تو هم تسنیمی میشوی!
🔸مسئول محترم محلی؛ جامعهی ما، فرزندان ما، آیندهی ما، انقلاب اسلامی ما و صد البته شهر عزیزمان دامغان به خانهی پر آوازهی تسنیم "نیاز" دارد.
اگر عاشق دامغان و مردمان بینظیر آن هستی که هستی، اندکی تامل کن، اندکی بیاندیش و اندکی به انسانهایی که مثل تو عاشق دامغان و در مسیر اعتلای این دیار، خالصانه و عاشقانه ایستادهاند، گوش فرا ده!
باور دارم که در دریافت مشورت، برداشت و تحلیل اشتباه کردهای! اهالی این خانه به زیباترین وجه ممکن اهل گفتوگو هستند، برای یک بار هم که شده برو و در همین خانه بنشین و بشنو!
بیتردید تو هم یک تسنیمی میشوی!
خانهی تسنیم و اهالی و عملکردش، مایه مباهات انسانهای آگاه و منصف این شهر و استان و کشورند.
در همین ساعات اندک قلمهایی که در حمایت از تسنیم برخواستهاند را ببین! جز ادب، خیرخواهی و امید چیز دیگری میبینی؟
اینان دوستان تسنیماند، اگر تسنیم را اشتباه برایت تصویر کردهاند، به جای پای همین قلمها بنگر و تسنیم را از دوستانش بشناس.
مسئولِ دامغان کهن؛ انسانهای مغرضِ برخی شهرها به تسنیم و عملکردش حسادت میورزند! به جای اینکه ساختن خانهای مثل تسنیم هدفشان باشد، بستن خانهی تسنیم رویای آنان بوده!
مراقب باش اشتباه شمشیر نزنی.
پنج دقیقه وقت بگذار و پنج سال عملکرد این نهاد را ببین. کاری که اهالی تسنیم در این مدت با دستان خالی، بیریا و فقط برای مردم انجام دادهاند را بنگر! همان ادارهی کلی که مشورت تو را ابلاغ کرده و مردمت را داغ، با همه دستگاه عریض و طویل و بودجههای میلیاردیاش، از برگزاری یک برنامهی آن عاجز است.
مسئول مردمی شهر، خدایت را قاضی قرار بده؛ عملکرد این نهاد مردمی را یک کفهی ترازو و عملکرد همهی نهادهای دیگر را با همه اعتباراتی که تقدیمشان شده کفهی دیگر! باز هم چنین مشورت میدهی!؟
مسئول شهر من! دوباره پیشنهاد میکنم؛ بیا و بیواسطه، بدون پیشداوری و با چشمانت تسنیم را ببین! مردم این شهر به خانهی تسنیم در فرهنگ و میراث آن و به مدل تسنیم در عرصههای بهداشت و درمان، اشتغال و اقتصاد، دین و آیین و در مدیریت شهر نیازمندند.
مسئول عزیز گاهی خیلی زود دیر میشود!
سید محمد شاهچراغ
🔸مسئول محترم محلی؛ جامعهی ما، فرزندان ما، آیندهی ما، انقلاب اسلامی ما و صد البته شهر عزیزمان دامغان به خانهی پر آوازهی تسنیم "نیاز" دارد.
اگر عاشق دامغان و مردمان بینظیر آن هستی که هستی، اندکی تامل کن، اندکی بیاندیش و اندکی به انسانهایی که مثل تو عاشق دامغان و در مسیر اعتلای این دیار، خالصانه و عاشقانه ایستادهاند، گوش فرا ده!
باور دارم که در دریافت مشورت، برداشت و تحلیل اشتباه کردهای! اهالی این خانه به زیباترین وجه ممکن اهل گفتوگو هستند، برای یک بار هم که شده برو و در همین خانه بنشین و بشنو!
بیتردید تو هم یک تسنیمی میشوی!
خانهی تسنیم و اهالی و عملکردش، مایه مباهات انسانهای آگاه و منصف این شهر و استان و کشورند.
در همین ساعات اندک قلمهایی که در حمایت از تسنیم برخواستهاند را ببین! جز ادب، خیرخواهی و امید چیز دیگری میبینی؟
اینان دوستان تسنیماند، اگر تسنیم را اشتباه برایت تصویر کردهاند، به جای پای همین قلمها بنگر و تسنیم را از دوستانش بشناس.
مسئولِ دامغان کهن؛ انسانهای مغرضِ برخی شهرها به تسنیم و عملکردش حسادت میورزند! به جای اینکه ساختن خانهای مثل تسنیم هدفشان باشد، بستن خانهی تسنیم رویای آنان بوده!
مراقب باش اشتباه شمشیر نزنی.
پنج دقیقه وقت بگذار و پنج سال عملکرد این نهاد را ببین. کاری که اهالی تسنیم در این مدت با دستان خالی، بیریا و فقط برای مردم انجام دادهاند را بنگر! همان ادارهی کلی که مشورت تو را ابلاغ کرده و مردمت را داغ، با همه دستگاه عریض و طویل و بودجههای میلیاردیاش، از برگزاری یک برنامهی آن عاجز است.
مسئول مردمی شهر، خدایت را قاضی قرار بده؛ عملکرد این نهاد مردمی را یک کفهی ترازو و عملکرد همهی نهادهای دیگر را با همه اعتباراتی که تقدیمشان شده کفهی دیگر! باز هم چنین مشورت میدهی!؟
مسئول شهر من! دوباره پیشنهاد میکنم؛ بیا و بیواسطه، بدون پیشداوری و با چشمانت تسنیم را ببین! مردم این شهر به خانهی تسنیم در فرهنگ و میراث آن و به مدل تسنیم در عرصههای بهداشت و درمان، اشتغال و اقتصاد، دین و آیین و در مدیریت شهر نیازمندند.
مسئول عزیز گاهی خیلی زود دیر میشود!
سید محمد شاهچراغ
بنام خداوندِ یزدانِ اعلی
دربیانیه ای که ازجانب اولیای گرامی خانهٔ تسنیم منتشر شده چنین اعلام کردهاند که ازجانب مدیر کل محترم میراث فرهنگی و گردشگری استان سمنان طی اخطاری خواسته شده که نسبت به تخلیه و تحویل این مجموعهٔ پرثمر فرهنگی و آموزشی و تأثیرگذار اقدام نمایند.
یعنی در حقیقت، با نهایت حیرت و تعجب در نظر دارند یک مرکزی را که از آغاز فعالیت مایهٔ افتخار و سرافرازی این شهرستان محروم بوده و با برنامههای اجتماعی و رفاهی و تفریحی و تعلیمیِ هنری و احیای سنّتهای قدیمیِ مردمی را به تعطیلی بکشانند و مردم و به ویژه جوانانِ را از تنها نهاد تحوّل آفرین و راهنما برای رسیدن به دنیای بهتر وامید بخش برکنارکنند!
این تصمیم واقعاً دور از انصاف بوده و فاقد توجیه خواهد بود و ازمدیران دولتِ مردمی که اهدافِ سعادت و رفاه جامعه را پیگیر هستند، دور از انتظار است.
در رابطه با نیات خیر و خدماتِ عاطفی و انسان دوستی و اجرای بیش از پانصد برنامهٔ ابتکاریِ آموزشی و تربیتی و فرهنگی و ایجاد تحوّل در امر گردشگری و مراقبت از ابنیه و میراثهای باستانی و تاریخی و حفاظت از این یادگارهای نفیس و پر صلابت و راهنمایی گردشگران داخلی و خارجی و پذیرایی خالصانه از طبقات مختلف، این عملکردِ صادقانه و تُهی ازهرگونه خودنمایی برکسی پوشیده نیست، به نحوی که کلیهٔ اشخاص اعم از افراد عادی و چه مقامات دولتی، هنگام ورود به این خانه، ابراز شعف و تحسین و قدرشناسی داشته و از این همه اخلاص و صمیمیّت و خوشرویی چه کتباً و یاشفاهاً ستایش نموده و خاطرهٔ شاد و به یاد ماندنی داشته و دارند، به طوری که آوازهٔ این محسنات نه تنها در نقاط مختلف ایران، بلکه بنا به اظهار دوستانم مقیم خارج از کشور، بر سرِ زبانها هست و بسیاری مشتاق هستند که به دیدار این مجموعهٔ دیدنی و چشم نواز نائل شوند.
