان را در دستش گرفته بود و به قدری چرخاند که وقتی جدا شد مشتاش پر از موهای کنده شده سرش بود. تمام ما ۲۰ نفر تا مدتها آثار کبودی روی بدنمان بود.»
▪️سپیده فرهان میگوید در نهایت بعد از اینکه با خشونت بسیار گلرخ ایرایی را تبعید کردند، زندانیانی که از او حمایت کرده بودند توسط زندانبانها تهدید شدند و درخواست آزادی مشروط برخی از آنها که منتظر دریافت آن بودند، لغو شد و مسئولان زندان در پاسخ به آنها گفتند: «میخواستید از همدیگر حمایت نکنید! ...»
▪️سپیده فرهان میگوید در زندان قرچک «مقاومت و انسجام زنانه» را دیده و این شیوه برخورد و تبعید زندانیان سیاسی با توسل به زور از آن به بعد به روش نیروهای امنیتی و زندانبانها تبدیل شده است:
«دفعات بعدی وقتی میخواستند یک زندانی را ببرند، میآمدند و باتون را به چارچوب در میچسباندند که یعنی ما بدانیم چه چیزی در انتظارمان است ....»
بنا بر تجربیات سپیده فرهان، زندانبانها در زندان قرچک برخورد به مراتب سختگیرانهتری با زندانیان سیاسی دارند زیرا نمیخواهند مشابه تشکل منسجم و مقاومی که در بین زنان زندانی سیاسی در اوین شکل گرفته، در زندان قرچک نیز به وجود بیاید:
«به همین دلیل در قرچک زندانبانها و بازجوها ارتباط نزدیکتری دارند. همیشه بازجوها میآیند در حفاظت زندان قرچک زندانیان را برای بازجویی احضار میکنند و از لحاظ روانی به آنها فشار میآورند. همین اتفاق بارها برای من در قرچک افتاد و یک بار طی دو هفته من را سه بار احضار کردند. زندانیان را تهدید میکردند اگر نروند برایشان پرونده جدید باز میکنند.»
#زندان_قرچک_ورامین #نابرابری_و_تبعیض
ادامهی متن را در وبسایت رادیو زمانه بخوانید:
https://www.radiozamaneh.com/709525/
🔻🔻🔻
به کانال معلمان عدالتخواه بپیوندید و از اخبار صنفی مطلع شوید
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
سپیده فرهان در گفتوگو با زمانه از شرایط بسیار ناگوار زندان قرچک ورامین میگوید. از فقدان امکانات تا شغلهای غیرانسانی که زندانیان برای داشتن درآمدی ناچیز به آنها تن میدهند. به گفته او رنج زندانیان بندهای عمومی زندان قرچک انکار میشود و هویت انسانی از آنان گرفته شده است.
سپیده فرهان در ادامه به یکی از اتفاقهای ناگوار در زندان قرچک اشاره میکند که مربوط به تبعید گلرخ ایرایی است. گلرخ ایرایی را در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۹۹ با فریب و ضرب و جرح از زندان قرچک به بند دو الف زندان اوین و نهایتا زندان آمل تبعید کردند.
«مأموران امنیتی از گلرخ ایرایی خواسته بودند برای بازجویی به بند دو الف زندان اوین برود اما او مخالفت کرده بود که این مخالفت منجر به این شد که گارد زندان به بند هشت زندان قرچک یورش ببرد و زندانیان سیاسی را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دهد:
▪️از متن : «۲۰ نفر از مأمورها با شوکر و باتون به داخل بند ریختند و همه بچهها را کتک زدند تا بتوانند گلرخ را با خودشان ببرند. این اتفاق سادهای نبود. ما ۲۰ زن زندانی سیاسی بودیم و آنها به بند حمله کردند و میخواستند همبندی ما را بدزدند. ما همه مقاومت کردیم اما به وحشیانهترین شکل ممکن با ما برخورد کردند. این درگیری حدود یک ساعتونیم طول کشید تا توانستند گلرخ را از بند بیرون ببرند؛ آن هم آخر سر خود گلرخ دید بقیه را خیلی دارند کتک میزنند و همه لت و پار شدهاند .... در نهایت گلرخ را قپانی زدند و بردند. شخصی به نام “جواد فعلیگری” که رئیس گارد زندان بود، جلوی در ایستاده بود و هر کسی را که رد میشد، کتک میزد. هر بار که من را میانداختند بیرون این آقای فعلیگری یک شوکر به بدنم میچسباند. من پایم مشکل داشت و وسط درگیری میلنگیدم. او پوتینش را میگذاشت روی همان پایم که درد داشت و محکم فشار میداد. یکی از بچهها تشنج کرد و به زمین افتاده بود. به یکی از مأمورهای زن گفتم کتکش نزن! گفت این را نزنم؟ بعد شوکر را به او چسباند و خندید. موهای یکی دیگر از زندانیان را در دستش گرفته بود و به قدری چرخاند که وقتی جدا شد مشتاش پر از موهای کنده شده سرش بود. تمام ما ۲۰ نفر تا مدتها آثار کبودی روی بدنمان بود.»
