@asheghanehaye_fatima
زخمی ست احساساتم
گويي تير خورده ای ست خون از دست داده
دارند ترك می كنند حيات را
نه كسی هست كه نثارشان كنم
نه كسی كه دوست بدارد شان
من همان فراموش شده در گذشته جا مانده ام ...
#آتیلا_ایلهان
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه:
#پونه_شاهی
زخمی ست احساساتم
گويي تير خورده ای ست خون از دست داده
دارند ترك می كنند حيات را
نه كسی هست كه نثارشان كنم
نه كسی كه دوست بدارد شان
من همان فراموش شده در گذشته جا مانده ام ...
#آتیلا_ایلهان
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه:
#پونه_شاهی
گفت :
منتظرم باش برمی گردم
من منتظر نماندم
او هم نيامد
و اين مرگی بی جنازه بود ...
#آتیلا_ایلهان
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه: #پونه_شاهی
@asheghanehaye_fatima
منتظرم باش برمی گردم
من منتظر نماندم
او هم نيامد
و اين مرگی بی جنازه بود ...
#آتیلا_ایلهان
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه: #پونه_شاهی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
□زندگی درخشان
چشمانات همچون دو قطره ستاره است
شبها بر در خانهام میزند
بارش بارانی سبز در درونام سر می گیرد
برگهای اندوه فرومیریزند
هر شب با فصل دیگری میآیی
روی لبهایات شعلهشعله داغیِ تابستان
گاهی برایام به اندازهی یک بهار آرزویی
گاهی هم مثل زمستان سرد و سفیدی
دستهای درخشانات در صبح من
مثل نوازش نرمیست
سپس زیباییات سرنوشتام را می نویسند
و مرا رها میکند در میانهی راه
امید میایستد در میانِ اینهمه سبزی
شادی لبخند میزند از شبها
شنیده میشود ترانههایی که مرگ را دروغ میدانند
در باغهایی که با هم از آنها عبور کردهایم.
■●شاعر: #ایلهان_گچر |ترکیه| İlhan Geçer |
●■برگردان: #پونه_شاهی
□زندگی درخشان
چشمانات همچون دو قطره ستاره است
شبها بر در خانهام میزند
بارش بارانی سبز در درونام سر می گیرد
برگهای اندوه فرومیریزند
هر شب با فصل دیگری میآیی
روی لبهایات شعلهشعله داغیِ تابستان
گاهی برایام به اندازهی یک بهار آرزویی
گاهی هم مثل زمستان سرد و سفیدی
دستهای درخشانات در صبح من
مثل نوازش نرمیست
سپس زیباییات سرنوشتام را می نویسند
و مرا رها میکند در میانهی راه
امید میایستد در میانِ اینهمه سبزی
شادی لبخند میزند از شبها
شنیده میشود ترانههایی که مرگ را دروغ میدانند
در باغهایی که با هم از آنها عبور کردهایم.
■●شاعر: #ایلهان_گچر |ترکیه| İlhan Geçer |
●■برگردان: #پونه_شاهی
@asheghanehaye_fatima
.
به اندازهی آن
چشمهی جاری در
خاطرات كودكیام !!
چه كسی مي داند
كه ديگر به اندازهی
كداميک از دوست داشتن هايم
دوست داشتم تو را
و
تو
رفتی ..!
#عدنان_كوركماز
#پونه_شاهی
.
به اندازهی آن
چشمهی جاری در
خاطرات كودكیام !!
چه كسی مي داند
كه ديگر به اندازهی
كداميک از دوست داشتن هايم
دوست داشتم تو را
و
تو
رفتی ..!
