619 subscribers
4.25K photos
764 videos
23 files
69 links
برای ارسال سوژه‌های عکس‌ها و مطالب و انتقادات خود از طریق لینک زیر اقدام فرمائید

@Dorj_admin
Download Telegram
#ضرب‌_المثل

مشهورترین ضرب المثل های ملل مختلف جهان:

اسپانیایی:
کسی یکبار به دزده همیشه میدزده!

آفریقایی :
دوست خوب رو باید با هر دو دست نگه داشت!

عربی:
هیچ کس را وادار به دو کار نکن! جنگیدن و ازدواج!

دانمارکی :
وقتی آش از آسمون میباره گدا قاشق نداره!

روسی :
برای کسی که شکمش خالیه هرباری سنگینه!!!

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب_المثل

در زمان "نادرشاه" یکی از استانداران او به مردم خیلی ظلم میکرد و مالیات های فراوان از آن ها می گرفت.
مردم به تنگ آمده و شکایت او را نزد نادر بردند.
نادر پیغامی برای استاندار فرستاد ولی او همچنان به ظلم خود ادامه می داد. وقتی خبر به نادر رسید، چون دوست نداشت کسی از فرمانش سرپیچی کند، همه ی استانداران را به مرکز خواند.
دستور داد استاندار ظالم را قطعه قطعه کنند و از او آشی تهیه کنند.
بعد آش را در کاسه ریختند و به هر استاندار یک کاسه دادند و نادر به آنها گفت: "هر کس به مردم ظلم و تعدی کند، همین آش است و همین کاسه"!

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب_المثل
💢عدالت گرگ

گرگی داخل طویله شد و بره‌ای سفید را خورد، گوسفندان سیاه خوشحال شدند،

بعد یک برۀ سیاه را هم خورد، سفیدها گفتند خدا
را شکر که گرگ عادلی‌ست،

و گرگ همچنان مشغول اجرای عدالت، میان گوسفندان است.

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب_المثل

سرکه نقد به ز حلوای نسیه !

این ضربالمثل به این معناست که هر چیزی نقد به دست ما برسد، هرچند کم و ناچیز خیلی بهتر از چیزی است که با وعده و وعید زیاد به دست ما برسد، هرچه قدر هم که با ارزش باشد.

در لغت‌نامه دهخدا آمده نقد یعنی آنچه که در حال داده شود؛ به عبارت دیگر یعنی پیشادست

اما نسیه چیزی است که در آینده داده می شود و پسادست خوانده می‌شود.

در این ضربالمثل طبیعتا حلوا از سرکه بسیار خوشمزه‌تر و بهتر است. اما شاید در مواقعی گرفتن آنی و در لحظه سرکه ترش خیلی بهتر از منتظر ماندن برای دریافت حلوای شیرین باشد.

شاید در نگاه اول این نقدی که به دست می‌آید ارزشش به اندازه آن نسیه نباشد، اما همین که آدمی از بودنش اطمینان حاصل می‌کند خود دلیل بر برتری نسبی آن هست. چرا که شما در لحظه این نقد کم ارزش را داری اما هیچ جای اطمینانی وجود ندارد که آن نسیه با ارزش را در آینده داشته باشی.

شاید بشود ضربالمثل «کاچی بهتر از هیچی» را به نوعی معادل با این ضربالمثل دانست. یا این عبارت تمثیلی که می‌گوید: «گنجشکی که به دست است بهتر از باز پریده است».

‌‎‌🆔 @dorj_naghneh
#ضرب_المثل

دنبال نخود سیاه فرستادن !

نخود سیاه تنها برای تهیه ی "لپه" کاشته می گردد. همه ی نخودها به همان گونه که درو می شوند استفاده می گردند و آنها را تغییر شکل نمی دهند جز نخود سیاه که هیچ گاه به صورت اصلی برای فروش به بازار نمی برند و چون به عمل آمد نخست آن را در آب می ریزند تا خیس بخورد و به صورت "لپه" در بیاید سپس می فروختند.