ناگفته نماند که این ساختمان قبل از تحویل به اولیای ارجمند خانهٔ تسنیم به ویرانه ای تبدیل شده بود که مسئولین میراث فرهنگی درصدد منهدم کردن آن بودند؛ ولی همگان مشاهده کردهاند که این تَشَکُلِ مبارک و منوّرالفکر، با تلاش و کوششِ شبانهروزی و ابتکارعملِ تحسین برانگیز، این خانه را به صورتی بازسازی و ترمیم و تزئین کردند که واقعاً اکنون چشم و چراغ شهر و مایهٔ افتخار و سرافرازی است و دیدگان هرتازه واردی را روشن کرده و ازاین سلیقه و سامانِ ایجاد شده، اظهار قدردانی و سپاسگزاری دارند.
اکنون با عنایت به مراتب فوق، روی سخن نگارنده با مسئولین گرامی استان و شهرستان است، یعنی جنابان آقایان مهندس هاشمی استاندار پرتلاش و تحولآفرین در این استان و مهندس کرمزاده مدیرکلِ فعال وخوش فکر (که درسخنرانی رسمی خودشان درهمایش «دامغان نامی گمشده در هزارههای تاریخ» خواستار عضویت افتخاریِ خانهٔ تسنیم شدند) و دکتر علیزاده نمایندهٔ محبوب دامغان در مجلس شورای اسلامی که ازهمان آغاز انتخاب در جهت عمران و آبادی و جلب سرمایهگذاران و اشتغالزایی و سایر خدمات اجتماعی و فرهنگی واقتصادی، اقدامات شایستهٔ تقدیر و تحول پآفرینی ازخود نشان دادهاند و مهندس بندرآبادی فرماندارٍ محبوب و ترقیخواه و مردم نواز و اعضای گرانمایهٔ شورای شهر که هریک از آن بزرگواران پیگیرِ تعالیِ و پیشرفت دامغان هستند و در جهت رفع مشکلات و نارسائیها، گامهای مفید و چشمگیری دارند و مهندس تقوی شهردارِ کوشا و با اقتدار و به طورکلی از کلیهٔ مسئولین ذیربط در این شهر، خواستم استدعا کنم محبت و عنایت فرموده برای بقای نهاد پرافتخارِ «خانهٔ تسنیم» در مکان مزبورکه با خون دل و رنج و زحمت مداوم، باهزینهای سنگین به این صورت آمادهٔ خدمترسانی شده و شگفت اینکه بدون مزد ومنّت و فقط در اثرعشق و علاقه به دامغان و نمایاندن افتخارات و سربلندی آن قدم برداشته شده، همچنان در اختیارِ این نهادِ مردمی باقی بماند.
مسلّم است که این بزرگترین خدمتی خواهد بود که به مردم دامغان به ویژه جوانانِ پاکنهاد این شهر صورت میگیرد و باید گفته شود که اجرِ خداوندی را نصیب شما بزرگواران همراه خواهد داشت.
امیداست این درخواست مشروع مورد بذل توجه و عنایت شمایان قرارگیرد و حتماً یادبودی توأم بااحسنت وقدرشناسی همگان از چنین تصمیمِ مفید و خیرخواهانه از شما باقی خواهد ماند.
بعون الله تعالی ...
✍دهم آذرماه ۱۴۰۱ رحمت الله نجاتی
(پژوهشگر حوزه میراث فرهنگی با بیش از نیم قرن سابقه فعالیت در این بخش)
دربیانیه ای که ازجانب اولیای گرامی خانهٔ تسنیم منتشر شده چنین اعلام کردهاند که ازجانب مدیر کل محترم میراث فرهنگی و گردشگری استان سمنان طی اخطاری خواسته شده که نسبت به تخلیه و تحویل این مجموعهٔ پرثمر فرهنگی و آموزشی و تأثیرگذار اقدام نمایند.
یعنی در حقیقت، با نهایت حیرت و تعجب در نظر دارند یک مرکزی را که از آغاز فعالیت مایهٔ افتخار و سرافرازی این شهرستان محروم بوده و با برنامههای اجتماعی و رفاهی و تفریحی و تعلیمیِ هنری و احیای سنّتهای قدیمیِ مردمی را به تعطیلی بکشانند و مردم و به ویژه جوانانِ را از تنها نهاد تحوّل آفرین و راهنما برای رسیدن به دنیای بهتر وامید بخش برکنارکنند!
این تصمیم واقعاً دور از انصاف بوده و فاقد توجیه خواهد بود و ازمدیران دولتِ مردمی که اهدافِ سعادت و رفاه جامعه را پیگیر هستند، دور از انتظار است.
در رابطه با نیات خیر و خدماتِ عاطفی و انسان دوستی و اجرای بیش از پانصد برنامهٔ ابتکاریِ آموزشی و تربیتی و فرهنگی و ایجاد تحوّل در امر گردشگری و مراقبت از ابنیه و میراثهای باستانی و تاریخی و حفاظت از این یادگارهای نفیس و پر صلابت و راهنمایی گردشگران داخلی و خارجی و پذیرایی خالصانه از طبقات مختلف، این عملکردِ صادقانه و تُهی ازهرگونه خودنمایی برکسی پوشیده نیست، به نحوی که کلیهٔ اشخاص اعم از افراد عادی و چه مقامات دولتی، هنگام ورود به این خانه، ابراز شعف و تحسین و قدرشناسی داشته و از این همه اخلاص و صمیمیّت و خوشرویی چه کتباً و یاشفاهاً ستایش نموده و خاطرهٔ شاد و به یاد ماندنی داشته و دارند، به طوری که آوازهٔ این محسنات نه تنها در نقاط مختلف ایران، بلکه بنا به اظهار دوستانم مقیم خارج از کشور، بر سرِ زبانها هست و بسیاری مشتاق هستند که به دیدار این مجموعهٔ دیدنی و چشم نواز نائل شوند.
ناگفته نماند که این ساختمان قبل از تحویل به اولیای ارجمند خانهٔ تسنیم به ویرانه ای تبدیل شده بود که مسئولین میراث فرهنگی درصدد منهدم کردن آن بودند؛ ولی همگان مشاهده کردهاند که این تَشَکُلِ مبارک و منوّرالفکر، با تلاش و کوششِ شبانهروزی و ابتکارعملِ تحسین برانگیز، این خانه را به صورتی بازسازی و ترمیم و تزئین کردند که واقعاً اکنون چشم و چراغ شهر و مایهٔ افتخار و سرافرازی است و دیدگان هرتازه واردی را روشن کرده و ازاین سلیقه و سامانِ ایجاد شده، اظهار قدردانی و سپاسگزاری دارند.
اکنون با عنایت به مراتب فوق، روی سخن نگارنده با مسئولین گرامی استان و شهرستان است، یعنی جنابان آقایان مهندس هاشمی استاندار پرتلاش و تحولآفرین در این استان و مهندس کرمزاده مدیرکلِ فعال وخوش فکر (که درسخنرانی رسمی خودشان درهمایش «دامغان نامی گمشده در هزارههای تاریخ» خواستار عضویت افتخاریِ خانهٔ تسنیم شدند) و دکتر علیزاده نمایندهٔ محبوب دامغان در مجلس شورای اسلامی که ازهمان آغاز انتخاب در جهت عمران و آبادی و جلب سرمایهگذاران و اشتغالزایی و سایر خدمات اجتماعی و فرهنگی واقتصادی، اقدامات شایستهٔ تقدیر و تحول پآفرینی ازخود نشان دادهاند و مهندس بندرآبادی فرماندارٍ محبوب و ترقیخواه و مردم نواز و اعضای گرانمایهٔ شورای شهر که هریک از آن بزرگواران پیگیرِ تعالیِ و پیشرفت دامغان هستند و در جهت رفع مشکلات و نارسائیها، گامهای مفید و چشمگیری دارند و مهندس تقوی شهردارِ کوشا و با اقتدار و به طورکلی از کلیهٔ مسئولین ذیربط در این شهر، خواستم استدعا کنم محبت و عنایت فرموده برای بقای نهاد پرافتخارِ «خانهٔ تسنیم» در مکان مزبورکه با خون دل و رنج و زحمت مداوم، باهزینهای سنگین به این صورت آمادهٔ خدمترسانی شده و شگفت اینکه بدون مزد ومنّت و فقط در اثرعشق و علاقه به دامغان و نمایاندن افتخارات و سربلندی آن قدم برداشته شده، همچنان در اختیارِ این نهادِ مردمی باقی بماند.