#عدنان_كوركماز
#پونه_شاهی
@asheghanehaye_fatima
■برو
اینکه میشنویم نغمهی جداییِ ماست
قبل از آنکه نگاههایات قلبام را منصرف کنند، برو
نه دیگر خاطرهیی از تو باقی میمانَد نه امیدی
قبل از آنکه درنگهایات قلبام را بسوزاند، برو
بِکَن از دیوار و
دور بینداز تمامِ عکسهایات را
هر چه را که از توست از اتاقام بیرون بِبَر
تو گلی را از اعماقِ جانودلات
لای کتابام گذاشته بودی، قبل از پژمردناش برو
بهیاد بیاور که یک ترانه بود از قدیم
ترانهیی از عمقِ درون، واضح و روشن، بسی سوزناک
بهدل مینشست و خفه میکرد دوست داشتن را
قبل از خشکیدنِ همهی عشقهایی که روییدهاند، برو
بهیاد بیاور چهقدر زیبا بود همهچیز
چهطور میخندیدیم ما در میانهی درد و رنجهایمان
اگر پولی برای نان نداشتیم چه غمی؟ چه اندوهی؟
قبل از آنکه خاطرههای زیبایمان را زهرِمارمان کنی برو
راستاش در میانِ فصلها همیشه یکیشان بهار بود
اواخرِ همهی زمستانها از آسمان بر ما فرومیبارید
بهیاد بیاور که در میانهی زمستان بهار میرسید
این قلبِ من همهچیز را باور کرده است
و تو قبل از آنکه فریباش بدهی برو
تو را به خدا قبل از کشتنام مرا رها کن برو
■●شاعر: #بدریهان_گوکچه | Bedirhan Gökçe | ترکیه، ۱۹۷۶ |
■●برگردان: #پونه_شاهی
■برو
اینکه میشنویم نغمهی جداییِ ماست
قبل از آنکه نگاههایات قلبام را منصرف کنند، برو
نه دیگر خاطرهیی از تو باقی میمانَد نه امیدی
قبل از آنکه درنگهایات قلبام را بسوزاند، برو
بِکَن از دیوار و
دور بینداز تمامِ عکسهایات را
هر چه را که از توست از اتاقام بیرون بِبَر
تو گلی را از اعماقِ جانودلات
لای کتابام گذاشته بودی، قبل از پژمردناش برو
بهیاد بیاور که یک ترانه بود از قدیم
ترانهیی از عمقِ درون، واضح و روشن، بسی سوزناک
بهدل مینشست و خفه میکرد دوست داشتن را
قبل از خشکیدنِ همهی عشقهایی که روییدهاند، برو
بهیاد بیاور چهقدر زیبا بود همهچیز
چهطور میخندیدیم ما در میانهی درد و رنجهایمان
اگر پولی برای نان نداشتیم چه غمی؟ چه اندوهی؟
قبل از آنکه خاطرههای زیبایمان را زهرِمارمان کنی برو
راستاش در میانِ فصلها همیشه یکیشان بهار بود
اواخرِ همهی زمستانها از آسمان بر ما فرومیبارید
بهیاد بیاور که در میانهی زمستان بهار میرسید
این قلبِ من همهچیز را باور کرده است
و تو قبل از آنکه فریباش بدهی برو
تو را به خدا قبل از کشتنام مرا رها کن برو
■●شاعر: #بدریهان_گوکچه | Bedirhan Gökçe | ترکیه، ۱۹۷۶ |
■●برگردان: #پونه_شاهی
@asheghanehaye_fatima
■زندگی درخشان
چشمانات همچون دو قطره ستاره است
شبها بر در خانهام میزند
بارش بارانی سبز در درونام سر میگیرد
برگهای اندوه فرومیریزند
هر شب با فصل دیگری میآیی
روی لبهایات شعلهشعله داغیِ تابستان
گاهی برایام به اندازهی یک بهار آرزویی
گاهی هم مثل زمستان سرد و سفیدی
دستهای درخشانات در صبح من
مثل نوازش نرمیست
سپس زیباییات سرنوشتام را مینویسند
و مرا رها میکند در میانهی راه
امید میایستد در میانِ اینهمه سبزی
شادی لبخند میزند از شبها
شنیده میشود ترانههایی که مرگ را دروغ میدانند
در باغهایی که با هم از آنها عبور کردهایم.
#ایلهان_گچر | Mustafa İlhan Geçer | ترکیه، ۲۰۰۴-۱۹۱۷ |
برگردان: #پونه_شاهی
■زندگی درخشان
چشمانات همچون دو قطره ستاره است
شبها بر در خانهام میزند
بارش بارانی سبز در درونام سر میگیرد
برگهای اندوه فرومیریزند
هر شب با فصل دیگری میآیی
روی لبهایات شعلهشعله داغیِ تابستان
گاهی برایام به اندازهی یک بهار آرزویی
گاهی هم مثل زمستان سرد و سفیدی
دستهای درخشانات در صبح من
مثل نوازش نرمیست
سپس زیباییات سرنوشتام را مینویسند
و مرا رها میکند در میانهی راه
امید میایستد در میانِ اینهمه سبزی
شادی لبخند میزند از شبها
شنیده میشود ترانههایی که مرگ را دروغ میدانند
در باغهایی که با هم از آنها عبور کردهایم.
#ایلهان_گچر | Mustafa İlhan Geçer | ترکیه، ۲۰۰۴-۱۹۱۷ |
برگردان: #پونه_شاهی