نخود سیاه در هیچ مغازه ای پیدا نمی شود، در گذشته هیچ کس هم دنبال نخود سیاه نمی رفت و در اصطلـاح اگر کسی را به دنبال نخود سیاه می فرستادند، در حقیقت او را به دنبال چیزی فرستاده بودند که در هیچ دکانی پیدا نمی شد و به همین دلیل از معنی مجازی آن این گونه فهمیده می شد که می خواسته اند او را دنبال کاری دروغین بفرستند تا از رازی یا داستانی باخبر نشود.

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب_المثل

بادمجون دورِ قاب‌چین!

کنایه از افراد چاپلوس است.

در دوران ناصرالدین شاه، بزرگان و رجال سیاسی برای نشان دادن مراتب اخلاص و چاکری خود به پادشاه، به آشپزخانه‌ی شاهنشاهی می‌رفتند و چهار زانو بر زمین می‌نشستند و مانند خدمه‌های آشپزخانه مشغول پوست کندن بادمجان می‌شدند،یا آن که بادمجان ها را پس از پخته شدن در دور و اطراف قاب‌های غذا می‌چیدند.
این رجال سیاسی حساب کار را طوری داشتند که شاه حتماْ بتواند آنان را هنگام سرزدن در حال بادمجان دور قاب چیدن ببیند و در این کار دقت و سلیقه‌ی بسیار به کار می‌بردند.

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب_المثل

اگر به دنبال اسبهای قدیمی می‌گردید، مردان قدیم آنها را سوار شدند و رفتند

ضرب المثل چینی

🆔 @dorj_naghneh
#فهرست

🙏💐با سلام و عرض خوش آمد گویی نسبت به کاربران جدید کانال دُرج نقنه

شما میتوانید با لمس (#)هشتک‌های زیر از بخش‌های مختلف کانال دیدن فرمایید:

کانال دُرج تنها کانال رسمی شهر نقنه و همراه و پشتیبان مردم و فرهنگ شهرنقنه

#بنیاد_فرهنگی_درج

#درج_نیوز 👉 گزیده خبرهای مهم و ایران و جهان و شهرنقنه
#صدای_مردم 👉 انتقادات شماکاربران به مسئولین شهر
#شاعران_نقنه 👉 آثار و معرفی شاعران شهرنقنه
#ورزشکاران_نقنه 👉معرفی ورزشکاران شهرنقنه
#عالمان_نقنه 👉 معرفی عالمان تاثیرگذار شهرنقنه
#مداحان_نقنه 👉 معرفی مداحان اهل بیت شهرنقنه
#هنرمندان_نقنه 👉 معرفی هنرمندان شهر نقنه
#نمکدون 👉 بخش شادی و نشاط کانال
#درجچی 👉 پست‌های منتخب فضای مجازی
#گفتگوی_خبری 👉 گفتگوی خبری با خبرگزاری درج‌نیوز
#ضرب_المثل 👉 علت ایجاد ضرب المثل‌ها
#همای_فرهنگ 👉 رفتارها و کنش‌های فرهنگ ساز
#عکس_شما 👉 نمایش عکس‌های شما کاربران عزیز
#شهر_من 👉 عکس‌هایی از مناطق و مکان‌های زیبای شهر نقنه
#خاطره 👉 عکسهای خاطره‌انگیز و ماندگار از مردم شهر نقنه
#داستانک 👉 حکایت‌های زیبا و خواندنی
#لذت_مطالعه 👉 معرفی کتاب
#برای_خانواده 👉 جملات و توصیه‌هایی برای استحکام خانواده
#انتقادات 👉 انتقاداتی که خود کانال از مسئولین دارد
#معنای_درج 👉 وجه تسمیه و معنای دُرج
#شهدای_نقنه 👉 معرفی و آشنایی با شهدای‌نقنه
#سرداران_نقنه 👉 معرفی و آشنایی با سرداران‌ شهید نقنه
#درج_نامه 👉 معرفی‌نامه و زندگی‌نامه چهره‌های برتر شهر نقنه
#سپیده_دمان 👉 افراد و چهره‌های برتر شهر نقنه که در جشنواره همراه با سپیده‌دمان از آنان تقدیر شده است
#اعلامیه 👉 آگهی درگذشت همشهریان
#تاریخ_نقنه 👉 اسناد و عکس‌های از قدمت و تاریخ شهرنقنه
#ایرانگردی 👉 عکسهای زیباو دیدنی از ایران
#جهانگردی 👉 عکس‌های زیبا و دیدنی از جهان
#دکتر_درجی👉 بخش سلامت و نکات بهداشتی
#گاهی_آگاهی 👉 بخش آگاهی بخشی و بالابردن سطح آگاهی مردم
#رادیو_درج 👉 بخش دکلمه و فایل‌های صوتی
#تالار_تاریخ 👉 بخش تاریخ ایران‌زمین
#درج_آوا 👉 بخش آهنگ‌های جدید
#کافه_فیلم_درج👉بخش معرفی برترین‌فیلم‌های ایران و جهان

