بیجنـــدیـهـا
3.41K subscribers
2.26K photos
1.28K videos
56 files
972 links
🔊 کـانـال اطلاع رسـانی بیجنــدیهـا 9297

آدرس کـانـال بیجنـدیهـا در پیـام رسـان ایـرانـی ایتـا لینکـ کـوتـاه BIJAND @

شمـاره تمـاس و ارتبـاط بـامـا

۰۹۱۲ - ۱۹۴ ۳۰ ۱۱

۰۹۱۲ - ۶۴ ۶۸ ۰۲۸

@ALIPANAHANDEH
.
.

@SEYFOLLAHDEJANGHAH62


.
.


@ALIs54

.
Download Telegram
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ  ﷽༻⃘⃕𑁍‌݊࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─

گـزیـده ای از تـاریـخ روستـایمـان مهیـن و بیجنـد


📜 #قسمت_چهارم : "خبر مرگ بهلولِ پسر مرده"

حاج میر حسینقلی مردی ثروتمند بود. چندین زن داشت. صیغه ای و غیر صیغه‌ای‌ و دائمی. هشت دختر و پنج پسر زیبا و زیرک و کاریِ قلدر بدست آورده بود. زیبایی دختران او زبانزد بود. می گفتند دختران حاج میر حسینقلی نیازی به آرایش ندارند. خدا آرایش شان کرده است. مثل پنجه آفتاب بودند. یکی از دیگری زیباتر. آنطور که مثلا حافظ شیرازی از مه رویان سروده است.
حاج میر حسینقلی مدارج مشهدی و کربلایی را قبلا پیموده بود‌. هر دو سه سال یکبار برای زیارت امام رضا مشهد می رفت. دختران و پسرانش را قبل از ازدواج به نوبت مشهد برده بود‌. همراه مادرانشان. در #روستای_مهین_بیجند ، مشهدی پیشوند نام آنها شده بود.

مشه سکینه از زیباترین دختران حاج میر حسینقلی بود. از آن شخصیت های استثنایی هم بود. زیبایی اش هم متفاوت بود. چشمان درشت سیاهی داشت که برق می زد. هم دلبرانه بود و هم کاونده‌. با ابروهای کمانی کشیده وقتی نگاهش به روی کسی می افتاد، تا عمق جان آدم فرو می رفت و دلش را می لرزاند و می توانست رستم دستان را از پای دربیآورد. او با هدف شکار کسی، نگاه نمی‌کرد. فرم و ذات نگاهش اینطور بود. دماغ عقابی ملیح روی صورت داشت. می گفتند لبان قیطانی او شیرین و عسلی است. زیر آن لب ها چانه جمع و جور داشت. چاله ریز در وسط، چانه اش را زیباتر کرده بود. پوست او سفید کمی مایل به گندمی و بسیار بانمک بود. صورت او صاف صاف بود. رد پای یک مورچه هم در صورت او پیدا نبود. گیسوان بلندش زیبایی سکینه را به اوج برده بود. می گفتند خداوند وقتی سر کیف بوده سکینه را آفریده است.
سکینه بدن عضلانی و قدرتمندی هم داشت. قد قامت او نزدیک صد و هشتاد سانتی بود و هیکل اش را پهلوانی کرده بود. آن زمان که لفظ استایل بدن در زبان حتی شهری‌ها هم نبود سکینه استایل بدن داشت.
بدن عضلانی قدرتمند او سبب شد فرزندانش را بدون نیاز به بیمارستان و بستری شدن بزاید و دو روز بعد به کار و زندگی طبیعی برگردد.
شرایط زندگی روستایی هم او را چالاک تر کرده بود.

از اسرار عالم است که چرا هر مردی نمی تواند به این تیپ از دختران نزدیک شود.

میرحسین پسر عمویش بود که عاشقش شد. سکینه کوچکترین اعتنائی به او نکرد. اصلا نگاهش نمیکرد‌. میرحسین جرأت خواستگاری را نیافت. ولی تا آخر عمرش عاشق سکینه ماند‌. تمنای عملی نکرد. فقط دوست داشت سکینه با مهربانی با او حرف بزند. سکینه بسیار هم مهربان بود. مهربانی او بعدا زبانزد هم شد‌. فقط نگاه سکینه جدی بود و کاونده و پرسشگر. دست خودش نبود. آن نوع نگاه او ساختگی و عمدی و ارادی نبود‌.
سکینه خودش بود با آن زیبایی رخ و قامت اش. البته شخصیت اش.
میرحسین که بیشتر از شصت سالش شده بود، هنوز آرزوی نگاه و حرف مهربانانه سکینه را داشت. هر کسی از اقوام خیلی نزدیک را می دید با لحن تضرع آمیز و التماس توأم با تهدید و ارک فامیلی می گفت :
"دنن سکینه، من سنه نینه میشم آخئی!"
این جمله را دو بخش می‌کرد. "دنن سکینه" را آهسته و التماس آمیز ادا می‌کرد ولی قسمت "من سنه نینه میشم آخی" را بلندتر و تهدیدآمیز می گفت. "آخئی" را در پایان طول می داد و می کشید و التماس آمیزتر و تهدید آمیزتر می کرد. این یک جمله او چند بار بالا و پایین می شد و لحن عوض می‌کرد.

مادر علی خان از تبریز به خواستگاری مشه سکینه در #مهین_بیجند آمد. علی خان فرزند جلال خان بود که روزی یک دانگ روستای مهین بیجند را مالک بود. هفت هشت برادر بودند، هر کدام مالک بیش از یک دانگ(حدود 500 هکتار) روستا با زمین های بسیار حاصلخیز بودند که اکنون هم "ری مولکی"/ملک ری می نامند. او از اواخر سال‌های 1330 همراه دو برادر بزرگترش از روستا به تبریز کوچ کرده و همگی در یک کوچه محله ششگلان سکنی گزیده بودند.
علی خان جوان رشید و زیبا و چهارشانه قد بلند بود. سیبیل هایش هم ابهت خاص به او می داد. اصلا برای سکینه آفریده شده بود.
علی خان مرد هم بود. مردانگی و معرفت او بین مردم شهرت داشت.
سکینه و علی خان بارها و بارها همدیگر را دیده بودند و حتی نگاه هایشان درهم افتاد بود. ولی سکینه کوچکترین اعتنائی به او نکرده بود. شاید هم او را مثل میرحسین و دیگر پسران روستا پنداشته بود. مشه سکینه، شخصیت اش ناخواسته چنین بود.

خانواده علی خان در اولین خواستگاری جواب بلی را از عروس آینده خود گرفتند و به تبریز برگشتند.

او در تبریز سکینه خانم شد. در ششگلان درخشید. در تبریز درخشید.
آوازه زیبایی رخ و قامت و گیسوان بلند او در آفاق طنین انداخت.

#سعیدخان_سالارزاده_امیری ارباب روستای #مهین_بیجند سالی یکبار در عید نوروز همراه همسرش شازده خانم به خانه پسر عموهایش می آمد. شازده خانم نیز زیبا بود ولی کمتر از سکینه خانم.

#ادامـه_دارد ...

اسماعیل رافعی

༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ༻⃘⃕  @BIJANDIHA 𑁍‌݊༅⊹━┅─