مسلّم است که این بزرگترین خدمتی خواهد بود که به مردم دامغان به ویژه جوانانِ پاکنهاد این شهر صورت میگیرد و باید گفته شود که اجرِ خداوندی را نصیب شما بزرگواران همراه خواهد داشت.
امیداست این درخواست مشروع مورد بذل توجه و عنایت شمایان قرارگیرد و حتماً یادبودی توأم بااحسنت وقدرشناسی همگان از چنین تصمیمِ مفید و خیرخواهانه از شما باقی خواهد ماند.
بعون الله تعالی ...
✍دهم آذرماه ۱۴۰۱ رحمت الله نجاتی
(پژوهشگر حوزه میراث فرهنگی با بیش از نیم قرن سابقه فعالیت در این بخش)
👍1
خانه تسنیم؛ خانه امید را پس بدهید؟!
گاه بیقراری چمدان کوچکم را میبستم و راهی خانه میشدم.
سختی سفر را با فکر نشستن کنار حوض و تماشای ماهیهای بازیگوشاش و رساندن مشتی آب به شمعدانیها تاب میآوردم.
گلاب پاشی حیاط و بوی نم آجرفرشها نفسی تازه به ریههای دودگرفتهام میداد. بوی غلیظ دودبا طعم سرب جایش را به عطر خوش نانوایی همسایه وبنفشههای رنگارنگ میداد.
خودم را به صدای گنجشکهای پرگوی درخت توت میسپردم تا زهرِ صدای دعوای همسایه و بوق ممتد خیابان از یادم برود.
بغض دوری از وطن را بر شانههای کاج میگذاشتم و از بین برگهای سوزنیاش، آسمان آبی و صاف کویر را -که به وسعتِ دل مردمانش است- نگاه میکردم.
راه میرفتم و از پشت شیشههای رنگی لبخندهای زلال مردمانی را میدیدم که به هر غریبهای سلام و محبت تعارف میکردند.
آری من که از خانه و شهر پدری فراری بودم؛
حالا کبوتر جلدی هستم که مشتاقانه به سوی خانه برمیگردم.
تسنیم مرا درخانوادهاش پذیرا شد تا رد نامهربانیها را از شانههایم پاک کند.
بارها با صدای "قدقامت" مسجد، وضوی عشق گرفتیم و قامت به خلوص و صداقت بستیم تا با همشانگی هم نگینی بر انگشتر صد دروازه بسازیم.
بارها قامت خم کردیم تا شهرمان پاکیزه بماند.
بارها لبخند را بر روی لبهای کودکانی نشاندیم که کسی بخاطر نوع فرهنگ و یا نداشتن لباس مناسب نگاهشان نمیکرد.
نگاه مسافرانی که مشتاقانه شهرم را بازدید میکردند و پا به تسنیم میگذاشتند از آن پس دنبال خرید دادچههایی بودند که باچای در حیاط نوش جان کرده بودند.
دور هم جمع میشدیم تا دوستی و درستاندیشی را در کافه کتاب و کافه خرد بیاموزیم.
من آرامش گمشدهام را در انرژیهای مثبت زنان و مردانی یافتم که کمر همت بسته بودند تا یکبار دیگر شهر صد دروازه را احیا کنند.
تسنیم برای من یک اسم نیست، نهالی از محبت و انسانیت و فرهنگ واقعی است.
آجر به آجرش را با عشق بنا نهادهاند تا تاریخ بدرستی قضاوتشان کند.
حالا قرار است خانهام را بگیرند تا بجای دور هم نشستن در کنار حوض...
بدون تسنیم به کجا پناه ببریم؟ به کافه ها؟!
من بدون تسنیم در شهرم غریبم.
#من_یک_تسنیمی_هستم
#دلنوشته
لیلا امین زاده
گاه بیقراری چمدان کوچکم را میبستم و راهی خانه میشدم.
سختی سفر را با فکر نشستن کنار حوض و تماشای ماهیهای بازیگوشاش و رساندن مشتی آب به شمعدانیها تاب میآوردم.
گلاب پاشی حیاط و بوی نم آجرفرشها نفسی تازه به ریههای دودگرفتهام میداد. بوی غلیظ دودبا طعم سرب جایش را به عطر خوش نانوایی همسایه وبنفشههای رنگارنگ میداد.
خودم را به صدای گنجشکهای پرگوی درخت توت میسپردم تا زهرِ صدای دعوای همسایه و بوق ممتد خیابان از یادم برود.
بغض دوری از وطن را بر شانههای کاج میگذاشتم و از بین برگهای سوزنیاش، آسمان آبی و صاف کویر را -که به وسعتِ دل مردمانش است- نگاه میکردم.
راه میرفتم و از پشت شیشههای رنگی لبخندهای زلال مردمانی را میدیدم که به هر غریبهای سلام و محبت تعارف میکردند.
آری من که از خانه و شهر پدری فراری بودم؛
حالا کبوتر جلدی هستم که مشتاقانه به سوی خانه برمیگردم.
تسنیم مرا درخانوادهاش پذیرا شد تا رد نامهربانیها را از شانههایم پاک کند.
بارها با صدای "قدقامت" مسجد، وضوی عشق گرفتیم و قامت به خلوص و صداقت بستیم تا با همشانگی هم نگینی بر انگشتر صد دروازه بسازیم.
بارها قامت خم کردیم تا شهرمان پاکیزه بماند.
بارها لبخند را بر روی لبهای کودکانی نشاندیم که کسی بخاطر نوع فرهنگ و یا نداشتن لباس مناسب نگاهشان نمیکرد.
نگاه مسافرانی که مشتاقانه شهرم را بازدید میکردند و پا به تسنیم میگذاشتند از آن پس دنبال خرید دادچههایی بودند که باچای در حیاط نوش جان کرده بودند.
دور هم جمع میشدیم تا دوستی و درستاندیشی را در کافه کتاب و کافه خرد بیاموزیم.
من آرامش گمشدهام را در انرژیهای مثبت زنان و مردانی یافتم که کمر همت بسته بودند تا یکبار دیگر شهر صد دروازه را احیا کنند.
تسنیم برای من یک اسم نیست، نهالی از محبت و انسانیت و فرهنگ واقعی است.
آجر به آجرش را با عشق بنا نهادهاند تا تاریخ بدرستی قضاوتشان کند.
حالا قرار است خانهام را بگیرند تا بجای دور هم نشستن در کنار حوض...
بدون تسنیم به کجا پناه ببریم؟ به کافه ها؟!
من بدون تسنیم در شهرم غریبم.
#من_یک_تسنیمی_هستم
#دلنوشته
لیلا امین زاده
#خبر
معارفه حجت الاسلام و المسلمین سید حسین شاهچراغی (فرزند مرحوم کربلایی سید طاهر شاهچراغی)به عنوان امام جماعت نماز ظهر و عصر حسینیه با حضور امام جمعه و ریاست محترم هیئت امناء حسینیه حضرت ابوالفضل علیه السلام حجت الاسلام و المسلمین رستمیان و حجت الاسلام و المسلمین مظهری
معارفه حجت الاسلام و المسلمین سید حسین شاهچراغی (فرزند مرحوم کربلایی سید طاهر شاهچراغی)به عنوان امام جماعت نماز ظهر و عصر حسینیه با حضور امام جمعه و ریاست محترم هیئت امناء حسینیه حضرت ابوالفضل علیه السلام حجت الاسلام و المسلمین رستمیان و حجت الاسلام و المسلمین مظهری
🌹🍃🌹🌿🌹🍃🌹🌾
🍃🌹🍂
🌿🍂
🌹
🌸🍃 #روزشماردامغان
13 آذرماه
🍃 13 آذرماه 1382
۱۹ سال پیش در این روز دوست خوب و مهربانم ، رضا بخشی زاده شاعر جوان و آینده دار دامغان دار فانی را وداع گفت. وی در 27 مردادماه 1357 در دامغان به دنیا آمد. در شعر ذوقی سرشار داشت. از ایشان اشعاری در نشریات محلی به چاپ رسیده است.
