عاشقانه های فاطیما
808 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


سردی
درست مثل یك تكه یخ
آنقدر سرد كه یاد قندیل های غار علیصدر می افتم
با همان اشكال در هم بر هم و گیج و زیبا!
به همان اندازه سرد و مبهم و بكر....
دستم را روی گونه ی یخ زده ات می كشم
به خیال و شعر
نه لبخندی
نه بیت تازه ای
نه حس و لمس بودنی
انقدر سردی
كه سر انگشتانم می چسبد به گونه ات
سرم را به آغوشت می چسبانم...
منجمدی و آرام
بی هیچ تكانی كه نشانی باشد از بودن!
سرم را محكم تر فشار می دهم به اَمن كویر یخ زده ی سینه ات
ناگهان
زمین و زمان ساكت و راكد می مانند
و تو
تَرَك برمی داری
آرام آرام
از نقطه ای كه سرم را گذاشته ام
سینه ات تَرَك می خورد...
صدایش را كه می شنوم
ترس برم می دارد و با بُهت نگاه می كنم
شبیه كاسه ی بزرگِ میوه خوری چینی گُل سرخ مادربزرگ
كه شبی به غفلت از دستش سُر خورد....
تكه تكه می شوی
مات، دست هایم را
به جای خالیَت تكان می دهم
شبح خیالت میلیون ها تكه می شود...
هر تكه پودر می شود و آرام در فضا محو
سرد می شود هوا!
یادم می آید نفس بکشم
عطرت ، سرما ، درد
چقدر این جایی!!

#نیازخاكی
اینجا كه نیستی
باران را بو می كشم
قهوه را نگاه می كنم
و پاییز را لمس
كه قدری دلتنگی ام كم شود
اما.

باران و قهوه و پاییز
نفس ها و چشم ها و تنت
را در دلم جار می زنند!
#نیازخاكی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



راستش را بخواهی دیروز كه مثل همیشه بی وقفه در خیالم پرسه می زدی دستت را گرفتم و نشاندمت رو به رویم...
به خنده گفتی: باز چه شده كشتی هایت غرق شده؟
دستت را کشیدم به گونه ام و گفتم: دلم تنگ شده!
باز به خنده گفتی: مانده ام با دل تو باید چه كرد كه همیشه تنگ است!!
لبخند زدم...
لبخند زدی!...
گفتم: گلدان های پشت پنجره یادت هست؟ بهانه می گرفتی كه شیشه ی پنجره مات است و نمی شود خوب دیدشان؟
گفتی: و تو توجیه می كردی كه سوژه های نابی هستند برای عكاسی!!
خندیدیم
گفتی: راستی حالشان چطور است؟
گفتم: خوبند فقط گاهی دلشان لك می زند به سر انگشت های تو نوازش شوند...
زل زدی به چشم هایم...
زل زدم به چشم هایت...
گفتی: خوب باش
گفتم: خوبم... فقط دلتنگی دمار از روزگارم در آورده!
خندیدی
خندیدم
تلفن را برداشتم
شماره ات را گرفتم....
بگذریم!!



#نیازخاكی
#بداهه_شبانه
@asheghanehaye_fatima
😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔


می دانی چیست
من این روزها ترس عجیبی دارم
یك جور عجیبی از نبودنت می ترسم!
می ترسم نباشی و من بمانم و....
می ترسم در پیاده رو راه بروم و زنی اسمت را صدا كند و برگردم و ببینم پسرش را صدا زده....
می ترسم به مهمانی دعوت شوم و غذایی را پخته باشند كه تو دوست داری و من تمام شب هق هقم را قورت دهم!
می ترسم مجبور شوم دنبال كسی بگردم كه صدایش شبیه تو باشد
یا دلم كه تنگ شد برایت
بروم بنشینم پشت میز كافه ای و زل بزنم به در و منتظر بمانم تا كسی از در بیاید با نگاهِ تو!
من خیلی می ترسم!
می ترسم همكلاسی ام ادكلن تو را بزند و من هزار سال بغض فرو دهم كه نمی توانم در آغوش بگیرمش!!
می ترسم از دردِ نبودنِ دست هایت دل بسپارم به نرمی دست هایی كه اندازه ی دست های تو مهربان نیست!
می ترسم نباشی و شعر هایم بی مخاطب لال بمانند!
می ترسم شب به شب خاطرات مشتركمان بنشینند به اذیت كردنم...
لرز می كنم از این نبودنت!
لطفا نرو
لطفا بمان!



