مدرسه‌ رهایی
2.15K subscribers
6.67K photos
2.07K videos
191 files
4.81K links
«مدرسه‌ رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالت‌خواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی‌ و عدالت‌ خواهی دانش‌آموزان و معلمان است.

با نگاهی به سایر جنبش‌های
#اجتماعی، #صنفی و #مدنی
____________________________

#مدرسه_رهایی
Download Telegram
🔴 کاش یادمان نرود

🔹 دل نوشته ای برای یاران دربند
تقدیم به #محمدرضا_رمضانزاده و صبوری و مقاومت همسرش

جعفر ابراهیمی / معلم

🔸 آخر هفته که می شود دلگیر می شوم شاید دلگیری ریشه در کودکی داشته باشد دلگیری بخاطر شروع مدرسه از فردا. بخصوص مدرسه دهه 60 با آن شکل و شمایل جنگ زده اش.
شاید بخاطر همین در این 16 سال که معلم هستم هیچ روز شنبه ای کلاس نگرفتم و به ندرت به مدرسه رفتم.

اما این روزها دلگیری ام از جنس شکایت از گذر ایام است از اینکه چهل سالگی دارد تمام می شود و چقدر کارهای ناتمام دارم و یکسره نقد مداوم گذشته و گشودن دریچه ای از امید برای فردا. یک سالی بیشتر است که اینگونه ام. چه می شود کرد با گذشته، باید آینده را ساخت.

🔸 اما دلگیری و اندوهم به این بحران چهل سالگی ختم نمی شود فقط مساله سن نیست که از تقویم و گذر ایام فرار می کنم. بلکه می ترسم.

بله می ترسم تقویم را باز کنم و ببینم حبس #محمد از مرز 300 روز گذشت هنوز حکمش قطعی نیامده و ما داریم عادت می کنیم که صدایش را از پشت تلفن بشنویم و دل خوش کنیم که یک بار بیاید بیمارستان تا ما از دور نگاهش کنیم. آن وقت چقدر بی مفهوم می شود آن شعری که برایش نوشته بودم
"
به ندیدنت
عادت نمی کنیم"

می ترسم که بغض های رودابه* به یک غدّه بدخیم تبدیل شود و محمد دیگر #مینیمال ننویسد و ما وقت خواندن آن همه خاطره و رمان را نداشته باشیم.

می ترسم که #محمود و #اسماعیل با پایان حکمشان از زندان آزاد شوند. #ماندانا** آنقدر بزرگ شده باشد که با پدرش برود برای ثبت نام مدرسه و آقای بهشتی آنقدر شعر گفته باشد که #عزیز*** با شعرهایش یک آلبوم ساخته باشد با نام "اشتیاق رهایی".

می ترسم وقتی #عبدالرضا آزاد می شود دخترش**** معلم شده باشد و عبدالرضا روی تمام کتاب های ادبیات نظام 6_3_3 یک نقد نوشته باشد و یک وزیر نالایق دوباره بیایید نظام آموزشی جدید را تغییر دهد و عبدالرضا باز مجبور شود همه کتاب ها را نقد کند.

می ترسم که روح الله***** مثل #وحید_صیاد_نصیری زیر اعتصاب جان دهد یا وقتی از زندان آزاد می شود سنوات تحصیلی اش در دانشگاه تمام شده باشد و آنقدر دانشگاه پولی باشد که نتواند جریمه بدهد و اخراج شود.

می ترسم از اینکه 33 روز حبس موقت امید****** و محمدرضا بشود 330 روز و ما عادت کنیم به ندیدنشان.

راستی امید چند روز است برای فرزندش ترانه کوردی نخوانده است؟


ادامه متن در زیر لینک بخوانید
https://telegra.ph/کاش-یادمان-نرود-12-14

🔻🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
💠 جهان بی رؤیا

محمد حبیبی (معلم)

🔹 در تب و تاب جنبش می ۱۹۶۸ فرانسه، دختری با موهای بلوند، دستانی ظریف و چشمانی آبی؛ جمله ای بر دیواره دانشکده اش نوشت که تا سالها نقل محافل روشنفکری بود:
"کمی واقع بین باش و به رؤیای زندگی بهتر فکر کن".

اگر چه تخیل این جوانان پرشور فرانسوی - رؤیای زندگی بهتر- هرگز تحقق نیافت؛ جهان آنها خاطره این عصیان نهیلیستی را هرگز فراموش نکرد‌.

🔹 آما آن سوتر در جهان ما درست در همان روزگار؛ دختری با چهره ای گندمین و چشمانی مغموم - نشسته بر صندلی بازجویی- بر سر دو راهی حق انتخاب سربازان فرانسوی؛ مقاومت و گشودگی در برابر تجاوز و یا همکاری و خیانت -
دو راهی همیشگی جهان ما؛
📌انتخاب میان دورنج: کمتر یا بیشتر.

🔹 سال ها بعد در جهان آنها، دختری با جثه ای کوچک، چشمانی روشن و چهر ه ای مصمم، قدم در تحقق رؤیای جدیدی گذاشت که خیلی زود از او چهره ای به یاد ماندنی ساخت.
هنگامی که گرتا با مشتانی گره کرده رهبران جهان را این چنین مورد خطاب قرار داد؛ صدای سیلی سخت رؤیا بر چهره واقعیت به گوش رسید:
"ما در آستانه‌ی انقراض ‌جمعی هستیم، در حالی که شما فقط از پول و داستان‌های افسانه‌ای رشد بی‌وقفه‌ اقتصادی صحبت می‌کنید. چقدر شما پر رویید! "
سکوت و باز هم سکوت.
اما تکانه سیبک گلوها و بر افروختگی چشمان حاضران خاطره ای شد از امکان تحقق رؤیایی تازه.

🔹 آن سوتر در جهان ما - درمیانه دگردیسی گرتا به خاطره ای به یاد ماندنی- دختری با چشمانی سبز؛ موهای بلوطی و چهره ای خسته، در مقابل لنز دوربین عکاسان؛ لبانش به لبخندی نشست تا یاد آور دوگانه جهان ما و آنها باشد.
دخترک ایزدی؛ از تجاوز هر لحظه دیروز، به اندکی آسودگی برای فردا رسیده بود. لبخندی برای فراموشی. این نسیان دائمی جهان ما.

♦️ در این تقابل مداوم رؤیا و واقعیت، اسطوره و حقیقت، خاطره و فراموشی، تخیل برای آنها تحقّق دنیایی است بهتر، و برای ما جهانی با امکان رنج کمتر.

🔹 در تخیل ما دختری با گیسوانی به رنگ شبق، همچون آبشاری سیاه بر روی شانه ها، با چشمانی کشیده و پیشانی بلند، با دستانی لرزان، بر روی دیوار دانشگاه تهران، خطاب به ماچنین می نویسد:
"کمی رؤیا بین باش و به واقعیت زندگی با رنج کمتر فکر کن."
و در تخیلش چنین ادامه می دهد:
"همین را هم از ما دریغ می کنید، چقدر شما پررویید! "

#مینیمال
#رؤیا
#رنج_کمتر
🆔 @edalatxah