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب‌_المثل

شتر را به نمد داغ می‌کنند

شتری از صاحب خود به شتری دیگر شکایت
کرد که همواره بارهای گران بر پشت من
می‌گذارد و مرا طاقت تحمل آن نیست.
شتر پرسید: بار او چه چیز است که از
حمل آن عاجزی؟ گفت: اغلب اوقات نمک
است. گفت: اگر در راه جوی آبی باشد،
یکی دو مرتبه در آن جوی آب بخواب تا
نمک‌ها آب شود و بار تو سبک گردد و
نقصان به صاحب تو رسد تا بعد از این
تو را رنجه ندارد. شتر به سخن ناصح
عمل کرد. صاحب شتر دریافت که خوابیدن
شتر در میان آب، به سبب ضعف و
بی‌قوتی نیست، بلکه از روی حیله است.
پس این بار نمد بارش کرد. شتر ساده‌لوح
به طریق معهود، در میان آب خوابید، ولی
بارش دو چندان شد.

صاحب شتر به زجر ، بلندش کرد و شتر
از بیم چوب، دیگر هرگز در میان آب نخوابید
و این مثل ساخته شد که :شتر را به نمد
داغ می‌کنند.


نیرنگ و فریب ، سرانجامی جز شکست ندارد

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب_المثل

یه ضرب المثل آفریقایی هست میگدکه
امیدوارم وقتی مرگ میاد سراغت زنده پیدات کند!!!!
🆔 @dorj_naghneh
#ضرب‌_المثل

در زمان "نادرشاه" یکی از استانداران او به مردم خیلی ظلم میکرد و مالیات های فراوان از آن ها می گرفت.
مردم به تنگ آمده و شکایت او را نزد نادر بردند.
نادر پیغامی برای استاندار فرستاد ولی او همچنان به ظلم خود ادامه می داد. وقتی خبر به نادر رسید، چون دوست نداشت کسی از فرمانش سرپیچی کند، همه ی استانداران را به مرکز خواند.
دستور داد استاندار ظالم را قطعه قطعه کنند و از او آشی تهیه کنند.
بعد آش را در کاسه ریختند و به هر استاندار یک کاسه دادند و نادر به آنها گفت: "هر کس به مردم ظلم و تعدی کند، همین آش است و همین کاسه"!

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب‌_المثل

💠 عنوان داستان : حرف مفت

اصطلاح حرف مفت زدن داستانی داره که خالی از لطف نیست!
در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگراف‌خانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند تلگراف‌خانه بی‌مشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند. ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه می‌خواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیام‌هایشان به مقصد می‌رسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند!

سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیده‌اند، دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!» و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است.

🆔️ @dorj_naghneh
#ضرب_المثل

جانا سخن از زبان ما میگویی!!

یکی از فضلای زمان به صاحب بن عباد نامه ای نوشت در نهایت لطافت و بلاغت. چون صاحب آن را مطالعه کرد، دید که بیشتر نوشته های نامه از کلمات و اصطلاحات خود اوست. بنابراین در جواب نوشت: «جانا سخن از زبان ما می گویی» از آن زمان به بعد وقتی کسی کاری شبیه دیگری که قبل از او این کار را انجام داده است، انجام دهد یا حرفی بزند که طرف مقابل او بپسندد و در واقع حرف دل او هم باشد می گویند: «جانا سخن از زبان ما می گویی.»

🆔 @dorj_naghneh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ضرب‌_المثل

اصلا ضربالمثل ایرانی میزنه تو خال

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب_المثل

اوضاع کشمشیه

میگن‌‌‌ ملانصرالدین ، برای اینکه بفهمه چقدر از رمضون گذشته و چقدر مونده ، از روز اول ۳۰ تا کشمش میذاره تو جیب عباش و هر بار وقت افطار یه دونه کشمش میخورده .