نمونه ای از اشعار او:
"صدای پای خزان" را می شنوم
و رنگ برگهای زرد را می نگرم
که رو به زردی نهاده اند ....
گل سرخ باغچه ی عمر ما
سر به صحرای پژمردگی نهاده
و به دستان "خار" بوسه می زند ....
آسمان زندگی ابری شده
خورشید آشنایی رو به تاریکی نهاده
و دستان شب
حنجره ی روز را
می فشارد
✅منبع: تحقیقات میدانی و کتابهای تاریخ
◀️به کانال دامغان نامه بپیوندید
┏━━━🌾🌸🌿━━━┓
@damghannameh
┗━━━🌿🌻🍃━━━┛
🌹
🌿🍂
🍂🌹🍃
🌹🍃🌹🌿🌹🌾
🍃🌹🍂
🌿🍂
🌹
🌸🍃 #روزشماردامغان
13 آذرماه
🍃 13 آذرماه 1382
۱۹ سال پیش در این روز دوست خوب و مهربانم ، رضا بخشی زاده شاعر جوان و آینده دار دامغان دار فانی را وداع گفت. وی در 27 مردادماه 1357 در دامغان به دنیا آمد. در شعر ذوقی سرشار داشت. از ایشان اشعاری در نشریات محلی به چاپ رسیده است.
نمونه ای از اشعار او:
"صدای پای خزان" را می شنوم
و رنگ برگهای زرد را می نگرم
که رو به زردی نهاده اند ....
گل سرخ باغچه ی عمر ما
سر به صحرای پژمردگی نهاده
و به دستان "خار" بوسه می زند ....
آسمان زندگی ابری شده
خورشید آشنایی رو به تاریکی نهاده
و دستان شب
حنجره ی روز را
می فشارد
✅منبع: تحقیقات میدانی و کتابهای تاریخ
◀️به کانال دامغان نامه بپیوندید
┏━━━🌾🌸🌿━━━┓
@damghannameh
┗━━━🌿🌻🍃━━━┛
🌹
🌿🍂
🍂🌹🍃
🌹🍃🌹🌿🌹🌾
🔸نم نمِ باران به می خواران خوش است!
از خاتم العرفاء آقای قاضی شنیدم که در اهواز خشکسالی شد، علما و زهاد برای استسقاء بیرون شدند ولكن اثری از باران مشاهده نشد.
در آن میان کسی بود به نام مشهدی علی که کارش دنبک زنی بود، او همواره در مسیر امام جماعت شهر می نشست و به کارش مشغول بود. روزی امام جماعت او را گفت: تو که همه روزه اینجا هستی چه شود که به هنگام نماز بیایی در مسجد با نمازگزاران شریک در نماز شوی و کارت را نیز از دست ندهی؟!
از آن روز به بعد این مطرب با دنبک خود می آمد و در گوشه مسجد بود، پس از شرکت در نماز به دنبال کار خود می رفت.
تا آنکه در خشکسالی از امام جماعت اجازه گرفت که با هیئت همراه به استسقاء بیرون شود.
روزی با دوستان به بیرون شهر رفته در کناری دورهم نشستند و لنگی بر روی دنبک انداخت که صدای بمی از آن بر می آمد و این بیت را هم آهنگ شروع به خواندن کردند:
نم نم باران به میخواران خوش است
رحمت حق بر گنه کاران خوش است
لحظاتی گذشت و ابرها برخاستند و اهالی از باران سیراب شدند.
اینجانب داستان را به مجذوب سالک حضرت آقای انصاری همدانی نقل کردم انقلاب حالی به او دست داد که یدرک ولا یوصف.
کتاب المختار من کشف الاسرار و تذکره العطار، سید احمد فهری زنجانی.
از خاتم العرفاء آقای قاضی شنیدم که در اهواز خشکسالی شد، علما و زهاد برای استسقاء بیرون شدند ولكن اثری از باران مشاهده نشد.
در آن میان کسی بود به نام مشهدی علی که کارش دنبک زنی بود، او همواره در مسیر امام جماعت شهر می نشست و به کارش مشغول بود. روزی امام جماعت او را گفت: تو که همه روزه اینجا هستی چه شود که به هنگام نماز بیایی در مسجد با نمازگزاران شریک در نماز شوی و کارت را نیز از دست ندهی؟!
از آن روز به بعد این مطرب با دنبک خود می آمد و در گوشه مسجد بود، پس از شرکت در نماز به دنبال کار خود می رفت.
تا آنکه در خشکسالی از امام جماعت اجازه گرفت که با هیئت همراه به استسقاء بیرون شود.
روزی با دوستان به بیرون شهر رفته در کناری دورهم نشستند و لنگی بر روی دنبک انداخت که صدای بمی از آن بر می آمد و این بیت را هم آهنگ شروع به خواندن کردند:
نم نم باران به میخواران خوش است
رحمت حق بر گنه کاران خوش است
لحظاتی گذشت و ابرها برخاستند و اهالی از باران سیراب شدند.
اینجانب داستان را به مجذوب سالک حضرت آقای انصاری همدانی نقل کردم انقلاب حالی به او دست داد که یدرک ولا یوصف.
کتاب المختار من کشف الاسرار و تذکره العطار، سید احمد فهری زنجانی.
👍1
۱۶ آذر و رسالت جنبش دانشجویی؛
✍ حجت الاسلام شیخ محمد باقر خراسانی
مدیر اجرایی مجمع عالی حکمت اسلامی
🔹۱۶ آذر روز دانشجو؛ یادآور حماسه آفرینی و شجاعت دانشجویان غیور دانشکده فنی دانشگاه تهران در اعتراض به استبداد و استکبار جهانی بویژه آمریکای جنایتکار و انگلیس خبیث، گرامی باد.
این روز بزرگ بر دانشجویان حق طلب و استکبار ستیز مبارک باد.
🔹در پیشینه این روز چنین باید بیان داشت: 👇
قریب چهار ماه پس از کودتای ننگین و ظالمانه آمریکا بر ضد ملت ایران در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ساقط کردن دولت قانونی، از سوی سلطنت پهلوی اعلام شد ریچارد نیکسون معاون رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکاه سفر رسمی به ایران خواهند داشت. دانشجویان دانشگاه تهران بویژه دانشجویان دانشکده فنی در واکنش به این سفر و همچنین به از سرگیری روابط ایران با انگلستان در تهران اعتراض کردند. رژیم سفاک پهلوی برای مقابله با این حرکت مقتدرانه و عزتمندانه دانشجویان، سربازان و نیروهای ویژه ارتش را به دانشگاه گسیل داشت و به کلاسهای درس حمله کردند که در جریان این هجوم وحشیانه که در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۳۲ اتفاق افتاد، دهها دانشجو بازداشت و زخمی، و سه نفر از دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران به نام های احمد قندچی، آذر (مهدی) شریعترضوی و مصطفی بزرگنیا، به شهادت رسیدند.
▪️۱۷ آذر؛ یعنی فردای روز به خاک و خون کشیده شدن دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران، نیکسون وارد ایران شد و دکترای افتخاری رشته حقوق از طرف دولت مزدور ایران در دانشگاه تهران دریافت کرد، و این نشان در حالی به نیکسون داده شد، که دانشگاه تهران در اشغال نیروهای نظامی و ارتش بود.
🔸به واقع رسالت اصلی دانشجو و جنبش دانشجویی بر اساس پیشینه این جنبش و همچنین تاسی به خون های پاک شهیدان ۱۶ آذر ۱۳۳۲، ظلم ستیزی، استکبار ستیزی و دفاع از استقلال سیاسی، فرهنگ و هویت ملی این کشور عظیم و متمدن است.