#نیازخاكی
@asheghanehaye_fatima



کلافه ام و کاش
کلافگی
بهانه ی خوبی بود برای
اینکه بتوانم سراغی از تو بگیرم!
مثلا کاش می شد
زنگ بزنم بگویم
سلام من کلافه ام!
این روز ها با که می خندی؟
و تو با خنده جواب می دادی هیچکس!
و من با بغض می گفتم
کلافه ام...خستگی هایت را کجا در می کنی؟!
و باز تو با خنده می گفتی
هیچ کجا!
و من این بار با لبخندی غمگین می گفتم
کلافه ام میشود ببینمت؟
و تو برای بار چندم با خنده می گفتی
کی و کجا؟...
کلافه ام....
و
حیف که کلافگی بهانه ی خوبی نیست
برای از تو سراغ گرفتن...
که اگر هم بود جوابم را نمی دادی!!!



#نیازخاكی
@asheghanehaye_fatima



خانه بوی ابر می دهد
من
زن بودنم درد می كند
درست از سمت چپ سینه ام
تا انگشت وسطی دست راستم
خانه هنوز بوی ابر می دهد
من درد می كند زن بودنم
از بین كتف هایم
تا نُك انگشت كوچك پاهایم
.
پرده را كنار می زنم
و نور پشت پنجره می ماند
بوی ابر تمامی ندارد
به آشپزخانه كه می رسم
آب سر می رود از دنیایم
.
و مردی كه هیچ شباهتی به تو ندارد
تلویزیون می بیند
خانه بدجور بوی اشك می دهد!

#نیازخاكی
@asheghanehaye_fatima



از وقتی رفته ای قرص های خواب مجبورم می كنند به دیدن كابوس های عجیب و غریب!

مثلا یك شب خواب دیدم به گوزنی تبدیل شدم با شاخ هایی به سمت زمین كه جلوی چشم های درشتم را گرفته بود.

در خوابی دیگر من اصلا نبودم هیچكس دیگر هم نبود و هیچ چیز دیگر و من تا صبح خوابی خالی دیدم كه هیچ چیز و هیچ كس نداشت.

یك بار خواب دیدم میان یك كندوی عسل نشسته ام و و زنبور های كارگر روی سرم تاج می گذارند.

یك شب دیگر خواب دیدم روی آب راه می روم و در همان حال برای تو نامه می نویسم.

شبی دیگر خواب دیدم یك پیرمرد كورم با هفت پسر و پنج دخترم بر سر جنازه ی زنی كه نمی دیدمش اشك می ریختیم.

من خواب های عجیب و غریبی دیده ام بعد از رفتنت...

یك شب اما خوابی عجیب تر از تمام این خواب ها دیدم!
خواب دیدم برگشته ای...




#نیازخاكی
@asheghanehaye_fatima



من از این شعر ها می ترسم همین شعر ها كه نتوانستند تو را برگردانند به من
و انقدر با خواندنشان طعنه شنیدم كه زیر چشم هایم گود شد
من از این شعر های چرك پاپتی
آه من از این شعر های مفت بی قیمت یه جور عجیبی وحشت دارم

جوری غریب و بی حوصله میشوم با هر شعر تازه كه بوی متعفن كهنگی می گیرم
من از این شعر ها
و خاطرات بی سر تهی كه خلقشان كرد
دیوانه وار واهمه دارم...




