This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو راعاشقانه میبوسم
تا با گرمي نفسهايم،به لبانت جان دهم
وبا گرمی نفسهايت،جانی دوباره گيرم
دوستت دارم
با همه هستی خود،ای همه هستی من
وهزاران بار خواهم گفت
دوستت دارم را
#نيما_يوشيج
.
تا با گرمي نفسهايم،به لبانت جان دهم
وبا گرمی نفسهايت،جانی دوباره گيرم
دوستت دارم
با همه هستی خود،ای همه هستی من
وهزاران بار خواهم گفت
دوستت دارم را
#نيما_يوشيج
.
@asheghanehaye_fatima
دلم يک باغ پر نارنج
دلم آرامش ِتُرد وُ لطيف ِصبح شاليزار
دلم صبحی سلامی بوسه ای عشقی
نسيمي عطر لبخندي
نواي دلکش تار و کمانچه
از مسيری دورتر حتي
دلم_شعری_سراسر_دوستت_دارم
دلم دشتی پر از آويشن و گل پونه می خواهد
دلم مهتاب میخواهد که جانم را بپوشاند
دلم آوازهای سرخوش مستانه می خواهد
دلم_تغيير_میخواهد
#نيما_يوشيج
دلم يک باغ پر نارنج
دلم آرامش ِتُرد وُ لطيف ِصبح شاليزار
دلم صبحی سلامی بوسه ای عشقی
نسيمي عطر لبخندي
نواي دلکش تار و کمانچه
از مسيری دورتر حتي
دلم_شعری_سراسر_دوستت_دارم
دلم دشتی پر از آويشن و گل پونه می خواهد
دلم مهتاب میخواهد که جانم را بپوشاند
دلم آوازهای سرخوش مستانه می خواهد
دلم_تغيير_میخواهد
#نيما_يوشيج
@asheghanehaye_fatima
نسیم خنکی که موهایت را تکان میدهد،
صدای من است ...
بارها از تو می گذرد
و تو
او را نخواهی شناخت ...!
#نيما_يوشيج
...🚶...
نسیم خنکی که موهایت را تکان میدهد،
صدای من است ...
بارها از تو می گذرد
و تو
او را نخواهی شناخت ...!
#نيما_يوشيج
...🚶...
🌾
نسیم خنکی...
که موهایت را تکان می دهد
صدای من است...
بارها از تو می گذرد و
تو او را نخواهی شناخت!
#نيما_يوشيج
@asheghanehaye_fatima
نسیم خنکی...
که موهایت را تکان می دهد
صدای من است...
بارها از تو می گذرد و
تو او را نخواهی شناخت!
#نيما_يوشيج
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تو را عاشقانه میبوسم
تا با گرمی نفس هايم
به لبانت جان دهم "
و با گرمی نفس هايت
جانی دوباره گيرم
دوستت دارم "
با همه هستی خود
ای همه هستی من "
و هزاران بار خواهم گفت
دوستت دارم را .....
#نيما_يوشيج
تو را عاشقانه میبوسم
تا با گرمی نفس هايم
به لبانت جان دهم "
و با گرمی نفس هايت
جانی دوباره گيرم
دوستت دارم "
با همه هستی خود
ای همه هستی من "
و هزاران بار خواهم گفت
دوستت دارم را .....
#نيما_يوشيج
در شبِ سردِ زمستانی
کورهی خورشید هم، چون کورهی گرمِ چراغِ من، نمیسوزد؛
و به مانندِ چراغِ من
نه میافروزد چراغی هیچ،
نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا میافروزد.
من چراغم را در آمد رفتنِ همسایهام افروختم، در یک شبِ تاریک؛
و شبِ سردِ زمستان بود،
باد میپیچید با کاج،
در میان کومهها خاموش
گم شد او از من جدا زین جادهی باریک؛
و هنوزم قصه بر یاد است
وین سخن آویزهی لب:
«که میافروزد؟ که میسوزد؟
چه کسی این قصه را در دل میاندوزد؟»
در شبِ سردِ زمستانی
کورهی خورشید هم، چون کورهی گرمِ چراغِ من، نمیسوزد.
#نيما_يوشيج
@asheghanehaye_fatima
کورهی خورشید هم، چون کورهی گرمِ چراغِ من، نمیسوزد؛
و به مانندِ چراغِ من
نه میافروزد چراغی هیچ،
نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا میافروزد.
من چراغم را در آمد رفتنِ همسایهام افروختم، در یک شبِ تاریک؛
و شبِ سردِ زمستان بود،
باد میپیچید با کاج،
در میان کومهها خاموش
گم شد او از من جدا زین جادهی باریک؛
و هنوزم قصه بر یاد است
وین سخن آویزهی لب:
«که میافروزد؟ که میسوزد؟
چه کسی این قصه را در دل میاندوزد؟»
در شبِ سردِ زمستانی
کورهی خورشید هم، چون کورهی گرمِ چراغِ من، نمیسوزد.
#نيما_يوشيج
@asheghanehaye_fatima