زن ملا یه روز اتفاقی دستش به جیب عبای ملا میره و کشمش‌هارو میبینه .

میگه : بمیرم برات نمیدونستم اینقد کشمش دوست داری !

پس میره دو مشت حسابی کشمش میریزه تو جیبش !

بعد از چند روز تو مسجد مردم از ملانصرالدین میپرسن
ملا ، چقدر مونده به عید فطر؟

اونم دست میکنه تو جیبش و بعد از کمی مکث و تعجب میگه :
والا اگه حساب با حساب کشمش‌ها باشه
امسال عیدی در کار نیست !

حالا وضعیت ما ملت ایران هم همینه ، معلوم نیست !

کی اختلاس تموم میشه
کی قیمت خودرو پایین میاد
کی قیمت ارز و دلار پایین میاد
کی قیمت سکه پایین میاد
کی ...

تنها چیزی که معلومه اینکه عمر منو شماست که داره هر روز به آخر نزدیک میشه ولی رنگ آرامش واقعی و خوشی تو این عمر........ ندیدیم !

میگن وضع کشمشیه همینه!!!

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب_المثل

ضرب المثلی هست که می گوید

"کوچک ترین سگ بلندتر پارس می کند"

انسانی که اعتماد به نفس دارد نیازی نمی بیند به دیگران ثابت کند اعتماد به نفس دارد. یک انسان پولدار نیازی نمی بیند دیگران را قانع کند که پولدار است. هیچ انسان شادی روبروی آینه نمی ایستد تا به خودش بگوید که شاد است‌. انسانی که باور دارد زیباست، اصرار ندارد دائم زیبایی خود را به رخ دیگران بکشد.

شما یا اینگونه هستید یا نیستید. اگر دائم دارید در باره چیزی رویا پردازی می کنید یا حرفش را می زنید، یا در صدد اثبات ویژگی در مورد خود به دیگران هستید، واقعیت این است که ناآگاهانه دارید بیشتر و بیشتر  ثابت می کنید که: 
شما آن طور نیستید!

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب_المثل

روزی گدایی مردی را بالا پشت بام خانه اش می بیند ، می گوید به من کمک کن، مرد می گوید حیف که پایین نیستم و نمی توانم بینیم و گرنه به تو کمک می کردم

چند روز بعد همان گدا، مرد را دم خانه می بیند و به گدا می گوید، پول هایم بالا پشت بام است اگر بالا بودم به تو کمک می‌کردم

گدا به او می گوید بالاتو دیدیم و پایینتم دیدیم

این ضرب المثل زمانی به کار می رود که بخواهند به کسی به گویند که تو را در همه موقعیت ها دیده ایم و به حرفت اطمینان نداریم

🆔 @dorj_naghneh
#داستانک
#ضرب_المثل

مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود. برای كمك كردن دُم خر را گرفت، وَ زور زد، دُم خر از جای كنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست كه « تاوان بده»!

مرد برای فرار به كوچه‌ای دوید ولی بن بست بود. خود را در خانه‌ای انداخت. زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی می‌شست و حامله بود. از آن فریاد و صدای بلندِ در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مردِ گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به كوچه‌ای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدربیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود.

مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد، چنان كه بیمار در جا مُرد. فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!
مَرد، به هنگام فرار، در سر پیچ كوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد.
او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست !

مرد گریزان، به ستوه از این همه،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود. چون رازش را دانست، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت: و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد، مدعیان را به داخل خواند. نخست از یهودی پرسید. یهودی گفت: این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است. قصاص طلب میكنم. قاضی گفت: دَیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.باید آن چشم دیگرت را نیزنابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف ازشكایت دید، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!.. جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام.

قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است. حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!جوان صلاح دید که گذشت کند، امابه سی دینار جریمه، بخاطرشكایت بی‌مورد محكوم شد!

چون نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت سقط کرده بود، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد.
حال می‌توان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند. برای طلاق آماده باش!..مردك فریاد زد و با قاضی جدال می‌كرد، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید. قاضی فریاد داد: هی! بایست كه اكنون نوبت توست!