#نیازخاكی
#چرك_نویس
@asheghanehaye_fatima



به رفتنت فكر می كنم
بغض زمان می شكند در آغوشم
به رفتنت...
و بوی چمن سوخته می پیچد در سرم
رفته ای و زندگی دلیلی ندارد
اما نمی دانم چرا آب می خورم به وقت تشنگی
و با سردرد مسكن قورت می دهم
.
رفته ای و از دست هیچكس كاری ساخته نیست
حتی اشك
و جیغ های گه گاه یك پیرزن افلیج در سرم ممتد می شود
كسی در من می خواهد به عشق اعتراف كند
و كسی در تو گوش شنیدن كه هیچ
فقط پای رفتن دارد
به رفتنت فكر نمی كنم
درد می چكانم به سرخی چشم هایم
آب نمی خورم
مسكن هم
.
من تشنه ام
و نبودنت زخم شده
ته گلو...




#نیازخاكی
@Asheghanehaye_fatima



ما
به سایه هایمان بدهكاریم!
كه این همه می خواستند
دست در دست هم
چسبیده به پیاده رو
راه بروند و
عاشقی كنند
و ما
نگذاشتیم...!


#نیازخاكی
@Asheghanehaye_fatima


به من زنگ بزن
و از دلتنگی بگو
بگذار فكر كنم كه دلتنگی تنها اشتراك باقی مانده بین من و توست....
و بعد از پشت سیم های زنگ زده ی تلفن
دست هایم را بگیر
به من زنگ بزن و از سر دلتنگی سعدی بخوان
حافظ، كلیم، صائب...
من نمی دانم اصلا هرچه می خواهی بخوان
من لعنتی دلم برای صدایت یخ زده است
برای نفس های صدا دارت بین هر بیت...
اصلا به من زنگ بزن و هیچ چیز نگو
فقط نفس بكش
و بگذار فكر كنم این عطر ختمی های بنفش بی گمان از نفس های توست...
به من زنگ بزن
دستم را بگیر
و اشك های بی خانمانم را رها كن تا بروند بمیرند
و بگو كه چقدر جای خالیم عذاب آور است
وقتی به پیاده رو ها پناه می بری از بی كسی
وقتی دم نوش بهارنارنج می خوری برای یادآوری
وقتی شعر نمی خوانی از سر نبودنم
به من زنگ بزن و بغض كن
تا بفهمم چقدر دلتنگی...
حرف مردم را باور نكن
من زنده می شوم دوباره با صدات
فقط زنگ بزن...
و بگو كه....



#نیازخاكی
@Asheghanehaye_fatima



من بدبخت از پشت این خطای تلفن
نمی تونم چشمات و نفس بكشم...
نمی تونم دست بكشم لای موهات!
نمی تونم انگشتام و رها كنم تو متن دستات...
بابا بی انصاف
من نمی تونم نفس هات و نفس بكشم!
اخه به كی بگم؟
كه نمیشه از پشت این خطوط مضحك تو رو بو كرد...
نمیشه نمیشهههه
لعنت به من
لعنت به همه ی تلفن های دنیا!!
نفرین به تكنولوژی وقتی نمی تونه بذاره لمست كنم!





#نیازخاكی
@asheghanehaye_fatima




ای كاش هنوز اینجا بودی

این همه حسرت را كه نمی شود در كلمات جا داد
باید برگردیم به عصر سنگ
تا برایت
روی دیواره های غار این شعر را بتراشم
اصلا حماقت فجیعی بود اختراع كلمات
وقتی میشد احساساتمان را تصویر كنیم!

من باید این حسرت گنگ را طراحی می كردم!

"ای كاش هنوز اینجا بودی..."



#نیازخاكی
@asheghanehaye_fatima


خانه بوی ابر می دهد
من
زن بودنم درد می كند
درست از سمت چپ سینه ام
تا انگشت وسطی دست راستم
خانه هنوز بوی ابر می دهد
من درد می كند زن بودنم
از بین كتف هایم
تا نُك انگشت كوچك پاهایم
.
پرده را كنار می زنم
و نور پشت پنجره می ماند
بوی ابر تمامی ندارد
به آشپزخانه كه می رسم
آب سر می رود از دنیایم
.
و مردی كه هیچ شباهتی به تو ندارد
تلویزیون می بیند
خانه بدجور بوی اشك می دهد!

#نیازخاكی