عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
مبارزه‌ی طبقاتی و آزادی زنان|تونی کلیف


در طول صد سال گذشته دو جنبش مختلف در صدد بوده­‌اند تا به امر رهایی زنان دست یابند: مارکسیسم و فمینیسم. خواست هر دو ریشه­‌کن کردن نابرابری و موقعیت تحت ستم زنان در جوامع امروزی و استقرار موقعیتی با برابری کامل زن و مرد بوده است. اما این دو جنبش، ستم زنان را به دو شیوه­‌ی کاملا متفاوت در می­‌یابند و استراتژی­‌هایی را برای این رهایی دنبال می­‌کنند، که کاملا در مقابل یک­دیگر قرار می­‌گیرند.

فمینیسم شقاق اصلی را در جهان، شقاق بین زن و مرد می­‌بیند و علت ستم بر زن را پافشاری مردان بر ادامه­‌ی سلطه و کنترل زنان می­‌داند؛ تاریخ، داستان ساختارهای مردسالارانه­‌ی غیر قابل تغییری است که مردان از طریق آن­‌ها، زنان را تحت انقیاد خود در آورده­‌اند. تنها راه براندازی این ساختارها توسط زنان از هر طبقه­‌ی اجتماعی که باشند، اتحاد علیه مردان از هر طبقه­‌ی اجتماعی است.

اما برای مارکسیسم، آنتگانویسم(تضاد) اساسی در جامعه، آنتاگونیسم طبقاتی است و نه آنتاگونیسم بین جنس‌ها. هزاران سال است، که اقلیتی از مردان و زنان برای تصاحب کار اکثریت عظیم مردان و زنان کارگر با یک­دیگر همکاری کرده­‌اند. مبارزه­‌ی طبقاتی بین استثمارکنندگان و استثمارشوندگان صرف­‌نظر از جنسیت­‌شان، نیروی محرک دگرگونی­‌های تاریخ بوده است. ستم بر زنان تنها در متن و بافت روابط گسترده­‌تر استثمار طبقاتی قابل درک است.

بدین گونه روشن می­‌شود، که هیچ سازشی بین این دو دیدگاه نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ هر چند که در سال­‌های اخیر برخی از “فمینیست­‌های سوسیالیست” کوشیده­‌اند تا به نوعی بین این شکاف پلی بزنند. از زمان اندیش­مندان بزرگ سوسیالیسم تخیلی اوایل قرن نوزدهم، یعنی سن سیمون، فوریه و رابرت اوون، سوسیالیست­‌ها هدف خود را رهایی کلی نژاد بشر قرار داده­‌اند، یعنی براندازی ستم طبقاتی و ستم جنسی و هر شکل دیگری از ستم. مارکس و انگلس با گسترش مفهوم مادی تاریخ توانستند نشان دهند، که تنها مبارزه­‌ی طبقاتی است که می­‌تواند به سوسیالیسم و رهایی زنان بینجامد. استثماری که کارگران مرد و زن به یک­سان در کارشان تجربه می­‌کنند، آنان را به سازمان­دهی جمعی علیه سرمایه­‌داری رهنمون می­‌کند. مبارزه­‌ی این طبقه­‌ی کارگر اتحاد یافته است، که ستم و استثمار را به یک­سان به دور می­‌ریزد.

هدف این مقاله آنست، که نشان دهد چگونه رهایی زنان، وابسته به مبارزه­ی طبقاتی است و پس زمینه­‌ی آن نیز جنبش فمینیستی پنجاه سال گذشته است. برای درک ایده­‌های این جنبش، که بسیاری اوقات گیج کننده نیز هستند، باید تعدادی از مباحثی را که این جنبش به راه انداخته است مورد بررسی قرار داد.


اول: درک این جنبش از جایگاه زن در تاریخ


جنبش زنان به درستی شکوه می­‌کند، که زنان «از دید تاریخ پنهان مانده‌اند». اما این ناپیدایی را در ارتباط با ماهیت طبقاتی شیوه­‌ی نگارش و آموزش تاریخ در جامعه ما نمی­‌بیند؛ زیرا نگرش به تاریخ تنها بر اعمال برگزیدگان حاکم، یعنی پادشاهان، ژنرال­‌ها، وزیران اعظم، پاپ­‌ها، بانک­دارها، کارخانه­‌داران، هنرمندان بزرگ، دانش­مندان و فلاسفه متمرکز است. تمامی اینان نیز به استثناء چند ملکه، امپراطور و ژاندارک، مرد هستند. بدین گونه، تاریخ هم­چون داستان مردان نگاشته شده است. اما تنها تنی چند از مردان افتخار وارد شدن در تاریخ را یافته­‌اند. پس این شکایت، که زنان از تاریخ حذف شده­اند، بدون توجه به این که تمامی مردان نیز عملا دچار همین سرنوشت شده­‌اند، به معنای پذیرش اصول اساسا نخبه گرایانه­‌ی تاریخ «رسمی» است. تنها مخالفین ثابت قدم این عقاید شدیدا متداول، مارکسیست­‌ها هستند که صریحا اعلام می­‌دارند: «تاریخ جامعه عبارت است از تاریخ مبارزه­‌ی طبقاتی» و بدین گونه است، که طبقات استثمار شونده و تحت ستم (زن و مرد) همان قدر «موضوع» تاریخ­‌اند که طبقات حاکم.

البته تاریخ نگاران بورژوایی، توده­‌های مردم را هم­چون «مفعولین» تاریخ که تنها تحت تاثیر اعمال طبقات حاکم هستند معرفی می­‌کنند. بر اساس همین تمایل و روحیه است که جنبش زنان، زنان را هم­چون «مفعولین» تاریخ، یعنی «قربانیان» ستم مردان می­‌بیند. فمینیست­‌ها از آن‌چه که جامعه و یا فرد بر سر زنان آورده­‌اند، سخن می­‌گویند. در این بینش، زنان مفعولند و یا حداکثر در واکنش به فشارهای مردانه ظاهر می­‌شوند. بزرگ­ترین مدافع مفهوم «قربانی شدن» جایگاه زن در تاریخ در سال­‌های اخیر، “سیمون دوبوار” است. از دید او زنان همیشه مفعول بوده­‌اند و استثنائاتی نظیر زنان بزرگی چون ژاندارک و ملکه الیزابت اول، عظمت خویش را با کسب خصوصیاتی مردانه به دست آورده­‌اند.

● ادامه‌ی متن را با فشردن گزینه INSTANT WIEW یا لینک درج شده، مطالعه کنید:


@adabyte_diger|#Women|#Cliff|https://telegra.ph/مبارزه‌ی-طبقاتی-و-آزادی-زنانتونی-کلیف-01-17-2
نظام سرمایه‌دارى خود سکس را هم به کالایى مهم تبدیل مى‌کند که در خدمت بازار عظیم پورنوگرافى و کالاهاى باب روزى مى‌باشد که مدعى افزایش جاذبه‌ى‌ جنسى زنان و توان جنسى مردان هستند.
تمایلات جنسى به مجموعه‌اى از هیجانات جسمانى بیگانه شده با فرد تبدیل مى‌گردند. همانگونه که "جورج فرانکل" در "شکست انقلاب جنسى" بیان مى‌کند: «تولیدکنندگان انبوه رویاها یکسره در کار محوریت بخشیدن به نقش‌ها و مسائل جنسى هستند و اجازه‌ى جلوه کردن شخصیت افراد را نمی‌دهند.»

الکساندرا کولنتاى بسیار پیشتر (در سال 1921) این تصور از سکس را مورد انتقاد قرار داده بود: «رویکرد بورژوایى به روابط جنسى همچون موضوعى صرفاً مربوط به سکس، مى‌باید به نقد کشیده شود و با شناختى از کل گستره‌ى تجربه‌ى فرخنده‌ى عاشقانه جایگزین گردد، تجربه‌اى که به زندگى غنا مى‌بخشد و آن را به سوى سعادتمندى بیشتر سوق مى‌دهد. هرچه رشد عاطفى و معنوى شخص بیشتر باشد، جاى کمترى براى وجه صرفاً جسمانى عشق در روابط او وجود خواهد داشت، و تجربه‌ى عشقى پرفروغ‌تر خواهد بود.»

رویکرد مکانیکى به سکس باعث افزایش نگرانى‌ها در میان هم زنان و هم مردان مى‌گردد. زن از خود مى‌پرسد، آیا در بستر به‌ اندازه‌ى زنانى که در مجلات، در فیلم‌هاى سینما یا تلویزیون به نمایش گذاشته مى‌شوند، جذاب و موفق هستم؟ و مرد از خود سئوال مى‌کند، آیا از نظر جنسى قوى هستم؟ تسامح و سهل‌انگارى جنسى این باور را که جایگاه زنان در خانه است به چالش نمى‌گیرد بلکه تنها به آن اضافه مى‌کند: «و در رختخواب.»

نظام سرمایه‌دارى تمامى هستىِ اجتماعىِ انسان را از شکل مى‌اندازد و مردان، زنان و کودکان را از توانایى پیشبرد نیروهاى بالقوه خویش در تمامى عرصه‌هاى زندگى محروم مى‌سازد. خانواده به عنوان بخشى از این جامعه که انسان‌ها عشق و آسایش را در آن مى‌جویند، مناسبات بیرون از خانواده را بازتولید مى‌کند و همین امر آن را به کانون تصادمات شخصى، خشم، حسادت، هراس و بزهکارى تبدیل مى‌کند. هم مردان و هم زنان در تبعیت از الگوهاى پندارگرایانه‌ى ناممکنى که جامعه به آنان عرضه مى‌کند، ناموفق مى‌مانند.

اما اگر خانواده تأثیر اندکى در تأمین نیازهاى شخصى و عاطفى انسان‌ها دارد، به چه دلیل مردم هنوز به آن دل مى‌بندند؟ چرا از میان تمامى نهادها این نهاد قابلیت بقاى بیشترى از خود نشان مى‌دهد؟ گرچه درست است که هرچه جهان خشن‌تر باشد، خانواده در تأمین نیازهاى مادى و معنوى اعضاى خود ناتوان‌تر خواهد بود، اما در عین حال دقیقاً نیاز به چنین مأمنى بیشتر مى‌شود. ارضاى تقریباً تمامى نیازهاى فردى در هیچ جاى دیگرى امکانپذیر نیست. کودکى یتیم، زن یا مردى بیوه بدون خویشاوندان نزدیک، پیرمرد و پیرزن یا میان‌سالى مجرد بیرون از خانواده‌ى هسته‌اى تنهاتر و در شرایط بدترى خواهد بود. مساعدت متقابل نیاز اصلى مردان و زنان است. به دلیل تنهایى و دلتنگى است که خانواده‌ى هسته‌اى تداوم مى‌یابد. نهاد خانواده زنان را تحت ستم قرار مى‌دهد. زن نیز به سهم خود در پدید آوردن زنجیرهایى که او را به بند مى‌کشند، مشارکت دارد و این زنجیرها را با گل‌هاى عشق آذین می‌کند.
خانواده حصار تیره و تارى است که انسان‌ها را از درك و به پرسش کشیدن جامعه‌ى بى‌رحم و رقابت‌آمیزِ بیرون بازمى‌دارد و رفتار غیر انسانى فرد نسبت به دیگرى را قابل تحمل‌تر مى‌سازد. هراس‌هاى جهان بیرون نه تنها تنش‌هاى مفرط درون خانواده را، بلکه علت تداوم آن را نیز توضیح مى‌دهند. خانواده‌ى امروزى محصول نظام سرمایه‌دارى و یکى از پایه‌هاى اصلى آن است.


مبارزه طبقاتی و آزادی زن|تونی کلیف|ترجمه:مجید قنبری

@asheghanehaye_fatima |#Women|#BookR|#Cliff

https://tttttt.me/Our_Archive/353
برخى زنان همجنسگرا از اصطلاحاتى نظیر "زناشویى"، "شوهر"، یا "همسر" استفاده مى‌کنند ولى براى این موضوع دلیلى اساسى وجود دارد. اینها تنها واژگانى در فرهنگ ما هستند که حامل مفاهیم عشق، اعتماد، وفادارى و مسئولیت در رابطه‌اى دوسویه هستند. به جرأت مى‌توان گفت نقشپذیرى زنان همجنسگرا به این دلیل است که آنان در جامعه‌اى نقشپذیر پرورش یافته‌اند. زنان همجنسگرا تمامى عمر خود را در فرهنگى سپرى مى‌کنند که به شدت شیوه‌ى زندگى بر مبناى تسلط جنس مذکر و انقیاد جنس مؤنث، استقلال یکى و عدم‌استقلال دیگرى، تجاوزکارى و بى‌ارادگى را تبلیغ می‌کند.
در واقع اعتقاد به وجود شریک "مذکر" و "مؤنث" در روابط همجنسگرایانه نادرست است. چنان که آرنو کارلن در اثر بزرگ خود، "جنسیت و همجنسگرایى"، از قول یک روانشناس مى‌گوید: «درصد کوچکى هستند که همیشه نقش زن را به عهده مى‌گیرند؛ درصد مردان همجنسباز قوى و قابل تحسینى که همواره نقش فاعل را ایفا کنند نیز اندك است. در واقع در میان اکثر آنان نقش‌ها غالباً تعویض مى‌گردد.»

با وجود آنکه جنبش همجنسگرایان معاصر و گروه‌هاى زنان همجنسگرا در جنبش زنان شدیداً نقش‌هاى جنسى را محکوم مى‌کنند، اما نمى‌توانند موفق گردند. اگرچه بیانیه‌ى جبهه‌ى آزادى همجنسگرایان ازدواج را محکوم مى‌کند و از نابودى خانواده سخن مى‌گوید، همجنسگرایان در جستجوى امنیت عاطفى در جهانى بى‌رحم از همان نهادى تقلید مى‌کنند که تمایلات جنسى‌شان، آن را نفى مى‌کند. اما همانطور که کینسى نشان داد، هرچند بسیارى از زوج‌هاى زنان همجنسگرا پنج، ده یا پانزده سال با یکدیگر زندگى مى‌کنند، پیوندهاى دیرپا در میان همجنسگرایان نادر است. آرنو کارلن مى‌نویسد: «بسیارى از همجنسگرایان اظهار مى‌کنند که به دنبال رابطه‌اى پایدار و مشتاق زندگى مشترك هستند، ولى در حقیقت داراى روابطى شکننده، پر دردسر و کوتاه مدت مى‌باشند.»

همجنسگرایان على‌رغم نگرش ظاهراً سهل‌گیرانه‌تر نسبت به رابطه‌ى جنسى "آزاد"، کم‌تر از غیرهمجنسگرایان خواهان تعهدعاطفى شریک زندگى خویش نیستند. آنها به‌دلیل زیستن تحت فشار شدید در دنیایى متخاصم، گرایش‌هاى جنسى خود را بسیار شدیدتر از اکثر غیرهمجنسگرایان احساس مى‌کنند، از اینرو دچار حس تملک مى‌گردند ـ چرا که مالکیتِ چیزها اندکى امنیت به انسانها مى‌بخشد. همانگونه که ابوت ولاو مى‌نویسند: «در اجتماعات زنان همجنسگرا، آنجا که ازدواج و تضمینات اجتماعى یا قانونى براى کمک به حفظ روابط آنان پس از دوران عشق رومانتیک اولیه وجود ندارد، ناامنى و حسادت بازار پر رونقى دارد.
جهان همجنسگرایى نیز که به نظر مى‌رسد باورهاى سرمایه‌دارى را متزلزل مى‌سازد، خود توسط نظام سرمایه‌دارى کاملاً مورد هجوم قرار گرفته است. خرده‌فرهنگ همجنسگرایى در نتیجه‌ى تضادها و توهمات پاره‌پاره گشته است. زنان به جدایى از مردان، مردان "مرد نقش" از زنان "زن نقش"، زنان "مرد نقش" از مردان "زن نقش" و . . . تمایل دارند. بسیارى از این طرز تلقى‌ها خود بازتابى از ارزش‌هاى دگرجنسگرایى هستند و برخى دیگر نتیجه‌ى پیوندهاى پولى موجود هستند. در این عالم همجنسگرایى که انسان‌ها به آسانى ویژگى‌هاى فردى خود را از دست مى‌دهند، ارتباط جنسى به هدف زندگى تبدیل مى‌گردد و افراد تا حد اشیا تنزل مى‌کنند.»

در خاتمه باید گفت که نظام سرمایه‌دارى همجنسگرایى را به یک "معضل" تبدیل ساخته است. تا زمانى که خانواده‌ى سنتى، واحدى اقتصادى با هدف پرورش کودکان و ارضاى نیازهاى مصرفى اشخاص است، همجنسگرایان به ناچار افرادى نامتعارف تلقى خواهند شد: مرد همجنسگرا مناسب نقش مرد به مثابه نان‌آورِ زن و فرزندان، و زن همجنسگرا مناسب ایفاى نقش مادر و همسر تشخیص داده نمى‌شود. خانواده‌ى امروزى نه تنها زندانى براى اعضاى آن است بلکه کسانى را نیز که با کلیشه‌هاى نقش‌هاى جنسى مرتبط با آن همساز نیستند، گرفتار مى‌سازد.



مبارزه طبقاتی و آزادی زن|تونی کلیف|ترجمه:مجید قنبری

@asheghanehaye_fatima|#Women|#BookR|#Cliff

https://tttttt.me/Our_Archive/353.