▪️سپیده فرهان میگوید در نهایت بعد از اینکه با خشونت بسیار گلرخ ایرایی را تبعید کردند، زندانیانی که از او حمایت کرده بودند توسط زندانبانها تهدید شدند و درخواست آزادی مشروط برخی از آنها که منتظر دریافت آن بودند، لغو شد و مسئولان زندان در پاسخ به آنها گفتند: «میخواستید از همدیگر حمایت نکنید! ...»
▪️سپیده فرهان میگوید در زندان قرچک «مقاومت و انسجام زنانه» را دیده و این شیوه برخورد و تبعید زندانیان سیاسی با توسل به زور از آن به بعد به روش نیروهای امنیتی و زندانبانها تبدیل شده است:
«دفعات بعدی وقتی میخواستند یک زندانی را ببرند، میآمدند و باتون را به چارچوب در میچسباندند که یعنی ما بدانیم چه چیزی در انتظارمان است ....»
بنا بر تجربیات سپیده فرهان، زندانبانها در زندان قرچک برخورد به مراتب سختگیرانهتری با زندانیان سیاسی دارند زیرا نمیخواهند مشابه تشکل منسجم و مقاومی که در بین زنان زندانی سیاسی در اوین شکل گرفته، در زندان قرچک نیز به وجود بیاید:
«به همین دلیل در قرچک زندانبانها و بازجوها ارتباط نزدیکتری دارند. همیشه بازجوها میآیند در حفاظت زندان قرچک زندانیان را برای بازجویی احضار میکنند و از لحاظ روانی به آنها فشار میآورند. همین اتفاق بارها برای من در قرچک افتاد و یک بار طی دو هفته من را سه بار احضار کردند. زندانیان را تهدید میکردند اگر نروند برایشان پرونده جدید باز میکنند.»
#زندان_قرچک_ورامین #نابرابری_و_تبعیض
ادامهی متن را در وبسایت رادیو زمانه بخوانید:
https://www.radiozamaneh.com/709525/
🔻🔻🔻
به کانال معلمان عدالتخواه بپیوندید و از اخبار صنفی مطلع شوید
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
Radiozamaneh
روایت سپیده فرهان از رنج انکارشده زندانیان عادی و ستاندن هویت انسانی در زندان قرچک
سپیده فرهان در گفتوگو با زمانه از شرایط بسیار ناگوار زندان قرچک ورامین میگوید. از فقدان امکانات تا شغلهای غیرانسانی که زندانیان برای داشتن درآمدی ناچیز به آنها تن میدهند. به گفته او رنج زندانیان بندهای عمومی زندان قرچک انکار میشود و هویت انسانی از آنان…
🟣 کمپین سرود زندانیان سیاسی قرچک
چهارشنبه، ۳۰ آذرماه ۱۴۰۱، شب یلدا:
«از تمام کسانی که در این ۹۵ روز، خیابانهای ایران را خالی نگذاشتند؛ خانواده جانفدایانِ آزادی، خانواده دستگیرشدگان و از هر کس که در دل، نفرت و خشم از بیداد را کنار رویای آزادی و برابری جای داده، دعوت میکنیم که به ما بپیوندند و در این شب، همنوای ما شوند تا با هم از این سیاهی گذر کنیم و با قلبی امیدوار و گرم، روشنای بهار آزادی را به شبهای تیره و سرد زمستان بکشانیم. گوش بسپارید که ما از پشت میلههای زندان، صدای بلند سرودهایمان را به شما میرسانیم و در انتظار خواهیم بود تا صدای رسای شما نیز از روی دیوارهای زندان به ما برسد. میرسد، میرسد. میدانیم.»
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
#زندان_قرچک_ورامین
@bidarzani
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
چهارشنبه، ۳۰ آذرماه ۱۴۰۱، شب یلدا:
«از تمام کسانی که در این ۹۵ روز، خیابانهای ایران را خالی نگذاشتند؛ خانواده جانفدایانِ آزادی، خانواده دستگیرشدگان و از هر کس که در دل، نفرت و خشم از بیداد را کنار رویای آزادی و برابری جای داده، دعوت میکنیم که به ما بپیوندند و در این شب، همنوای ما شوند تا با هم از این سیاهی گذر کنیم و با قلبی امیدوار و گرم، روشنای بهار آزادی را به شبهای تیره و سرد زمستان بکشانیم. گوش بسپارید که ما از پشت میلههای زندان، صدای بلند سرودهایمان را به شما میرسانیم و در انتظار خواهیم بود تا صدای رسای شما نیز از روی دیوارهای زندان به ما برسد. میرسد، میرسد. میدانیم.»
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
#زندان_قرچک_ورامین
@bidarzani
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah