باغ صائب
278 subscribers
1.1K photos
99 videos
52 files
477 links
کانال اختصاصی صائب شناسی، سبک هندی/ اصفهانی و شعر اصفهان
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
Download Telegram
تدبیری ای پرندهٔ دمساز با قفس!
تا چند هم‌تکلم و همراز با قفس؟!

دیگر مخوان سرود، که کاری نمی کند
موج حریر پردهٔ آواز با قفس

یک آسمان ترانه سرودی؛ اثر نداشت
یک طرحِ چاره‌ساز درانداز با قفس

از تنگنایِ نای به جایی نمی رسی
بگشای چترِ بال و برافراز با قفس

موج غریب حنجره، در بال و پر بریز!
آغاز کن حماسهٔ پرواز با قفس!

بال و قفس اگر به ریاضت یکی کنی
نیروی بال می کند اعجاز با قفس

پادافره تغافلِ آغاز خویش را
همراه رنج، بال بپرداز با قفس

بگذر از آب و دانه و آواز و جست‌وخیز
در موج بیکرانه فراتاز با قفس

حتی اگر که عشق کند حکم، چون شهاب
از جان خویش بگذر و بگداز با قفس

#بهمن_رافعی_بروجنی

از مجموعه غزل "بی عشق ،ما سنگ ، ما هیچ"
@bahmanrafeii
🌲
----------------------
@bagh_saeb
🌲

به جای این که دمادم به نان بیندیشیم
چه می‌شود که دمی هم به جان بیندیشیم؟

کویر تشنهٔ تن را چقدر آب دهیم؟!
به باغ داغ غریب روان بیندیشیم

نثار آب به گلهای کاغذی تا چند؟
بیا به تشنگی ارغوان بیندیشیم

درخت پیر، در اعماق ریشه‌ها دارد
به آرزوی درخت جوان بیندیشیم

بیا ز بام خیابان و کوچه پَر گیریم
به بیکرانگی آسمان بیندیشیم

بگستریم چو خورشید با تمام حضور
به یک نگاه به کل جهان بیندیشیم

فریب بال و پر مرغ خانگی نخوریم
به یک پرندهٔ بی‌آشیان بیندیشیم

بیا ز رود بپرسیم راه اقیانوس
به آن حماسگی بیکران بیندیشیم

به قلب پر تپش مرغهای دریایی
به روح آبی دریادلان بیندیشیم

بیا مسافر شهر ستاره‌ها باشیم
به راه نقره‌ای کهکشان بیندیشیم

به گریه گریهٔ ابر و به خنده خندهٔ مهر
به چتر جاری رنگین کمان بیندیشیم

همین نه با تپش قلب خود نفس بکشیم
به قلب حادثه‌کوبِ زمان بیندیشیم

#بهمن_رافعی_بروجنی

🌲
--------------------
@bagh_saeb
🌲

وقتی زبان، زبانه نباشد، سخن چه سود؟
وقتی نفس، ز جان ندمد، دم زدن چه سود؟

گلخانه‌های عاطفه وقتی خزانی‌اند
گلخنده‌های نسترن و یاسمن چه سود؟

تا روزگار، قصهٔ یلدای سینه‌هاست
در چشم مرد، سوسوی چشمان زن چه سود؟

بی‌ چشمهٔ حضور، سرابند آبها
بی ‌جاری روان، عطش‌آباد تن چه سود؟

تر قامتی که پرچم همت نمی‌زند
چتر بلند سایگی‌اش بر چمن، چه سود؟

تا جان حصاری تن و «ما» زخمی «من» است
بیگاه و گاه، دم زدن از ما و من چه سود؟

خیزاب شعر، تن به اسارت نمی‌دهد
بر پیکرش ز رفرفِ کف، پیرهن چه سود؟

@bahmanrafeii
از مجموعه غزل" روشنی در قفس ماندنی نیست"
#بهمن_رافعی بروجنی

🌲
--------------------
@bagh_saeb
🌲

یخ زمانه ندارد، خیال آب شدن
مگر هوا برود رو به آفتاب شدن

کجاست غیرت خورشید، تا فرا گیرد
جمود فصل زمین را تب مذاب شدن

چقدر شوق و شتاب و شکیب می خواهد
گذر ز هر گرهِ تاک، تا شراب شدن

هزار پویش ریشه‌ست تا تبسم گل
هزار کوششِ واژه‌ست تا کتاب شدن

دریغ و درد که جایی نمی‌شود آباد
مگر به خاطر فرسودن و خراب شدن!

هدف ز پرورش خوشه های گندم چیست؟
_ خوراک روز و شبِ چرخ آسیاب شدن!

که گفته ابر نشیند به مسند خورشید؟
سراب، آینه بندد برای آب شدن؟

ز بیم پرده دری‌هاست، پرده پوشی‌ها
و گرنه مرگِ تجلی است، در حجاب شدن

خوشا ز خویش پریدن، رها شدن ز مدار
به سینه‌سار فلک، نیزهٔ شهاب شدن

از مجموعه غزل"بی عشق ما سنگ ما هیچ"

#بهمن_رافعی_بروجنی

🌲
-----------------
@bagh_saeb
🌲

ستاره‌ای قلم سرخ بر مدار کشید
ستاره ها همه گفتند: شاهکار کشید

تمام معنی پرواز نیست موج عبور
خوش آن پرنده که پر سوی بی‌حصار کشید

مسیح تاک مگر در بسیط خاک چه دید
که بی‌حضور خزان خویش را به دار کشید؟

چه جرم رفت که اجرام را فسون جهان
به رشته رشتهٔ زنجیری از مدار کشید؟

حضور خار مگر در حریم گل کم بود
که دور باغ، زمان سیم خار دار کشید؟

مگر که واهمه از خشم رود و دریا داشت
که دور خاک حصاری ز کوهسار کشید؟

چرا به پنجره ها پردهٔ سکوت آویخت؟
صفای آینه در پردهٔ غبار کشید

فریب بزمِ ولی‌نعمت بهار مخور
که باغ را به خزان داد و خود کنار کشید

چه آتشی به زمستان جان «بهمن» ریخت
که از دو چشمهٔ چشمش دو جویبار کشید؟


از مجموعه غزل " اگر این ماهیان رنگی نبودند "

#بهمن_رافعی_بروجنی

@bahmanrafeii

🌲
--------------------
@bagh_saeb
Forwarded from باغ صائب
🌲

ستاره‌ای قلم سرخ بر مدار کشید
ستاره ها همه گفتند: شاهکار کشید

تمام معنی پرواز نیست موج عبور
خوش آن پرنده که پر سوی بی‌حصار کشید

مسیح تاک مگر در بسیط خاک چه دید
که بی‌حضور خزان خویش را به دار کشید؟

چه جرم رفت که اجرام را فسون جهان
به رشته رشتهٔ زنجیری از مدار کشید؟

حضور خار مگر در حریم گل کم بود
که دور باغ، زمان سیم خار دار کشید؟

مگر که واهمه از خشم رود و دریا داشت
که دور خاک حصاری ز کوهسار کشید؟

چرا به پنجره ها پردهٔ سکوت آویخت؟
صفای آینه در پردهٔ غبار کشید

فریب بزمِ ولی‌نعمت بهار مخور
که باغ را به خزان داد و خود کنار کشید

چه آتشی به زمستان جان «بهمن» ریخت
که از دو چشمهٔ چشمش دو جویبار کشید؟


از مجموعه غزل " اگر این ماهیان رنگی نبودند "

#بهمن_رافعی_بروجنی

@bahmanrafeii

🌲
--------------------
@bagh_saeb