عاشقانه های فاطیما
806 subscribers
21.1K photos
6.46K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
💜
#شب_یازدهم :

امروز دو کارتن کتاب جمع کردم و یک عالمه لباس. کتاب‌هایی که روزی باهم خوانده بودیم، یا من خوانده بودم و برای تو تعریف کرده بودم. لباس‌هایی که بیشترشان را در این شش ماه و یازده روز خریده بودم و دل و دماغ پوشیدنشان را نداشتم. چند دست لباس قدیمی‌تر هم بود، شاید یکی دوبار پوشیده بودم و گفته بودی خیلی قشنگ است. چندتا عروسک هم دارم که گذاشتم لا به لای لباس‌ها. همه را روی هم چیدم گوشه‌ی اتاق تا همین فردا ببرم برای دوستانم در حاشیه‌ی شهر. همانجا که سال‌ها به کودکان و مادرانشان -که از تحصیل بازمانده بودند- درس می‌دادم.
هیچ‌وقت دوست نداشتی تنها بروم، پس شاید بگویم نسترن هم با من بیاید.
.
به نظر می‌رسد دارم تورا از خانه بیرون می‌اندازم. نه؟ احتمالا جواب درست این باشد: آری! وقتی خودت نیستی، خاطراتت به چه درد من می‌خورد؟
لباس های قشنگم را به نیت زنان جوانی برداشتم که روزگار با آنها مهربان نبوده ولی با همه‌ی سختی‌ها هنوز سرشار از امید زندگی هستند. به تنهایی کار می‌کنند تا فردای کودکانشان را رنگی‌تر ببینند. زن‌ها در چشم من همیشه قوی هستند. اما اینکه نه به خواست خودت، بلکه به اجبار و از روی ناچاری مسئولیت‌های مردانه را هم به دوش بکشی، تو را پیر می‌کند. یک زن وقتی خیلی تنها باشد، مجبور است خود را قوی‌تر نشان بدهد، و این اگرچه قابل تقدیر است اما غم‌انگیز هم هست.
عروسک‌هارا برای بچه‌ها برداشتم، که مجبورند با دست‌های کوچکشان کار کنند، زود بزرگ شوند و کودکی کوتاهی دارند. کتاب‌هارا هم می‌برم برای مدرسه‌ای که آنجاست و روزی در آن درس می‌دادم. آگاهی می‌تواند انسان‌های بهتری بسازد. نه؟
به زندگی سختشان که نگاه می‌کنم درد دلتنگی و جدایی از تو، هرچند که هنوز قلبم را خراش می‌دهد اما موضوع پیش پا افتاده و مسخره‌ای به نظر می‌رسد.
تو که دوست نداشتی بروم. اما فکر می‌کنم رفتن به آنجا و دیدن آدم‌هایی که دنیاشان با دنیای بسته‌ی امروزم -که تنها من و تو در آن مانده‌ایم- زمین تا آسمان فرق دارد، حالم را بهتر کند.
.
می‌خواهم یک زندگی تازه بسازم.
می‌توانم از عوض کردن عطر شروع کنم! عطر می‌تواند خاطرات را شفاف‌تر از هرچیز دیگری مرور کند. نفس میکشی و واقعی‌تر از لحظه‌ی اکنونت آدم‌هایی را به یاد می‌آوری که دیگر نیستند. روزهایی که گذشته‌اند. حرف‌هایی که تمام شده‌اند. قلب‌هایی که دوستت داشته‌اند. پس عطرم را عوض می‌کنم. برای شروع بد نیست!
می‌توانم به کارهایی که قبلا می‌کردم برگردم. برگردم به خیریه، بروم درس بدهم، ورزش کنم، شعر بخوانم.
می‌خواهم دوستان قدیمی‌ام را پیدا کنم. مثلا بگردم دوستان کلاس اول یا دوران راهنمایی‌ام را پیدا کنم و دعوتشان کنم به یک عصرانه دوستانه. خوب نیست؟
راستش به جابجایی شغلی هم فکر کردم. من و تو روزی کنار هم کار می‌کردیم، و آنجا، مرا یاد نفس کشیدن در هوایی که تو بودی می‌اندازد. هر گوشه‌ی آن دفتر، آن حیاط، آن کارها، آن برگه‌های خط خطی و امضا زدن‌ها، آن بید مجنون که بیشتر از هر بید مجنون دیگری دوستش دارم،  همه مرا یاد روزهای قبل می‌اندازد. روزهایی که تو بیش از آنکه مرا به گریه وادار کنی، خنداندنم را بلد بودی. روزهایی که می‌گفتی اگر مرا ندیده بودی به دنیا آمدنت بیهوده بوده و فقط عمر تلف می‌کردی. روزهایی که دوست داشتن را می‌شد از چشم‌ها خواند...
بگذریم؛ برای من که این همه سال اینجا بوده‌ام، کار جدیدی سراغ نداری؟
فردا اگر رفتم سمت آن مدرسه‌ی قدیمی و کتاب‌هارا بردم، برایت تعریف می‌کنم.
.
شش ماه و یازده روز گذشته است، کماکان تو نیستی و خبری هم از تو نیست. می‌خواهم زندگی تازه‌ای شروع کنم.

#زندگی_ادامه_دارد
قربانت
شب بخیر
.
#نامه_شب_یازدهم
#اهورا_فروزان
💜
@asheghanehaye_fatima