ادى زمزمه كرد: « ولى ما خيلى كم هم را مىشناختيم. مىتوانستم يك غريبه باشم.»
مرد آبى دستهايش را روى شانههاى ادى گذاشت. ادى حس گرم و ذوب كنندهاى را احساس كرد.
مرد آبى گفت:« غريبهها، خانوادهاىاند كه هنوز با آنها آشنا نشدهاى.»
#پنج_نفری_که_در_بهشت_به_ملاقاتت_می_آیند
#میچ_آلبوم
#پاملا_یوخانیان
@asheghanehaye_fatima
مرد آبى دستهايش را روى شانههاى ادى گذاشت. ادى حس گرم و ذوب كنندهاى را احساس كرد.
مرد آبى گفت:« غريبهها، خانوادهاىاند كه هنوز با آنها آشنا نشدهاى.»
#پنج_نفری_که_در_بهشت_به_ملاقاتت_می_آیند
#میچ_آلبوم
#پاملا_یوخانیان
@asheghanehaye_fatima
هيچ چيز تصادفى نيست. ما همه به هم وصليم. نمىتوانى يك زندگى را از زندگى جدا كنى، همان طور كه نمىتوانى نسيمى را از باد جدا كنى.
هرگز پرسيدهاى وقتى ديگران مىميرند چرا مردم جمع مىشوند؟ چرا احساس مىكنند بايد اين كار را بكنند؟
براى اين كه جانِ آدميزاد در عمق وجودش مىداند كه همهى زندگىها همديگر را قطع مىكنند. اين كه مرگ فقط يكى را نمىبرد، وقتى مرگ كسى را مىبرَد، شخص ديگرى را نمىبَرد. در فاصله ى كوتاهِ بين بُرده شدن و بُرده نشدن، زندگىِ خيلىها عوض مىشود.
#پنج_نفری_که_در_بهشت_به_ملاقاتت_می_آیند
#میچ_آلبوم
#پاملا_یوخانیان
@asheghanehaye_fatima
هرگز پرسيدهاى وقتى ديگران مىميرند چرا مردم جمع مىشوند؟ چرا احساس مىكنند بايد اين كار را بكنند؟
براى اين كه جانِ آدميزاد در عمق وجودش مىداند كه همهى زندگىها همديگر را قطع مىكنند. اين كه مرگ فقط يكى را نمىبرد، وقتى مرگ كسى را مىبرَد، شخص ديگرى را نمىبَرد. در فاصله ى كوتاهِ بين بُرده شدن و بُرده نشدن، زندگىِ خيلىها عوض مىشود.
#پنج_نفری_که_در_بهشت_به_ملاقاتت_می_آیند
#میچ_آلبوم
#پاملا_یوخانیان
@asheghanehaye_fatima