🔸 در شرایط کنونی مراقب باشیم این رسالت عظیم و ماندگار، با تبلیغات سنگین و سهمگین دشمنان خارجی، و با ترفند های رسانه ای و مجازی، و همچنین خام اندیشی و مطامع افراد، جریان ها و احزاب سیاسی منفعت طلب و عافیت اندیش داخلی، به دست فراموشی سپرده نشود و یا خدای ناکرده به انحراف کشیده نشود.
🌹با تبریک مجدد خدمت همه دانشجویان عزیز، غیور و زمان شناس ایران اسلامی، گرامی می داریم یاد و خاطره شهیدان والامقام انقلاب و جمهوری اسلامی بویژه شهدای عزیز دانشجو و ۳ شهید همیشه جاوید ۱۶ آذر ۳۲ که در راه استقلال، آزادی و اعتلای این کشور و در جهت مقابله با زیاده خواهی و تجاوز آمریکای جنایتکار به حریم استقلال و هویت این دیار با تمدن و فرهنگ، از خود گذشتند تا راه حقیقت و جریان استقلال خواهی همواره در نزد آزادی خواهان و حق طلبان پرفروغ و جاودان باشد.
🌹روحشان شاد و یادشان گرامی و پر رهرو باد🌹
۱۶ آذر ۱۴۰۱
✍ حجت الاسلام شیخ محمد باقر خراسانی
مدیر اجرایی مجمع عالی حکمت اسلامی
🔹۱۶ آذر روز دانشجو؛ یادآور حماسه آفرینی و شجاعت دانشجویان غیور دانشکده فنی دانشگاه تهران در اعتراض به استبداد و استکبار جهانی بویژه آمریکای جنایتکار و انگلیس خبیث، گرامی باد.
این روز بزرگ بر دانشجویان حق طلب و استکبار ستیز مبارک باد.
🔹در پیشینه این روز چنین باید بیان داشت: 👇
قریب چهار ماه پس از کودتای ننگین و ظالمانه آمریکا بر ضد ملت ایران در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ساقط کردن دولت قانونی، از سوی سلطنت پهلوی اعلام شد ریچارد نیکسون معاون رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکاه سفر رسمی به ایران خواهند داشت. دانشجویان دانشگاه تهران بویژه دانشجویان دانشکده فنی در واکنش به این سفر و همچنین به از سرگیری روابط ایران با انگلستان در تهران اعتراض کردند. رژیم سفاک پهلوی برای مقابله با این حرکت مقتدرانه و عزتمندانه دانشجویان، سربازان و نیروهای ویژه ارتش را به دانشگاه گسیل داشت و به کلاسهای درس حمله کردند که در جریان این هجوم وحشیانه که در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۳۲ اتفاق افتاد، دهها دانشجو بازداشت و زخمی، و سه نفر از دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران به نام های احمد قندچی، آذر (مهدی) شریعترضوی و مصطفی بزرگنیا، به شهادت رسیدند.
▪️۱۷ آذر؛ یعنی فردای روز به خاک و خون کشیده شدن دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران، نیکسون وارد ایران شد و دکترای افتخاری رشته حقوق از طرف دولت مزدور ایران در دانشگاه تهران دریافت کرد، و این نشان در حالی به نیکسون داده شد، که دانشگاه تهران در اشغال نیروهای نظامی و ارتش بود.
🔸به واقع رسالت اصلی دانشجو و جنبش دانشجویی بر اساس پیشینه این جنبش و همچنین تاسی به خون های پاک شهیدان ۱۶ آذر ۱۳۳۲، ظلم ستیزی، استکبار ستیزی و دفاع از استقلال سیاسی، فرهنگ و هویت ملی این کشور عظیم و متمدن است.
🔸 در شرایط کنونی مراقب باشیم این رسالت عظیم و ماندگار، با تبلیغات سنگین و سهمگین دشمنان خارجی، و با ترفند های رسانه ای و مجازی، و همچنین خام اندیشی و مطامع افراد، جریان ها و احزاب سیاسی منفعت طلب و عافیت اندیش داخلی، به دست فراموشی سپرده نشود و یا خدای ناکرده به انحراف کشیده نشود.
🌹با تبریک مجدد خدمت همه دانشجویان عزیز، غیور و زمان شناس ایران اسلامی، گرامی می داریم یاد و خاطره شهیدان والامقام انقلاب و جمهوری اسلامی بویژه شهدای عزیز دانشجو و ۳ شهید همیشه جاوید ۱۶ آذر ۳۲ که در راه استقلال، آزادی و اعتلای این کشور و در جهت مقابله با زیاده خواهی و تجاوز آمریکای جنایتکار به حریم استقلال و هویت این دیار با تمدن و فرهنگ، از خود گذشتند تا راه حقیقت و جریان استقلال خواهی همواره در نزد آزادی خواهان و حق طلبان پرفروغ و جاودان باشد.
🌹روحشان شاد و یادشان گرامی و پر رهرو باد🌹
۱۶ آذر ۱۴۰۱
▪️چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
▪️ای که روزی دو عالم همه از چادر توست
سلام و صلوات خاصه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
◾️◾️◾️◾️◾️
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَهِ فَاطِمَهَ الزَّكِيَّهِ حَبِيبَهِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ، اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا، اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّهِ الْهُدَي وَ حَلِيلَهَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَهَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي، فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا صَلاَهً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَهِ أَفْضَلَ التَّحِيَّهِ وَ السَّلاَمِ.
▪️ای که روزی دو عالم همه از چادر توست
سلام و صلوات خاصه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
◾️◾️◾️◾️◾️
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَهِ فَاطِمَهَ الزَّكِيَّهِ حَبِيبَهِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ، اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا، اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّهِ الْهُدَي وَ حَلِيلَهَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَهَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي، فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا صَلاَهً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَهِ أَفْضَلَ التَّحِيَّهِ وَ السَّلاَمِ.
✍ نکته هایی از درس استاد آیت الله سید مهدی موسوی زاده
* آنچه تو خواهی ، نه آنچه قضا و قَدَر می خواهد !
در علم بدیع ، یکی از آرایه های أدبی را « غُلُوّ » دانسته اند ، و آن را به دو نوعِ « مقبول » و « غیر مقبول » تقسیم می کنند. « غُلُوِّ غیر مقبول » ، آن است که صاحب سخن ، در کلامش معنائی را به کار برده باشد که عادتاً یا عقلاً تحقّقش غیر ممکن باشد ، و در آن سخن ، قید و قرینه ای نیز برای تصحیح و قابلِ پذیرش کردنش ذکر نکرده باشد. یکی از نمونه های بارزِ این نوع غلوّ ، آن است که ابن هانی در یکی از أشعارش به کار برده است. من این شعر را أوّلین بار ، وقتی مشغولِ درس گرفتنِ کتاب « البَهجَةُ المَرضیّة » ، مشهور به « سیوطی » ، بودیم ، در یکی از کتبی که در کنار آن کتاب به آنها رجوع می کردم دیدم ، و بعدها آن را و قصیدهء ذیلش را در دیوان ابن هانی یافتم. ابن هانی ( ت : 362 ) از شعرای گرانپایهء أندلس بود ، و قدر او در شعر در آن حدّ است که به « مُتَنَبّیِ مَغرِب » مُلَقَّب شد ، و کسی که شأن متنبّی را در أدبیّات می داند ، خواهد دانست که این لقب ، حکایت از چه درجه ای برای ابن هانی می کند. ابن هانی یکی از أشعارش را به مدح « المُعِزّ لِدینِ الله » ، ( ت : 365 ) ، چهارمین خلیفهء فاطمی ، إمام چهاردهم إسماعیلیّة ، و مؤسّس شهر قاهرة در مصر ، إختصاص داده است. مَطلَع آن قصیده این بیت است :
ما شِئتَ ، لا ما شاءَتِ الأَقدارُ
فَاحکُم ؛ فَأَنتَ الواحِدُ القَهّارُ
یعنی : « آنچه تو خواهی می شود ، نه آنچه قضا و قَدَر می خواهد. پس حکم کن و فرمان دِهْ ؛ که توئی یگانهء قَهّار. »
* آنچه تو خواهی ، نه آنچه قضا و قَدَر می خواهد !
