@asheghanehaye_fatima


در تقارن چشمانت
با پنجره های شب تاریک
رویاها
راهی می یابند
برای عروجی عاشقانه
به روی پلک هایم...
ومن
شبیه دفتری خط خطی شده
تمام شب
خود را عاشقانه میبارم...

امشب
دوباره به آمدنت باور دارم
پلک هایم عاشقانه
می بارند...



#یاسمن_احمدی

@asheghanehaye_fatima



امن ترین سنگر دنیا
عمارت ابی اغوش توست
برای ابرهایی که
ترس به دل یاس های این خانه
انداخته
توکه باشی
افتاب ازضلع شانه های تو
به پنجره های تاریک تنم
میتابد
خنده های تو نوراست
که ازپیاله ی لبهایت مینوشم
وسیب هایی که روی گونه هایم میتکانی
ازباغ جغرافیای صورتت
حول این حوای سرخ میروید
اگربخاهم برایت اشکارکنم
ایه های عشق را
جز زبان چشمانم
پژواکی گیراترنمی یابم
دربیداریم به تومریم ترین
و
درخوابهایم بتو مومن ترین
و
ازتو هرپنجره که دورباشم
بازنزدیک ترین خدا
به رگ احساسم
عطر گلخانه ی
ابي پیراهن توست
صدای بم مردانه توست
توبر قلب شعرهایم
تپشی هستی بی توقف.‌‌‌‌.‌.


#یاسمن_احمدی

@asheghanehaye_fatima


سبزیعنی اغوش تو

مرا که بغل میگیری

از ترک های لبم

دوباره انارمی روید?

#یاسمن_احمدی

خیال قشنگیست
اگر من
کلید
بچرخانم
تو از پنجره تابیده
باشی
و خانه عطر بوسه بگیرد

#یاسمن_احمدی.

@asheghanehaye_fatima

@asheghanehaye_fatima




شب‌ها یادت چنان
رودخانه ایی در مزارع خشک چشمانم،
مرا به آغوش تو میرساند!
دستهایت را درحلقه های اشکم جاری کن..
با بوسه ای مرا با خورشید اشتی بده
مانند کوه جاری شو!
زیر دیوار خسته شانه هایم..

رودخانه ها نام تو را سجده میکنند!
می شود حتی،
آنقدر درون آغوش تو ماند
تا نیلوفری شاداب به خدا دست بدهد!
درگلویم گره کوری
به شال سخاوت لبانت نیاز دارد...
و درون ساعت های خانه
تیک تاک قدم های عطرت
تنها نیمی از شبانه روز
دوازده بار
آغوش تو را کوک میکنند!
روز ها،
سایه تو در پیاده روها!..
سنگین روشانه هایم می افتد...
وشب ،
روی پلکهایم به خواب میرود..

#یاسمن_احمدی

@asheghanehaye_fatima



دگمه هایت را ببند
باز نکرده ، بوی دریا
تمام
ماهیان این شهر را گرسنه می کند
نهنگ ها را هم بیشتر ....

نمیبینی ، دگمه ی آستینت،
گره خورده به نسترن ها
و نگاهت مدام
از خورشید سر می خورد .
تو یقه لعنتی حواسم !
چقدر دوست دارم چشمانت را روی شانه هایم پهن کنی
راستی
دیشب لب هایت را نیاوردی
خوابم دلتنگ عطر سیب بود
و بوی ریحان !
که لقمه لقمه با بوسه در
سفره ی دستانم می گذاشتی عشق من !

#یاسمن_احمدی

@asheghanehaye_fatima




چشمهای تو عریانی درياست

و لبهایت

موج های بلند اب های شیرین

و دستهایت ناقوس های
کلیسای های پاریس
با انگشتان سپید کبوترانه اش
که مرا به خدای
اسمانی اغوشت دعوت میدهد

تو را
میتوان درنوردید اگر
ساحل تب دار دستان مرا
با صدای مرغان ابی حنجره ات

به سونامی بکشی


#یاسمن_احمدی

@asheghanehaye_fatima



ومن
کتابی
دربلندترین قفسه ی کتابخانه
که هرگز
زیر دستانت
ورق نخواهدخورد
مادیون
بی پروایی
که درهر گوشه از
شهرمرزی چشمانت
انقلابی
به پامیکند..
ازادگی ام شکار تو نیست
که
سینه ستبر کنی و
مدالی از گیسوانم را به
نشانه ی
غنیمت جنگی به خانه ات ببری ..،،
چشمهای ابی شعرم
باجنوب شرجی صدایت
موج برنمیدارد
تو از
ارتفاع سرخ لبهایم
سقوط کرده ای
و
در رگهایم خشکیده ای .......


#یاسمن_احمدی

@asheghanehaye_fatima



دستانت دور گردنم
تاب میخورند رگهایم از بوسه های تو چون مزرعه ای
تشنه جان میگیرند واقیانوسی از شالیزار موهایت میریزند
روی نیم کره ی چپ شانه هایم
دستهای تو
طعم کودکی هایم
را میدهند شاداب و سربه هوا درکوچه های تنم میدوند و
اغوشت بادبادکیست که تن بیحوصه ام را ارام ارام در اسمان میرقصانند
چه باشکوه
پامیگذاری درخوابهایم و چرخ و فلک شبهایم را باستاره های نگاهت
مدام حول
پیشانی ام
میچرخانی

#یاسمن_احمدی

@asheghanehaye_fatima




دستانت دور گردنم
تاب میخورند رگهایم از بوسه های تو چون مزرعه ای
تشنه جان میگیرند واقیانوسی از شالیزار موهایت میریزند
روی نیم کره ی چپ شانه هایم
دستهای تو
طعم کودکی هایم
را میدهند شاداب و سربه هوا درکوچه های تنم میدوند و
اغوشت بادبادکیست که تن بیحوصه ام را ارام ارام در اسمان میرقصانند
چه باشکوه
پامیگذاری درخوابهایم و چرخ و فلک شبهایم را باستاره های نگاهت
مدام حول
پیشانی ام
میچرخانی




#یاسمن_احمدی