#رمان_نگهبان_ما_هم_شو
⛄️نویسنده : فریده حسینی و مائده پناه
❄️ژانر : #عاشقانه
☄خلاصه رمان:
میگویند زندگی شاید همین باشد…
خون دل خوردن….اولش رنج و آخرش مردن….
تعبیر دیگری می آوریم…
زندگی شاید همین باشد…
✅داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
⛄️نویسنده : فریده حسینی و مائده پناه
❄️ژانر : #عاشقانه
☄خلاصه رمان:
میگویند زندگی شاید همین باشد…
خون دل خوردن….اولش رنج و آخرش مردن….
تعبیر دیگری می آوریم…
زندگی شاید همین باشد…
✅داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
رمان : #چشم_های_جادویی
نویسنده: #Parisa78
ژانر : #عاشقانه
داستانی از تبار عشق...
عشقی پاک...
عشقی که با یک نگاه شروع شد...
با یک جفت چشم...
چشم هایی عسلی رنگ...
چشم هایی که جادویش قلبی را ویران کرد...
و به سرزمین مقدس عشق برد...
📚رمان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
نویسنده: #Parisa78
ژانر : #عاشقانه
داستانی از تبار عشق...
عشقی پاک...
عشقی که با یک نگاه شروع شد...
با یک جفت چشم...
چشم هایی عسلی رنگ...
چشم هایی که جادویش قلبی را ویران کرد...
و به سرزمین مقدس عشق برد...
📚رمان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
رمان:#حریم_عشق
نویسنده:#رویا_خسرونجدی
ژانر: #عاشقانه،#اجتماعی
نیکا به طور اتفاقی قسمت هایی از دفتر خاطرات یکی از بیماران پدر روانپزشکش را می خواند کیانوش پسر جذاب و زیبایی و بسیار ثروتمند بوده ولی از افسردگی شدیدی رنج می برد و به خواهش یکی از دوستان پدرش به باغ ان ها می اید تا به طور مداوم تحت درمان قرار بگیرد به گذشت زمان کیانوش کمی بهبود پیدا می کند و از ان خانه….
📚رمان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
نویسنده:#رویا_خسرونجدی
ژانر: #عاشقانه،#اجتماعی
نیکا به طور اتفاقی قسمت هایی از دفتر خاطرات یکی از بیماران پدر روانپزشکش را می خواند کیانوش پسر جذاب و زیبایی و بسیار ثروتمند بوده ولی از افسردگی شدیدی رنج می برد و به خواهش یکی از دوستان پدرش به باغ ان ها می اید تا به طور مداوم تحت درمان قرار بگیرد به گذشت زمان کیانوش کمی بهبود پیدا می کند و از ان خانه….
📚رمان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
رمان : #کی_گفته_من_شیطونم
نویسنده:#SHADI73
ژانر : #عاشقانه
من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی… و محکم در آغوشم بگیری … و شیطنت وار ببوسیم … و من نگذارم… عشق من … بوسه با لجبازی، بیشتر می چسبد!!! …
📚داستان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
نویسنده:#SHADI73
ژانر : #عاشقانه
من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی… و محکم در آغوشم بگیری … و شیطنت وار ببوسیم … و من نگذارم… عشق من … بوسه با لجبازی، بیشتر می چسبد!!! …
📚داستان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
رمان: #تمانی_وجودم
نویسنده:#مهرنوش
ژانر : #طنز #کل_کل #عاشقانه
مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز اول مستانه سوتی های زیادی جلوی او داده است. تا اینکه شیرین به دلیل حاملگی دیگر به شرکت نمی آید و مستانه به تنهایی باید در این شرکت کار کند. او می فهمد که شیوا دوستش و دختر خاله امیر عاشق دوست امیر،نیما که او هم در این شرکت کار میکند است و شیوا را هم به شرکت می آورد….
📚داستان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
نویسنده:#مهرنوش
ژانر : #طنز #کل_کل #عاشقانه
مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز اول مستانه سوتی های زیادی جلوی او داده است. تا اینکه شیرین به دلیل حاملگی دیگر به شرکت نمی آید و مستانه به تنهایی باید در این شرکت کار کند. او می فهمد که شیوا دوستش و دختر خاله امیر عاشق دوست امیر،نیما که او هم در این شرکت کار میکند است و شیوا را هم به شرکت می آورد….
📚داستان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
رمان : #خاطرخواه
نویسنده:#شیوا_اسفندی
ژانر : #عاشقانه
الينا هم که جلو نشسته و با باباش مي حرفه... منِ بدبختم که هيچي...
چقدر سختِ اينقدر به عشقت نزديک باشي اما احساس کني يه دنيا فاصله بينتونِ...
آهي کشيدم و سرم و تکيه دادم به عقب...
دامون: چي شد سرت درد مي کنه؟
من: نه يکم خسته ام...
📚داستان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
نویسنده:#شیوا_اسفندی
ژانر : #عاشقانه
الينا هم که جلو نشسته و با باباش مي حرفه... منِ بدبختم که هيچي...
چقدر سختِ اينقدر به عشقت نزديک باشي اما احساس کني يه دنيا فاصله بينتونِ...
آهي کشيدم و سرم و تکيه دادم به عقب...
دامون: چي شد سرت درد مي کنه؟
من: نه يکم خسته ام...
📚داستان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
رمان:#یاسمین
نویسنده:#مرتضی_مودب_پور
ژانر :#عاشقانه
درباره ی پسری به اسم بهزاده که عاشق دختری به اسم فرنوش میشه.بهزاد پسری فقیر و دانشجوی پزشکی بوده و فرنوش دختری خوشگل و بسیار پولدار بوده و پسرخاله ش یکی از خواستگاران اون بوده و خودش رو نامزد فرنوش میدونسته اما از اونجایی که فرنوش عاشق بهزاده. تا اینکه مادر فرنوش که مخالف ازذواج این دو بوده از بهزاد میخواد که به دیدنش بیاد و اونجاست که از بهزاد میخواد که بگذاره فرنوش با پسر خاله ش ازدواج کنه و ……
📚داستان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
نویسنده:#مرتضی_مودب_پور
ژانر :#عاشقانه
درباره ی پسری به اسم بهزاده که عاشق دختری به اسم فرنوش میشه.بهزاد پسری فقیر و دانشجوی پزشکی بوده و فرنوش دختری خوشگل و بسیار پولدار بوده و پسرخاله ش یکی از خواستگاران اون بوده و خودش رو نامزد فرنوش میدونسته اما از اونجایی که فرنوش عاشق بهزاده. تا اینکه مادر فرنوش که مخالف ازذواج این دو بوده از بهزاد میخواد که به دیدنش بیاد و اونجاست که از بهزاد میخواد که بگذاره فرنوش با پسر خاله ش ازدواج کنه و ……
📚داستان های بیشتر در کانال زیر👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA