Forwarded from اتچ بات
🌲
دستانت بوی خدا می داد
وقتی در کوچههای خلوت شب
کولهبار عدالت بر دوش می بردی
و فقر
در پیش پای نگاهت
از چهره رنگ میباخت_
وقتی در مقابل کودکی یتیم از چهره رنگ میباختی
پیش از تو عدالت غریب آمدنت بود
و بعد از تو غریب رفتن ماند
گوش چاه
هنوز پر از هقهق شبانهٔ توست
و شانه های زمین لرزان از گریههای پنهان تو
ابرهای پر باران
در نماز چشمانت
سجدهٔ عشق میکردند
و خورشید از برق نگاه تو میدرخشید و گر نه لکهٔ جرکینی بود بر کرباس آسمان
تو برای همیشه زمان زود بودی
و برای همه تاریخ غریب
ترا نمی توان سرود
تو تمامیت رویایی
و دستان عاطفه در سرودن تو همچو دو مسیح خاموش فرو ماندهاند
ای که دستانت بوی خدا می داد!
(نوزدهم ماه رمضان ۱۳۶۹ ش)
#نعمتالله_اکبری
#امام_علی
#شعر_اصفهان
#غریب_عدالت
(خوشنویسی: امید ربانی)
@bagh_saeb 🌲🌲🌲
دستانت بوی خدا می داد
وقتی در کوچههای خلوت شب
کولهبار عدالت بر دوش می بردی
و فقر
در پیش پای نگاهت
از چهره رنگ میباخت_
وقتی در مقابل کودکی یتیم از چهره رنگ میباختی
پیش از تو عدالت غریب آمدنت بود
و بعد از تو غریب رفتن ماند
گوش چاه
هنوز پر از هقهق شبانهٔ توست
و شانه های زمین لرزان از گریههای پنهان تو
ابرهای پر باران
در نماز چشمانت
سجدهٔ عشق میکردند
و خورشید از برق نگاه تو میدرخشید و گر نه لکهٔ جرکینی بود بر کرباس آسمان
تو برای همیشه زمان زود بودی
و برای همه تاریخ غریب
ترا نمی توان سرود
تو تمامیت رویایی
و دستان عاطفه در سرودن تو همچو دو مسیح خاموش فرو ماندهاند
ای که دستانت بوی خدا می داد!
(نوزدهم ماه رمضان ۱۳۶۹ ش)
#نعمتالله_اکبری
#امام_علی
#شعر_اصفهان
#غریب_عدالت
(خوشنویسی: امید ربانی)
@bagh_saeb 🌲🌲🌲
Telegram
attach 📎