🔴 ما همچنان ایستاده ایم
✍ رودابه راهی - معلّم
من یک معلّم هستم.
یک زن
بانویی معلم، در سزمینی که نامش از جنس من است.
"ایران"
روزی از روزهای بهاری!!!
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
ایستاده بودیم.
مقابل سازمانی قانونی در میان جماعتی فرهنگی.
به مناسبت آخرین روز #هفته_بزرگداشت_مقام_معلم
ایستاده بودیم با مطالباتی که همه می دانستند. چرا که در صفحات کتاب قانون نیز ذکر شده بود؛
- #آموزش_رایگان_برای_همه
- #عدم_خصوصی_سازی_آموزش
- #معیشت_درخور_حق_همه_است
- #حقوق_برابر
- #بیان_اندیشه_جرم_نیست
و ...
به یکدیگر نگاه میکردیم و با لبخند و چهره ای آرام همدیگر را قوت میبخشیدیم.
و لبخند میزدیم به شات های پی در پی دوربین هایی که بی دعوت از ما عکس میگرفتند.
و روبرو و حتی بین ما، کنار ما ایستاده بودند.
ناگهان فضای آرام متشنج شد و همهمه ای و به ناگهان حمله ای!
بی آنکه بدانیم چراااا!!! هل دادند و زدند و ... بردند.
همکارانمان
دوستانمان را
کسانی که با ما مطالبه یکسان داشتند.
وجمع شده بودند برای همه کودکان این سرزمین.
باورمان نمیشد؛ میشود حتی اینگونه با معلم برخورد کرد.
میتوان حتی زد و زمین کشید و ... برد.
***
این یک هفته آنچنان بر ما سخت گذشت که بسیار شنیدم از دوستان که در شوک به سر میبرند.
و دوستانی دیگر که دم از تجمعی دیگر برای اعتراض و محکوم کردن اهانت به معلم میزنند.
من اما فقط منتظر بودم که همه آزاد شوند تا آرام گیرم.
و در این وانفسای سیه پوش روزگار! عطای هر مطالبه عدالت خواهانه ای را به لقایش ببخشم.
و بروم برای خودم؛ و خانومی کنم!!!
قول دادم دیگر کتاب و مقاله نخوانم و پیگیر مشکلات کودکانم نباشم که در هر جلسه مشکلات و ناتوانی های بیشمار من معلم و سیستم آموزشی و حمایتی ضعیف را بر صورتم می کوبند.
به خودم برای هزارمین بار قول دادم دیگر دغدغه خانواده کودکانم را نداشته باشم که با سختی تمام، برای آینده کودکانشان چگونه به هر دری میزنند و ... جوابی نمیشنوند.
به خودم قول دادم بگذار همکارانم، همراهانم آزاد شوند دیگر تمام. اصلا به من چه؟!
من هم میروم دنبال آرامش.
و خودم را در مصرف گرایی صرف، غرق میکنم! و خوشی را بغل میزنم.
تمام خوانده ها و دغدغه ها را دور میریزم و یک ذهنْ سوزانِ عالی براه می اندازم.
فقط همکارانم، دوستانم آزاد شوند.
اما در میان بهت و ناباوری خبر آمد ...
#محمد_حبیبی را به زندان بزرگ منتقل کردند!!! آن هم در وضعیت جسمی بسیار نامطلوب.
مگر می شود شب برفی را، یادداشت های بیشمار او را که همگی بوی عدالتخواهی و انسانیت و دغدغه کودکان کار و آمار نگران کننده اعتیاد دانش آموزان را می دهد، خوانده باشی و باور کنی او را همراه دیگر معلمان آزاد نکرده اند و ... برده اند.
اینبار نه به اوین که #زندان_بزرگ_تهران که همه می دانند زندانیست برای انواع جرایم سنگین ازجمله قاچاق و دزد و قاتل و ... همه در آن هستند آن هم در وضعیتی نامطلوب و غیر انسانی.
محمد حبیبی را به زندان بزرگ بردند. و من تمام قول و قرارهایم با خودم- برای گسستن از همه مسائل اجتماعی و کبک وار سر زیر برف کردن و زیستن را -برای هزارمین بار فراموش کردم.
#ما همچنان #هستیم
تا رسیدن به مطالبات بر حق خویش و آزادی همه همکاران و همراهانمان.
و بدانید این تعرض ها و حرمت شکنی ها ما را مقاوم تر و محکم تر میکند و نه سست تر.
#ما #هستیم و خواهیم بود؛
تا زمانی که مسئولین با گوشی شنوا و دستانی عملگرا؛ مطالبات انسانی ما مردم، ما معلمان را بشنوند و برای تحقق آن در کنار ما قرار بگیرند و نه در مقابل ما.
