Forwarded from علیرضا انصاری
پایان شب سخن سرایی،
میگفت ز سوز دل #همایی :
"فریاد كزین رباط كهگل ،
جان میكنم و نمیكنم دل.
مرگ آخته تیغ بر گلویم،
من مست هوا و آرزویم.
29تیرماه سالروز درگذشت استاد جلال الدین همایی.
یادش گرامی
میگفت ز سوز دل #همایی :
"فریاد كزین رباط كهگل ،
جان میكنم و نمیكنم دل.
مرگ آخته تیغ بر گلویم،
من مست هوا و آرزویم.
29تیرماه سالروز درگذشت استاد جلال الدین همایی.
یادش گرامی
🌲
صبحدم غنچه مگر زان لب خندان چه شنید
که چو گل چاک شد از تنگدلی پیرهنش!
مرحوم استاد جلال الدین #همایی
خط: #علی_حدادی
@bagh_saeb 🌲🌲🌲
صبحدم غنچه مگر زان لب خندان چه شنید
که چو گل چاک شد از تنگدلی پیرهنش!
مرحوم استاد جلال الدین #همایی
خط: #علی_حدادی
@bagh_saeb 🌲🌲🌲
🌲
صبحدم غنچه مگر زان لب خندان چه شنید
که چو گل چاک شد از تنگدلی پیرهنش!
شادروان استاد جلالالدین #همایی
انتخاب و خوشنویسی:
#علی_حدادی
@bagh_saeb 🌲🌲🌲
صبحدم غنچه مگر زان لب خندان چه شنید
که چو گل چاک شد از تنگدلی پیرهنش!
شادروان استاد جلالالدین #همایی
انتخاب و خوشنویسی:
#علی_حدادی
@bagh_saeb 🌲🌲🌲
🌲
مزار استاد جلاالدین #همایی، شاعر، پژوهشگر و مدرس برجستهٔ ادبیات و علوم انسانی، در میان قبور شهدای اصفهان، تکیه لسان الارض، مزارات تخت فولاد اصفهان
🌲
-------------------
@bagh_saeb
مزار استاد جلاالدین #همایی، شاعر، پژوهشگر و مدرس برجستهٔ ادبیات و علوم انسانی، در میان قبور شهدای اصفهان، تکیه لسان الارض، مزارات تخت فولاد اصفهان
🌲
-------------------
@bagh_saeb
🌲
قطرهٔ اشکم؛ ز چشم روزگار افتاده ام
شبنمم؛ از دست گل در پای خار افتاده ام
ذرّه ام؛ از آفتاب آسمان گشتم جدا
قطره ام؛ از بحر بی پایان کنار افتاده ام
نالهٔ سردم که از داغ جگر افتد برون
شاخهٔ خشکم که اندر رهگذار افتاده ام
نه فروغ صبحگاهی، نه فراغ شامگاه
کوکب صبحم که اندر شام تار افتاده ام
نه امید برگ و باری، نه هوای سایهای
دانهٔ خشکم که اندر شوره زار افتاده ام
نه مرا از کس، نه کس را از من امید است و بیم
کُشتهٔ شمعم که بر لوح مزار افتاده ام
از کنار لاله رویان می روم با کام خشک
سایهٔ ابرم که اندر کوهسار افتاده ام
ای نسیم مهربان! دامن کشان بر من گذر
زآنکه در دامان صحرا چون غبار افتاده ام
تا ز رخسار چمن شویم غبار تیرگی
سیل بارانم که از ابر بهار افتاده ام
سایه پرورد بهشت وصل بودم یک زمان
حالیا در دوزخ هجران دچار افتاده ام
پیش این سوداگران کز مکر پُر سرمایه اند
من فقیر و مفلسم، از اعتبار افتاده ام
کارگاهی کاندر او علم و هنر بیکارگی است
ساده لوحی بین که من آنجا به کار افتاده ام!
من کیام؟ خطّی گران کز روزگار باستان
در کف خط ناشناسان یادگار افتاده ام
من _ سنا ! _ نسل همایم گر چه با جغدان شوم
اندر این ویرانسرا _ناچار _ یار افتاده ام
این جواب آن غزل باشد که صائب گفته است
«در نمود نقشها بی اختیار افتاده ام»
ادیب دانشمند شادروان استاد سید جلال #همایی متخلص به #سَنا
🌲
https://tttttt.me/bagh_saeb
قطرهٔ اشکم؛ ز چشم روزگار افتاده ام
شبنمم؛ از دست گل در پای خار افتاده ام
ذرّه ام؛ از آفتاب آسمان گشتم جدا
قطره ام؛ از بحر بی پایان کنار افتاده ام
نالهٔ سردم که از داغ جگر افتد برون
شاخهٔ خشکم که اندر رهگذار افتاده ام
نه فروغ صبحگاهی، نه فراغ شامگاه
کوکب صبحم که اندر شام تار افتاده ام
نه امید برگ و باری، نه هوای سایهای
دانهٔ خشکم که اندر شوره زار افتاده ام
نه مرا از کس، نه کس را از من امید است و بیم
کُشتهٔ شمعم که بر لوح مزار افتاده ام
از کنار لاله رویان می روم با کام خشک
سایهٔ ابرم که اندر کوهسار افتاده ام
ای نسیم مهربان! دامن کشان بر من گذر
زآنکه در دامان صحرا چون غبار افتاده ام
تا ز رخسار چمن شویم غبار تیرگی
سیل بارانم که از ابر بهار افتاده ام
سایه پرورد بهشت وصل بودم یک زمان
حالیا در دوزخ هجران دچار افتاده ام
پیش این سوداگران کز مکر پُر سرمایه اند
من فقیر و مفلسم، از اعتبار افتاده ام
کارگاهی کاندر او علم و هنر بیکارگی است
ساده لوحی بین که من آنجا به کار افتاده ام!
من کیام؟ خطّی گران کز روزگار باستان
در کف خط ناشناسان یادگار افتاده ام
من _ سنا ! _ نسل همایم گر چه با جغدان شوم
اندر این ویرانسرا _ناچار _ یار افتاده ام
این جواب آن غزل باشد که صائب گفته است
«در نمود نقشها بی اختیار افتاده ام»
ادیب دانشمند شادروان استاد سید جلال #همایی متخلص به #سَنا
🌲
https://tttttt.me/bagh_saeb
Telegram
باغ صائب
کانال اختصاصی صائب شناسی، سبک هندی/ اصفهانی و شعر اصفهان
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
نشانی باغ صائب در تلگرام👇