4_5962885637441847878.MP3
6.6 MB
🔴 #ترانههای_بیهنگام
#سرود «عمری در کار…»
برخیز! ای رود طغیان برخیز!
برخیز! چون موج طوفان برخیز!
"#سعید_سلطانپور"
🔹🔹🔹
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
#سرود «عمری در کار…»
برخیز! ای رود طغیان برخیز!
برخیز! چون موج طوفان برخیز!
"#سعید_سلطانپور"
🔹🔹🔹
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت سالروز بازداشتِ #سعید_سلطانپور
🔺نغمه در نغمهی خون
به چهرههای ناآشنا که لبخندشان زياد صميمی نبود برخورديم. اطراف خانه بوی رفاقت نميداد.
«قزل» بديدارمان شتافت و توضيح داد که؛حدود ظهر ۲ نفر پاسدار آمده بودند سعيد را ۲ساعتی برای سوال و جواب ببرند. ولی من راهشان ندادم و در را بستم. فکرکرديم که حتما چيز مهمی نبود.
گروه موسيقی که بهدعوت خانوادهی سعيد بهجشن آمده بودند، مینواختند و عدهای هم میرقصيدند. حتی خود سعيد بههمراه آنان میرقصيد تا شايد رفاقت و شادی را بهفضای سنگين جمع بازگرداند. پاسدارها موافقت کرده بودند که تا پايان مراسم مزاحمتی ايجاد نکنند و پس از آن فقط ۲ساعت سعيد را برای سوال و جواب میبرند و خودشان هم او را برمیگردانند.
همه میدانیم این «۲ساعت» ۶۵ روز طول کشید، گویا فقط ۲بار با مادرش ملاقات کرد.
۶۵روز شلاق و شکنجه روی تن مقاوم شاعر #شراره_های_آفتاب نشست. سعید همانها را که سروده بود زیست و تا آخرش ایستاد باگلولهای در دهان و در چشم، در تكههای يخ در سردخانه، باشعلهای در دهان و چشم، نغمه در نغمی خون غلغه زد، تندر شد.
ویدئو و متن از منوچهر
@Blackfishvoice1
🔺نغمه در نغمهی خون
به چهرههای ناآشنا که لبخندشان زياد صميمی نبود برخورديم. اطراف خانه بوی رفاقت نميداد.
«قزل» بديدارمان شتافت و توضيح داد که؛حدود ظهر ۲ نفر پاسدار آمده بودند سعيد را ۲ساعتی برای سوال و جواب ببرند. ولی من راهشان ندادم و در را بستم. فکرکرديم که حتما چيز مهمی نبود.
گروه موسيقی که بهدعوت خانوادهی سعيد بهجشن آمده بودند، مینواختند و عدهای هم میرقصيدند. حتی خود سعيد بههمراه آنان میرقصيد تا شايد رفاقت و شادی را بهفضای سنگين جمع بازگرداند. پاسدارها موافقت کرده بودند که تا پايان مراسم مزاحمتی ايجاد نکنند و پس از آن فقط ۲ساعت سعيد را برای سوال و جواب میبرند و خودشان هم او را برمیگردانند.
همه میدانیم این «۲ساعت» ۶۵ روز طول کشید، گویا فقط ۲بار با مادرش ملاقات کرد.
۶۵روز شلاق و شکنجه روی تن مقاوم شاعر #شراره_های_آفتاب نشست. سعید همانها را که سروده بود زیست و تا آخرش ایستاد باگلولهای در دهان و در چشم، در تكههای يخ در سردخانه، باشعلهای در دهان و چشم، نغمه در نغمی خون غلغه زد، تندر شد.
ویدئو و متن از منوچهر
@Blackfishvoice1