در علم بدیع ، یکی از آرایه های أدبی را « غُلُوّ » دانسته اند ، و آن را به دو نوعِ « مقبول » و « غیر مقبول » تقسیم می کنند. « غُلُوِّ غیر مقبول » ، آن است که صاحب سخن ، در کلامش معنائی را به کار برده باشد که عادتاً یا عقلاً تحقّقش غیر ممکن باشد ، و در آن سخن ، قید و قرینه ای نیز برای تصحیح و قابلِ پذیرش کردنش ذکر نکرده باشد. یکی از نمونه های بارزِ این نوع غلوّ ، آن است که ابن هانی در یکی از أشعارش به کار برده است. من این شعر را أوّلین بار ، وقتی مشغولِ درس گرفتنِ کتاب « البَهجَةُ المَرضیّة » ، مشهور به « سیوطی » ، بودیم ، در یکی از کتبی که در کنار آن کتاب به آنها رجوع می کردم دیدم ، و بعدها آن را و قصیدهء ذیلش را در دیوان ابن هانی یافتم. ابن هانی ( ت : 362 ) از شعرای گرانپایهء أندلس بود ، و قدر او در شعر در آن حدّ است که به « مُتَنَبّیِ مَغرِب » مُلَقَّب شد ، و کسی که شأن متنبّی را در أدبیّات می داند ، خواهد دانست که این لقب ، حکایت از چه درجه ای برای ابن هانی می کند. ابن هانی یکی از أشعارش را به مدح « المُعِزّ لِدینِ الله » ، ( ت : 365 ) ، چهارمین خلیفهء فاطمی ، إمام چهاردهم إسماعیلیّة ، و مؤسّس شهر قاهرة در مصر ، إختصاص داده است. مَطلَع آن قصیده این بیت است :
ما شِئتَ ، لا ما شاءَتِ الأَقدارُ
فَاحکُم ؛ فَأَنتَ الواحِدُ القَهّارُ
یعنی : « آنچه تو خواهی می شود ، نه آنچه قضا و قَدَر می خواهد. پس حکم کن و فرمان دِهْ ؛ که توئی یگانهء قَهّار. »
#دلنوشتههایی_برای_خانه_تسنیم
از در که وارد میشوم بر تابلوی کوچکش با خط خوشی نقش بسته است :
“وأنَّ الله سيُعوِّضنا عَمَّا مَرَرْنا بِه”
چشمم به گلدانهای خالی میفتد، بغض عمیقی گلویم را چنگ میزند.
وارد حیاط میشوم.
این سکوت و هوای ابری و گرفتهاش برایم غریبه است.
نگاهم را میدزدم تا دلگرفته بودنش را نبینم. تمام تلاشش را کرده بود تا من را لبخندزنان و دلخوش ببیند و من حالا با دستانی خالی اینجا ایستادهام...
ماهی قرمزها را به سطل کوچکی تبعید کردهاند، بیتابند و بیقرار....
نمیدانم آیا آنها چیزی از زور و قدرت میدانند؟
نهال کوچکِ پایِ درخت، سرش را پایین آورده است.
نهال کوچکم، عزیزِ غمگینم! از تو میخواهم دوام بیاوری، نا امید نشوی و صبور باشی....
از تو میخواهم تسلیم نشوی.
از تو میخواهم حالا که باغبانی نیست و پناه جانی نیست، با قطرات محدود باران سبز بمانی و به هر ضرب و زوری خودت را از سایهها برهانی و به نور برسانی.
از تو میخواهم اندوهت را به رسمیت بشناسی و به خودت بابت رنج کشیدن از غمهای متوالی حق بدهی و غمگین و خشمگین شوی و اشک بریزی اما زود اشکهایت را پاک کنی و مسیرت را قاطعانهتر و درستتر از قبل پیش ببری.
از تو میخواهم ناامید نباشی، به خاطر خودت، به خاطر آنها که دوستت دارند، به خاطر من... و در مقابل لشکر دردها مسلح باشی حالا که «امید» تنها سلاح توست.
بغض آسمان میترکد.
باران میبارد، تندتر و تندتر میشود.
ماهیِ کوچک پولکی پوش، خودش را از سطل بیرون میندازد.
دنبال سر پناهی میگردم.
وارد کتابخانه میشوم، از هیاهوی آسمان دلم میلرزد.
صدایی که از دور دست میشنوم مرا به خود میآورد، دوباره نگاهم از قاب پنجره به ماهیها میفتد.
مردِ مهربانِ خانه خودش را به ماهی قرمزش میرساند، دستش را آرام دورش میپیچد و او را به زندگی برمیگرداند.
صدای خندهی ریزش، ماهیها را سر شوق میآورد.
همدمش کنار نهالها می رود و روی برگهای نحیفشان دست میکشد.
نهال کوچکی که تنها مانده بود ، سرش را بالا میگیرد.
از صدای رعد و برق نمیترسند و زیر باران ایستادهاند.
میخندند و ماهیها را به حوض برمیگردانند.
قلم را بر میدارم و دفترم را باز میکنم.
نگاه کن! قرار است وسط پاییزمان بوی بهار بیاید میفهمی؟
نگاه کن! باد میوزد و انارهای قرمز روی شاخه تکان میخورند و اگرچه سرد است و تاریک اما من نور را میبینم ، بوی بهار میآید!
رد نور را که بگیریم به آفتاب میرسیم و آفتاب، علاج تمام دردهاییست که سالها روی هم تلنبار کردهایم.
قدم که برداریم، پاهایمان به پیش رفتن عادت میکند و به نور که برسیم تازه میفهمیم چقدر زیاد بودیم و فکر میکردیم کمیم! تاریکی مانعی بود که همدیگر را پیدا کنیم، دستان هم را بگیریم.
اگر دوباره تاریک شود من فانوسی به دست میگیرم فقط کافیست چند روز حواسمان به هم باشد. فقط چند روز...
همدیگر را که پیدا کردیم
بهار که شد
خورشید که تابید
سیاهی که محو شد
باهم در نهایت شکوه و رهایی خواهیم خندید و وسط لبخندهای عمیقمان بغض خواهیمکرد و اشک خواهیم ریخت و همدیگر را تسلی خواهیم داد....
برای تمام گلهای آگاه و شجاع و جوان و برای عمری که به پاییز گذشت درحالی که هیچ فاصلهای تا بهار نداشتیم!
▪️
من تنها ۲ دهه روزگار گذراندهام ، من نهالِ دامغانم.
من و همسالانم قرار است پزشک و مهندس و معلم این شهر باشیم ، قرار است در هوایش نفس بکشیم.
قرار است تلاش کنیم و بسازیمش.
میخواهیم زخم هایش را مداوا کنیم و
دردهایش را مرهمی باشیم.
دامغان ما را انتخاب کرده است و ما دامغان را.
ما نسل گفتوگو هستیم، نسل پرسشگریم و شما را برای گفتوگو نه روبروی خود بلکه در کنار خود میبینیم ، ما شما را گوش شنوای شهرمان میدانیم. نگذارید چیزی غیر از این باشد....
امانتی که دست به دست چرخیده اکنون در دستان شماست.
امانت دار خوبی هستید میدانیم...
دامغان را با خنده بخواهید نه با اشک و طوفانش.
تسنیم #خانه_امید ماست.
این خانه را با آوای خندههایمان
با طرح مهیار
با شمعدانیهای سرزنده و شادابش
با کودکانِ کتابخوانش بخواهید.
ما را دلگرفته و غمگین نخواهید....
✍ مهرانه مرشدیپور
از در که وارد میشوم بر تابلوی کوچکش با خط خوشی نقش بسته است :
“وأنَّ الله سيُعوِّضنا عَمَّا مَرَرْنا بِه”
چشمم به گلدانهای خالی میفتد، بغض عمیقی گلویم را چنگ میزند.
وارد حیاط میشوم.
این سکوت و هوای ابری و گرفتهاش برایم غریبه است.
نگاهم را میدزدم تا دلگرفته بودنش را نبینم. تمام تلاشش را کرده بود تا من را لبخندزنان و دلخوش ببیند و من حالا با دستانی خالی اینجا ایستادهام...
ماهی قرمزها را به سطل کوچکی تبعید کردهاند، بیتابند و بیقرار....