🆔 @kasenfi
📌 https://tttttt.me/thjpg/5
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
✍ رودابه راهی - معلّم
من یک معلّم هستم.
یک زن
بانویی معلم، در سزمینی که نامش از جنس من است.
"ایران"
روزی از روزهای بهاری!!!
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
ایستاده بودیم.
مقابل سازمانی قانونی در میان جماعتی فرهنگی.
به مناسبت آخرین روز #هفته_بزرگداشت_مقام_معلم
ایستاده بودیم با مطالباتی که همه می دانستند. چرا که در صفحات کتاب قانون نیز ذکر شده بود؛
- #آموزش_رایگان_برای_همه
- #عدم_خصوصی_سازی_آموزش
- #معیشت_درخور_حق_همه_است
- #حقوق_برابر
- #بیان_اندیشه_جرم_نیست
و ...
به یکدیگر نگاه میکردیم و با لبخند و چهره ای آرام همدیگر را قوت میبخشیدیم.
و لبخند میزدیم به شات های پی در پی دوربین هایی که بی دعوت از ما عکس میگرفتند.
و روبرو و حتی بین ما، کنار ما ایستاده بودند.
ناگهان فضای آرام متشنج شد و همهمه ای و به ناگهان حمله ای!
بی آنکه بدانیم چراااا!!! هل دادند و زدند و ... بردند.
همکارانمان
دوستانمان را
کسانی که با ما مطالبه یکسان داشتند.
وجمع شده بودند برای همه کودکان این سرزمین.
باورمان نمیشد؛ میشود حتی اینگونه با معلم برخورد کرد.
میتوان حتی زد و زمین کشید و ... برد.
***
این یک هفته آنچنان بر ما سخت گذشت که بسیار شنیدم از دوستان که در شوک به سر میبرند.
و دوستانی دیگر که دم از تجمعی دیگر برای اعتراض و محکوم کردن اهانت به معلم میزنند.
من اما فقط منتظر بودم که همه آزاد شوند تا آرام گیرم.
و در این وانفسای سیه پوش روزگار! عطای هر مطالبه عدالت خواهانه ای را به لقایش ببخشم.
و بروم برای خودم؛ و خانومی کنم!!!
قول دادم دیگر کتاب و مقاله نخوانم و پیگیر مشکلات کودکانم نباشم که در هر جلسه مشکلات و ناتوانی های بیشمار من معلم و سیستم آموزشی و حمایتی ضعیف را بر صورتم می کوبند.
به خودم برای هزارمین بار قول دادم دیگر دغدغه خانواده کودکانم را نداشته باشم که با سختی تمام، برای آینده کودکانشان چگونه به هر دری میزنند و ... جوابی نمیشنوند.
به خودم قول دادم بگذار همکارانم، همراهانم آزاد شوند دیگر تمام. اصلا به من چه؟!
من هم میروم دنبال آرامش.
و خودم را در مصرف گرایی صرف، غرق میکنم! و خوشی را بغل میزنم.
تمام خوانده ها و دغدغه ها را دور میریزم و یک ذهنْ سوزانِ عالی براه می اندازم.
فقط همکارانم، دوستانم آزاد شوند.
اما در میان بهت و ناباوری خبر آمد ...
#محمد_حبیبی را به زندان بزرگ منتقل کردند!!! آن هم در وضعیت جسمی بسیار نامطلوب.
مگر می شود شب برفی را، یادداشت های بیشمار او را که همگی بوی عدالتخواهی و انسانیت و دغدغه کودکان کار و آمار نگران کننده اعتیاد دانش آموزان را می دهد، خوانده باشی و باور کنی او را همراه دیگر معلمان آزاد نکرده اند و ... برده اند.
اینبار نه به اوین که #زندان_بزرگ_تهران که همه می دانند زندانیست برای انواع جرایم سنگین ازجمله قاچاق و دزد و قاتل و ... همه در آن هستند آن هم در وضعیتی نامطلوب و غیر انسانی.
محمد حبیبی را به زندان بزرگ بردند. و من تمام قول و قرارهایم با خودم- برای گسستن از همه مسائل اجتماعی و کبک وار سر زیر برف کردن و زیستن را -برای هزارمین بار فراموش کردم.
#ما همچنان #هستیم
تا رسیدن به مطالبات بر حق خویش و آزادی همه همکاران و همراهانمان.
و بدانید این تعرض ها و حرمت شکنی ها ما را مقاوم تر و محکم تر میکند و نه سست تر.
#ما #هستیم و خواهیم بود؛
تا زمانی که مسئولین با گوشی شنوا و دستانی عملگرا؛ مطالبات انسانی ما مردم، ما معلمان را بشنوند و برای تحقق آن در کنار ما قرار بگیرند و نه در مقابل ما.
🆔 @kasenfi
📌 https://tttttt.me/thjpg/5
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah