@asheghanehaye_fatima
میتوانی دوستم نداشته باشی
میتوانی خطم بزنی از دفتر خاطراتت
از شعرهایت
اصلا از زندگیت
میتوانی سرد شوی
روح و شور عشق را
از کالبد رابطه مان دور و دورتر کنی
تا به در آید...
اما پیش از همه اینها
حسابم را با خیل طعنه ها تسویه کن...
جراحت زخم زبانها را التیامی ببخش...
تو به روی من چشم میبندی و قطار لیچارها سرعت میگیرد
طعنه ها شلیک میشود
زخمها سر باز میکنند
آدم ناجنس تمام قصه های زنانه میشوم
ریشخند به ریشم میبندند..
مضحکه بودن بسی سنگین است
نگاه پر از پوزخند بسی سنگین است
لبخندهای پر کنایه...
میتوانی نادیده ام بگیری
میتوانی پنهان کنی دوست داشتنم را
میتوانی سکوت کنی و زخمهایم را بارورتر کنی
ٱتش درونم را مشتعل تر
هیچ زنی هرگز نفهمید عشق خط موازی عادت است...
پایان و آغازی نامشترک دارند
هیچ زنی هرگز نفهمید
روی دیگر عشق
بی تفاوتی نیست...
هیچ زنی هرگز....
#م_ح_م_درضا_واقف
6/5/95
میتوانی دوستم نداشته باشی
میتوانی خطم بزنی از دفتر خاطراتت
از شعرهایت
اصلا از زندگیت
میتوانی سرد شوی
روح و شور عشق را
از کالبد رابطه مان دور و دورتر کنی
تا به در آید...
اما پیش از همه اینها
حسابم را با خیل طعنه ها تسویه کن...
جراحت زخم زبانها را التیامی ببخش...
تو به روی من چشم میبندی و قطار لیچارها سرعت میگیرد
طعنه ها شلیک میشود
زخمها سر باز میکنند
آدم ناجنس تمام قصه های زنانه میشوم
ریشخند به ریشم میبندند..
مضحکه بودن بسی سنگین است
نگاه پر از پوزخند بسی سنگین است
لبخندهای پر کنایه...
میتوانی نادیده ام بگیری
میتوانی پنهان کنی دوست داشتنم را
میتوانی سکوت کنی و زخمهایم را بارورتر کنی
ٱتش درونم را مشتعل تر
هیچ زنی هرگز نفهمید عشق خط موازی عادت است...
پایان و آغازی نامشترک دارند
هیچ زنی هرگز نفهمید
روی دیگر عشق
بی تفاوتی نیست...
هیچ زنی هرگز....
#م_ح_م_درضا_واقف
6/5/95
@asheghanehaye_fatima
آن دوستت دارم که گفتی تو
آنشب، شبیه یک تجاوز بود
هی مور مورم میشد از بوسه
در فکر و رفتارت تناقض بود
تا می دوید از بین لبهایت
یک بوسه ، انگاری جهنم بود
حال مرا کلا بهم میریخت
در جام لبهایت پر از سمّ بود
گفتم:-" هوای تازه میخواهم
در استخوانم درد کز کرده
یک استکان چای از تو" اما باز
رخت از تنم دستت درآورده
آرامشم در لای موهایم
پاشیده از هم در مسیر باد
این لاکهای جیغ انگشتم
درد مرا هی میزند فریاد
هی میخراشم صورت خود را
از شدت دردی که تو بودی
دیگر نمیخواهم ببینی تو؛
پوشیده غم را عینک دودی
دیگرنمیخواهم ببینی تو
دردی که درمن میکشد شعله
اصلا نباید دست تو باشد
قلبی که کردی خونی و مثله
تنهایم و قلبم ترک خورده
نعش منِ مُرده سر تخت است
من در تجاوزها خودم بودم
امروزه زن بودن کمی سخت است
آرایشم را پاک خواهم کرد
دلمرده از این عشق پوشالی
لب میگزم از خشم و تو هرشب
با یاد این افسرده خوشحالی
اینجا شکستن آخر خط است
کابوس یعنی این زن مُرده
وامانده بین اینهمه مرد و
از عشق و بختش پشت پا خورده
#م_ح_م_درضا_واقف
٢٠ دی ١٣٩۵
آن دوستت دارم که گفتی تو
آنشب، شبیه یک تجاوز بود
هی مور مورم میشد از بوسه
در فکر و رفتارت تناقض بود
تا می دوید از بین لبهایت
یک بوسه ، انگاری جهنم بود
حال مرا کلا بهم میریخت
در جام لبهایت پر از سمّ بود
گفتم:-" هوای تازه میخواهم
در استخوانم درد کز کرده
یک استکان چای از تو" اما باز
رخت از تنم دستت درآورده
آرامشم در لای موهایم
پاشیده از هم در مسیر باد
این لاکهای جیغ انگشتم
درد مرا هی میزند فریاد
هی میخراشم صورت خود را
از شدت دردی که تو بودی
دیگر نمیخواهم ببینی تو؛
پوشیده غم را عینک دودی
دیگرنمیخواهم ببینی تو
دردی که درمن میکشد شعله
اصلا نباید دست تو باشد
قلبی که کردی خونی و مثله
تنهایم و قلبم ترک خورده
نعش منِ مُرده سر تخت است
من در تجاوزها خودم بودم
امروزه زن بودن کمی سخت است
آرایشم را پاک خواهم کرد
دلمرده از این عشق پوشالی
لب میگزم از خشم و تو هرشب
با یاد این افسرده خوشحالی
اینجا شکستن آخر خط است
کابوس یعنی این زن مُرده
وامانده بین اینهمه مرد و
از عشق و بختش پشت پا خورده
#م_ح_م_درضا_واقف
٢٠ دی ١٣٩۵