✅ #به_شـــرط_ترکــــــ_سیـــــگار
#شهیــــــــد_همتـــــــــــ🌹
همان روز خواستـگاری یا زمان خواندن خطبـه عقـد بود ڪه مادرم گفت: قول مـی دهد سیـگار هم نڪـشد. خانمـش هم گفتــ: مجاهد فـی سبیل الله ڪه نباید سیـگار بڪـشد؛ سیــگار ڪــشیـدن دور از شـأن شماست!
وقتـی برگشتیـم خانه، رفـت جیب هایــش را گشت؛ سیگـارهایش را درآورد، لــه شان ڪرد و برد ریختــــ تـوی سـطل.
گفت: «تمام شد. بعد از حدود 14 سال سیـگاری بودن، دیگر هیچ ڪـس دستـ من سیــگار نمـی بینـد.»
همیــن هم شــد.
خانمــش مــی گفت: یڪـی دو سال از ازدواجــمون مــی گذشت، رفتم پیشش گفتــم: این بچـه گوشش درد مـی ڪنه؛ این سیـگار را بگیر یڪـ پڪـ بزن، دودش را فـوت ڪـن توی گوشش. گفت: «نمـی تونم. قول دادم دیگه سیگار نڪشم.» گفتـم: بچه داره درد میڪـشه! گفت: «ببر بده همسـایه بڪـشه و توی گوشش فوتــــ ڪـنه. دیگه هم به مـــن نگــو.»
#شهید_محمد_ابراهیم_همت 🕊
#خاطرات_ناب
📚به مجنون گفتم زنده بمان ، ص202 و 203
@Dostshahidman
#شهیــــــــد_همتـــــــــــ🌹
همان روز خواستـگاری یا زمان خواندن خطبـه عقـد بود ڪه مادرم گفت: قول مـی دهد سیـگار هم نڪـشد. خانمـش هم گفتــ: مجاهد فـی سبیل الله ڪه نباید سیـگار بڪـشد؛ سیــگار ڪــشیـدن دور از شـأن شماست!
وقتـی برگشتیـم خانه، رفـت جیب هایــش را گشت؛ سیگـارهایش را درآورد، لــه شان ڪرد و برد ریختــــ تـوی سـطل.
گفت: «تمام شد. بعد از حدود 14 سال سیـگاری بودن، دیگر هیچ ڪـس دستـ من سیــگار نمـی بینـد.»
همیــن هم شــد.
خانمــش مــی گفت: یڪـی دو سال از ازدواجــمون مــی گذشت، رفتم پیشش گفتــم: این بچـه گوشش درد مـی ڪنه؛ این سیـگار را بگیر یڪـ پڪـ بزن، دودش را فـوت ڪـن توی گوشش. گفت: «نمـی تونم. قول دادم دیگه سیگار نڪشم.» گفتـم: بچه داره درد میڪـشه! گفت: «ببر بده همسـایه بڪـشه و توی گوشش فوتــــ ڪـنه. دیگه هم به مـــن نگــو.»
#شهید_محمد_ابراهیم_همت 🕊
#خاطرات_ناب
📚به مجنون گفتم زنده بمان ، ص202 و 203
@Dostshahidman