یک جایی
یک روز
من تو را پیدا کردم
یک زن مغرور که بیشتر شبیه بود به رز های وحشی
دست نیافتنی و زیبا
من آن روز شک داشتم
که میشود دست های یک زن مغرور را گرفت و احساس عشق کرد؟
من آن روز ها
تو را یک سنگ تصور میکردم
که به محض برخورد پودر خواهم شد
اما وقتی گذشت
وقتی میان کتاب هایت
رز های خشک شده دیدم
وقتی که دستمال های دور انداخته ات سیاه بود
وقتی که کنار میزت
یک پیرهن مردانه ی کهنه دیدم
که تو در زمان تنهایی آن را میبویی
فهمیدم که رز
با همه ی وحشی بودنش
رز است
و به خودم جرأت دادم تا دست های تو را بگیرم
سخت بود
خیلی سخت
اما
رز
رز است...
#مهشید_کریمی_مهر
یک روز
من تو را پیدا کردم
یک زن مغرور که بیشتر شبیه بود به رز های وحشی
دست نیافتنی و زیبا
من آن روز شک داشتم
که میشود دست های یک زن مغرور را گرفت و احساس عشق کرد؟
من آن روز ها
تو را یک سنگ تصور میکردم
که به محض برخورد پودر خواهم شد
اما وقتی گذشت
وقتی میان کتاب هایت
رز های خشک شده دیدم
وقتی که دستمال های دور انداخته ات سیاه بود
وقتی که کنار میزت
یک پیرهن مردانه ی کهنه دیدم
که تو در زمان تنهایی آن را میبویی
فهمیدم که رز
با همه ی وحشی بودنش
رز است
و به خودم جرأت دادم تا دست های تو را بگیرم
سخت بود
خیلی سخت
اما
رز
رز است...
#مهشید_کریمی_مهر