عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


#پاراگراف

نیکولای: «لیزا، قسم می‌خورم من حالا تو را بیش از دیشب که پیشم آمدی دوست دارم.»

لیزا: «چه اعتراف عجیبی! این دیروز و امروز، این مقایسه دو اندازه عشق یعنی چه؟»

نیکولای با ناامیدی ادامه داد: «تو که مرا رها نمی‌کنی! مگر نه؟ مگر نه؟»

لیزا: «شما زن دارید! دیگر چه حرفی داریم با هم بزنیم؟»

نیکولای: «لیزا، پس آنچه دیشب میان ما گذشت چه معنی داشت؟!»

لیزا: «هر چه بود گذشت!»

نیکولای: «ممکن نیست. این حرف شما خیلی بی‌رحمانه است.»

لیزا: «خب چه کنم که بی‌رحمانه است؟ باید تحمل کنید!»

نیکولای: «شما از خیال‌پردازی و هوس‌بازی خود پشیمان شده‌اید و حالا انتقامش را از من می‌گیرید.»

لیزا: «وای چه فکرهایی می‌کنید.»

نیکولای: «ولی آخر من حق دارم بپرسم که این همه شیرین‌کامی که دیشب به من هدیه کردید برای چه بود؟»

لیزا: «نه، سعی کنید به همین حال بسازید و چیزی نپرسید.»

نیکولای: «این حرف‌های تو دل مرا می‌لرزاند... حالا من چه‌طور می‌توانم دست از تو بردارم؟ تو که دیشب آن همه مهربان بودی، آخر چرا امروز همه‌ چیز را از من می‌گیری؟ تو هیچ می‌دانی که این امید تازه، این عشق تو برای من چه‌ گران‌بهاست؟»

لیزا: «من هیچ نمی‌دانم که شما از چه حرف می‌زنید... یعنی به راستی شما دیشب نمی‌دانستید که من امروز ترکتان خواهم کرد؟ راست بگویید، می‌دانستید و از آن "لحظه شیرین‌کامی" که به شما هدیه شد استفاده کردید؟»

نیکولای با رنجی عمیق گفت: «می‌دانستم. اما حقیقت را بگو! دیشب که درِ اتاقم را باز می‌کردی خودت می‌دانستی که آن را فقط برای یک ساعت باز می‌کنی؟»

لیزا: «خواهش می‌کنم دیگر توضیحی از من نخواهید. خیال می‌کردم که شما را دیوانه‌وار دوست دارم. منِ دیوانه را خوار نشمارید و به این اشک‌های احمقانه که الان از چشمم می‌چکد نخندید. نمی‌دانید چقدر دوست دارم دلم به حال خودم بسوزذ و برای خودم اشک بریزم. ولی دیگر کافی است. ما هر دو شکلکی برای هم درآوردیم، شکلکی عاشقانه و دوجانبه، بیایید به همین راضی باشیم.»

#فیودور_داستایفسکی
از کتاب #شیاطین