نمیدانم آیا آنها چیزی از زور و قدرت میدانند؟
نهال کوچکِ پایِ درخت، سرش را پایین آورده است.
نهال کوچکم، عزیزِ غمگینم! از تو میخواهم دوام بیاوری، نا امید نشوی و صبور باشی....
از تو میخواهم تسلیم نشوی.
از تو میخواهم حالا که باغبانی نیست و پناه جانی نیست، با قطرات محدود باران سبز بمانی و به هر ضرب و زوری خودت را از سایهها برهانی و به نور برسانی.
از تو میخواهم اندوهت را به رسمیت بشناسی و به خودت بابت رنج کشیدن از غمهای متوالی حق بدهی و غمگین و خشمگین شوی و اشک بریزی اما زود اشکهایت را پاک کنی و مسیرت را قاطعانهتر و درستتر از قبل پیش ببری.
از تو میخواهم ناامید نباشی، به خاطر خودت، به خاطر آنها که دوستت دارند، به خاطر من... و در مقابل لشکر دردها مسلح باشی حالا که «امید» تنها سلاح توست.
بغض آسمان میترکد.
باران میبارد، تندتر و تندتر میشود.
ماهیِ کوچک پولکی پوش، خودش را از سطل بیرون میندازد.
دنبال سر پناهی میگردم.
وارد کتابخانه میشوم، از هیاهوی آسمان دلم میلرزد.
صدایی که از دور دست میشنوم مرا به خود میآورد، دوباره نگاهم از قاب پنجره به ماهیها میفتد.
مردِ مهربانِ خانه خودش را به ماهی قرمزش میرساند، دستش را آرام دورش میپیچد و او را به زندگی برمیگرداند.
صدای خندهی ریزش، ماهیها را سر شوق میآورد.
همدمش کنار نهالها می رود و روی برگهای نحیفشان دست میکشد.
نهال کوچکی که تنها مانده بود ، سرش را بالا میگیرد.
از صدای رعد و برق نمیترسند و زیر باران ایستادهاند.
میخندند و ماهیها را به حوض برمیگردانند.
قلم را بر میدارم و دفترم را باز میکنم.
نگاه کن! قرار است وسط پاییزمان بوی بهار بیاید میفهمی؟
نگاه کن! باد میوزد و انارهای قرمز روی شاخه تکان میخورند و اگرچه سرد است و تاریک اما من نور را میبینم ، بوی بهار میآید!
رد نور را که بگیریم به آفتاب میرسیم و آفتاب، علاج تمام دردهاییست که سالها روی هم تلنبار کردهایم.
قدم که برداریم، پاهایمان به پیش رفتن عادت میکند و به نور که برسیم تازه میفهمیم چقدر زیاد بودیم و فکر میکردیم کمیم! تاریکی مانعی بود که همدیگر را پیدا کنیم، دستان هم را بگیریم.
اگر دوباره تاریک شود من فانوسی به دست میگیرم فقط کافیست چند روز حواسمان به هم باشد. فقط چند روز...
همدیگر را که پیدا کردیم
بهار که شد
خورشید که تابید
سیاهی که محو شد
باهم در نهایت شکوه و رهایی خواهیم خندید و وسط لبخندهای عمیقمان بغض خواهیمکرد و اشک خواهیم ریخت و همدیگر را تسلی خواهیم داد....
برای تمام گلهای آگاه و شجاع و جوان و برای عمری که به پاییز گذشت درحالی که هیچ فاصلهای تا بهار نداشتیم!
▪️
من تنها ۲ دهه روزگار گذراندهام ، من نهالِ دامغانم.
من و همسالانم قرار است پزشک و مهندس و معلم این شهر باشیم ، قرار است در هوایش نفس بکشیم.
قرار است تلاش کنیم و بسازیمش.
میخواهیم زخم هایش را مداوا کنیم و
دردهایش را مرهمی باشیم.
دامغان ما را انتخاب کرده است و ما دامغان را.
ما نسل گفتوگو هستیم، نسل پرسشگریم و شما را برای گفتوگو نه روبروی خود بلکه در کنار خود میبینیم ، ما شما را گوش شنوای شهرمان میدانیم. نگذارید چیزی غیر از این باشد....
امانتی که دست به دست چرخیده اکنون در دستان شماست.
امانت دار خوبی هستید میدانیم...
دامغان را با خنده بخواهید نه با اشک و طوفانش.
تسنیم #خانه_امید ماست.
این خانه را با آوای خندههایمان
با طرح مهیار
با شمعدانیهای سرزنده و شادابش
با کودکانِ کتابخوانش بخواهید.
ما را دلگرفته و غمگین نخواهید....
✍ مهرانه مرشدیپور
❤1
یادداشتهای کوتاه من(۱۴۶)
حضرت زهرا (س) در آثار نویسندگان دامغانی
السلام علیکِ یا فاطمة الزهرا (س)
ایام سوگواری شهادت حضرت زهرا (س) فرصت مناسبی بود که به معرفی آثار نویسندگان دامغانی درباره این شهیده معصومه بپردازیم. در این زمینه آثار فراوانی از سوی نویسندگان همشهری وجود ندارد، و یا در تحقیقات ناقصه خودم به آن دست نیافته ام. الیته مقالات فراوانی از سوی نویسندگان و صاحبان قلم منتشر شده است ولی در حوزه کتاب به فهرست نه اثر در این زمینه اشاره می کنیم.
1. ابراهیم پور، عباس/ شرح خطبه حضرت زهرا (س)/ (منتشر نشده).
2. بغدادی، ام الحسنین/ زهرا پرتوی پیامبری و بوی خوش محمدی/ [ترجمه]: محمود مهدوی دامغانی/ مشهد. سازمان چاپ مشهد 1372 ش.
3. بوغیری، مهدی/ اثبات قطعی شهادت صدیقه شهیده (س) در کتب شیعه/ قم. دلیل ما 1398 ش.
4. بوغیری، مهدی/ اثبات قطعی هجوم به بیت صدیقه شهیده (س) در کتب اهل جماعت/ قم. دلیل ما 1397 ش.
5. بوغیری، مهدی/ بررسی شبهات نقلی و عقلی: شهادت و هجوم به بیت صدیقه شهیده (س)/ قم. دلیل ما 1398ش.
6. تقوی دامغانی، سیده سهله/ جلوه های تربیتی حضرت زهرا (س)/ [بی جا]؛ [بی نا]؛ 1393 ش.
7. تقوی دامغانی، سید عبدالله/ کتابنامه فاطمه (س). (منتشر نشده).
8. خیری دامغانی، غلامحسین/ به احترام مادر؛ چهل حکایت از نتایج اکرام به سادات در دنیا و آخرت/ ترجمه: سید سعید شاهچراغی دامغانی/ قم. چاپ دیجیتال تجویدیان 1399 ش.
9. شاهچراغی، سید طاهر/ تحفه العلویه فی فضائل الذریه النبویه (منتشر نشده) .
10. فوادیان، محمد رضا/ الگوی فاطمی/ قم. عطر عترت 1394 ش.
11. فوادیان، محمد رضا/ بوی سیب (18 حکایت از 18 سال زندگی)/ قم. عطر عترت 1395 ش.
12. قادری، سید محمد تقی/ من فاطمه (س) هستم/ قم. انتشارات نصایح 1392 ش.
13. قریب بلوک، حسین/ بصیرت های فاطمی در خطبه فدکیه/ قم. انتشارات حرم 1395 ش.
14. منصوریان، محمد مهدی/ منصوره آسمانی و معاصرسازی سیره عملی زهرای اطهر/ تهران. نشر ادبا 1389 ش.
15. مجموعه سخنرانی های حجت الاسلام دکتر مهدی شریفی (از فاطمه می گوییم)/ [به کوشش]: ابوالفضل عالمی؛ تهران. عیار قلم 1399 ش.