صاحب خر همچنان كه می‌دوید فریاد زد: من شكایتی ندارم. می روم مردانی بیاورم كه شهادت دهند خر من، از کره‌گی دُم نداشت!

🆔 @dorj_naghneh
#ضرب_المثل

فرهنگ فارسی اشعار و ابیاتی وجود دارند که به صورت ضرب المثل در آمده اند ولی مصرع اول آنها مشخص نیست و تنها مصرع دوم معروف شده. در ادامه تعدادی از مشهورترین این ابیات را برای شما قرار میدهیم.

گر دایره ی کوزه زگوهر سازند
از کوزه همان برون تراود که در اوست.
(بابا افضل)

با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
(سعدی)

هر دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
(حافظ)

چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
(فردوسی)

امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان
(سعدی)

صوفی نشود صافی ، تا در نکشد جامی
بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی
(سعدی)

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آن که گدا معتبر شود
(حافظ)

در محفل خود راه مده همچو منی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
(قائم مقام)

مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز
به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
(صائب اصفهانی)

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
(حافظ)

زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی،
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
(صائب تبریزی )

🆔 @dorj_naghneh
#داستانک
#ضرب_المثل

"مارادونا را ول کن ؛ غضنفر را بچسب!

می‌گویند روزی جوانان یکی از مناطق دور افتاده یک تیم فوتبال تشکیل می‌دهند و برای اولین بازی از تیم ملی فوتبال آرژانتین دعوت می‌کنند و اتفاقاً آرژانتین هم اجابت می‌کند.

مربی این تیم ما که از مهارتهای مارادونا شنیده بود، می‌دانست که به هر شکل اگر توپ به پای او برسد تبدیل به گل خواهد شد ؛ بنابراین جلسه ای تشکیل می‌دهد در آن جلسه مأموریتی به دونده ترین بازیکنان خودش بنام غلام واگذار میکند: "تو فقط کنار مارادونا می دوی و نمی گذاری توپ به پایش برسد".

با سوت داور بازی شروع می‌شود و در همان دقایق اول، هافبک این تیم به نام غضنفر که در عمرش حتی یک بار فوتبال بازی نکرده بود توپ را می‌گیرد و به دو سوی میدان نگاه کرده و پس از تجزیه و تحلیل فاصله خود تا دروازه روبرویی و دروازه پشت سرش، به این نتیجه می‌رسد که به دروازه پشت سری نزدیک تر است و در کسری از ثانیه و با یک شوت سهمگین بر گرده توپ، گلی را به دروازه خودی به ثمر می‌رساند و با انجام حرکات آکروباتیک شادی می‌کند.

همه هاج و واج انگشت بر دهان خشکشان می‌زند. مربی عصبانی و فریاد می‌زند: "غضنفر! چرا به خودمان گل زدی؟ باید به آن یکی دروازه شوت می زدی".

غضنفر جواب می‌دهد: "گل، گله، چه فرقی دارد که وارد کدام دروازه شود؟! مهم این است که من آن گل را زدم و چون من زدم پس یک به هیچ به نفع ماست...!"

با سوت مجدد داور، بازی یک به هیچ به نفع آرژانتین دوباره آغاز می‌شود و از بخت بد دوباره توپ به پای غضنفر می‌رسد و او هم نامردی نکرده و با همان فرمول قبلی و حتی کمی حرفه ای تر، گل دوم را نیز با یک شوت سهمگین تر نثار دروازه خودی کرده و باز هم سرمست از این حرکت فنی، تیم خودشان را با دو گل زده، به دست‌یافتن به یک پیروزی شیرین، نزدیک تر می‌بیند.

مربی مغبون ما که به دلیل قحط الفوتبالیست بودن تیمش، ذخیره ای نداشت که با غضنفر تعویض کند و نتوانست به او بفهماند که "دلبندم! آن شوتهای مهلک را باید به آن یکی دروازه بزنی نه این دروازه" از روی اجبار روی به غلام که مأمور مهار مارادونا بود فریاد زد:
"آآآییی غلام! مارادونا را ول کن! غضنفر را بچسب و نگذار توپ به پایش برسد."

🆔 @dorj_naghneh