لطف حسین ما را تنها نمی گذارد
گر خلق واگذارد او وا نمی گذارد
از بس گناهکاریم، ما مستحق ناریم
باید که سوخت ما را، زهرا نمی گذارد
سید سعید شاهچراغی دامغانی
17 آذر ماه 1401
حضرت زهرا (س) در آثار نویسندگان دامغانی
السلام علیکِ یا فاطمة الزهرا (س)
ایام سوگواری شهادت حضرت زهرا (س) فرصت مناسبی بود که به معرفی آثار نویسندگان دامغانی درباره این شهیده معصومه بپردازیم. در این زمینه آثار فراوانی از سوی نویسندگان همشهری وجود ندارد، و یا در تحقیقات ناقصه خودم به آن دست نیافته ام. الیته مقالات فراوانی از سوی نویسندگان و صاحبان قلم منتشر شده است ولی در حوزه کتاب به فهرست نه اثر در این زمینه اشاره می کنیم.
1. ابراهیم پور، عباس/ شرح خطبه حضرت زهرا (س)/ (منتشر نشده).
2. بغدادی، ام الحسنین/ زهرا پرتوی پیامبری و بوی خوش محمدی/ [ترجمه]: محمود مهدوی دامغانی/ مشهد. سازمان چاپ مشهد 1372 ش.
3. بوغیری، مهدی/ اثبات قطعی شهادت صدیقه شهیده (س) در کتب شیعه/ قم. دلیل ما 1398 ش.
4. بوغیری، مهدی/ اثبات قطعی هجوم به بیت صدیقه شهیده (س) در کتب اهل جماعت/ قم. دلیل ما 1397 ش.
5. بوغیری، مهدی/ بررسی شبهات نقلی و عقلی: شهادت و هجوم به بیت صدیقه شهیده (س)/ قم. دلیل ما 1398ش.
6. تقوی دامغانی، سیده سهله/ جلوه های تربیتی حضرت زهرا (س)/ [بی جا]؛ [بی نا]؛ 1393 ش.
7. تقوی دامغانی، سید عبدالله/ کتابنامه فاطمه (س). (منتشر نشده).
8. خیری دامغانی، غلامحسین/ به احترام مادر؛ چهل حکایت از نتایج اکرام به سادات در دنیا و آخرت/ ترجمه: سید سعید شاهچراغی دامغانی/ قم. چاپ دیجیتال تجویدیان 1399 ش.
9. شاهچراغی، سید طاهر/ تحفه العلویه فی فضائل الذریه النبویه (منتشر نشده) .
10. فوادیان، محمد رضا/ الگوی فاطمی/ قم. عطر عترت 1394 ش.
11. فوادیان، محمد رضا/ بوی سیب (18 حکایت از 18 سال زندگی)/ قم. عطر عترت 1395 ش.
12. قادری، سید محمد تقی/ من فاطمه (س) هستم/ قم. انتشارات نصایح 1392 ش.
13. قریب بلوک، حسین/ بصیرت های فاطمی در خطبه فدکیه/ قم. انتشارات حرم 1395 ش.
14. منصوریان، محمد مهدی/ منصوره آسمانی و معاصرسازی سیره عملی زهرای اطهر/ تهران. نشر ادبا 1389 ش.
15. مجموعه سخنرانی های حجت الاسلام دکتر مهدی شریفی (از فاطمه می گوییم)/ [به کوشش]: ابوالفضل عالمی؛ تهران. عیار قلم 1399 ش.
لطف حسین ما را تنها نمی گذارد
گر خلق واگذارد او وا نمی گذارد
از بس گناهکاریم، ما مستحق ناریم
باید که سوخت ما را، زهرا نمی گذارد
سید سعید شاهچراغی دامغانی
17 آذر ماه 1401
💠 شوق دیدار
🔸بخشی از گزارش سفر به دیار تدین و تمدن
مثل همیشه با دلی پر از شور و شوق دیدار، به خانهای پا گذاشتم که از روزهای کودکی، صفا و سادگیِ توام با نور معنویتش خاطرهای شیرین در ذهنم ساخته بود؛ هم آن منزلی که الفبای طلبگی را از سیره درسآموز صاحبش آموخته و شهد علمآموزی و تربیتیافتگی در حوزه علمیه را از او یاد گرفته بودم؛
استاد گرانقدر، حجتالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد ترابی -که سایه پر فروغش مستدام باد-.
حالا با نشستن در کنارش که البته دیگر تاب زیاد نشستن هم ندارد، آتش دانش و پژوهش در وجودت شعلهور میشود و احساس میکنی بیشتر از قبل، به انس با مطالعه و تحقیق انگیزهمند هستی؛
وقتی اشکهای فروافتاده از گوشه چشمانش را میبینی که در حسرت نشستن در پشت میز مطالعه و رفتن به اتاق کتابخانه، بر گونههایش جاری شده، یا وقتی از شوق حسرتبرانگیزش نسبت به مطالعه تفسیر قرآن در ساعتهای متمادی برایت میگوید، یا وقتی افسوس دمادمش را برای ناتمام ماندن نوشتهها و تحقیقاتش میبینی، و یا چون شوق بازگشت به مدرسه را در چشمانش میبینی، در حالیکه عبارات حاشیه مرحوم خوانساری بر کتاب شرح لمعه را برایت میخواند، آرزو میکنی که ای کاش طلاب و روحانیان جوان و نوجوان میآمدند و از آن نمایشگاه انگیزهبخشی و شورانگیزی در عرصه پژوهشگری و علمآموزی دیدن میکردند.
خداوند سایه پر فروغش را مستدام بدارد.
۱۹ آذر ۱۴۰۱
مصطفی ترابی
🔸بخشی از گزارش سفر به دیار تدین و تمدن
مثل همیشه با دلی پر از شور و شوق دیدار، به خانهای پا گذاشتم که از روزهای کودکی، صفا و سادگیِ توام با نور معنویتش خاطرهای شیرین در ذهنم ساخته بود؛ هم آن منزلی که الفبای طلبگی را از سیره درسآموز صاحبش آموخته و شهد علمآموزی و تربیتیافتگی در حوزه علمیه را از او یاد گرفته بودم؛
استاد گرانقدر، حجتالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد ترابی -که سایه پر فروغش مستدام باد-.
حالا با نشستن در کنارش که البته دیگر تاب زیاد نشستن هم ندارد، آتش دانش و پژوهش در وجودت شعلهور میشود و احساس میکنی بیشتر از قبل، به انس با مطالعه و تحقیق انگیزهمند هستی؛
وقتی اشکهای فروافتاده از گوشه چشمانش را میبینی که در حسرت نشستن در پشت میز مطالعه و رفتن به اتاق کتابخانه، بر گونههایش جاری شده، یا وقتی از شوق حسرتبرانگیزش نسبت به مطالعه تفسیر قرآن در ساعتهای متمادی برایت میگوید، یا وقتی افسوس دمادمش را برای ناتمام ماندن نوشتهها و تحقیقاتش میبینی، و یا چون شوق بازگشت به مدرسه را در چشمانش میبینی، در حالیکه عبارات حاشیه مرحوم خوانساری بر کتاب شرح لمعه را برایت میخواند، آرزو میکنی که ای کاش طلاب و روحانیان جوان و نوجوان میآمدند و از آن نمایشگاه انگیزهبخشی و شورانگیزی در عرصه پژوهشگری و علمآموزی دیدن میکردند.
خداوند سایه پر فروغش را مستدام بدارد.
۱۹ آذر ۱۴۰۱
مصطفی ترابی
👍3
شهردار دامغان با رای اکثریت شورای شهر برکنار شد.
یقینا شهر دامغان فعالیت های شبانه روزی چهره جهادی و انقلابی، فرهیخته و فرهنگی جناب آقای مهندس سید محمد تقوی را در دوران کوتاه مدیریت شهر فراموش نخواهد کرد.
از خدای منان برای ایشان آرزوی سلامتی و سربلندی داریم.
مهندس علی داوری در سمت سرپرست شهرداری دامغان فعالیت های خود را آغاز کرد.
یقینا شهر دامغان فعالیت های شبانه روزی چهره جهادی و انقلابی، فرهیخته و فرهنگی جناب آقای مهندس سید محمد تقوی را در دوران کوتاه مدیریت شهر فراموش نخواهد کرد.
از خدای منان برای ایشان آرزوی سلامتی و سربلندی داریم.
مهندس علی داوری در سمت سرپرست شهرداری دامغان فعالیت های خود را آغاز کرد.