@asheghanehaye_fatima
چیدن سرانگشتان تو
چیدن غنچه ی چای است
در سپیده دم نخستین
مه که می آید
مبهم نمی کند تو را
تنها به لطافت پوست تو می افزاید
من با طرح رخسار تو
به زیر پلک های بسته
آتشی انبوه می افروزم
#مهرداد_فلاح
چیدن سرانگشتان تو
چیدن غنچه ی چای است
در سپیده دم نخستین
مه که می آید
مبهم نمی کند تو را
تنها به لطافت پوست تو می افزاید
من با طرح رخسار تو
به زیر پلک های بسته
آتشی انبوه می افروزم
#مهرداد_فلاح
تپانچه شلیک شد
اینک ماراتنِ درد !
پایانی نیست
پایانی نخواهد بود
پایانی نبود از اول
#مهرداد_فلاح
@asheghanehaye_fatima
اینک ماراتنِ درد !
پایانی نیست
پایانی نخواهد بود
پایانی نبود از اول
#مهرداد_فلاح
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
.
تپانچه شلیک شد
اینک ماراتنِ درد !
پایانی نیست
پایانی نخواهد بود
پایانی نبود از اول
چه سان توده می شود
انبوهیِ برف
در پنجه های سبز ؟
خون باید که می گریخت از رگ
به بوسِ نیشِ یکی عقرب
نهان به تیغِ یکی دشنه
تنهاییِ بی پناه
خلا بی انتها
و خورشیدِ سترگِ رنج
به پیشانیِ همه من های هسته نیسته !
اما آن یک که نمی خواست غلتک باشد به کوبشِ جاده
خود جاده ای ست به هزار نیزه ی آهن مجروح
اکنون حنا می بندیم
سرپنجه های حیات را
چرا که رنگی خوش دارد
و از آسمانِ بی ابرش بارانی نمی بارد
اما من
از این جشن
زایل نمی شود دلتنگی ام
نه اکنون ، نه فردا
نه حتی دیروز ، هیچ گاه
راهی نبوده است به گریز
مجبوریم به دویدنِ این دو – راه
این مارتنِ ماراتن هاست !
باید که دیده باشی
آن دهانه ی آتشفشان را
شیهه می کشیم از درد
چون دهانه ی آتشفشانی
#مهرداد_فلاح
.
تپانچه شلیک شد
اینک ماراتنِ درد !
پایانی نیست
پایانی نخواهد بود
پایانی نبود از اول
چه سان توده می شود
انبوهیِ برف
در پنجه های سبز ؟
خون باید که می گریخت از رگ
به بوسِ نیشِ یکی عقرب
نهان به تیغِ یکی دشنه
تنهاییِ بی پناه
خلا بی انتها
و خورشیدِ سترگِ رنج
به پیشانیِ همه من های هسته نیسته !
اما آن یک که نمی خواست غلتک باشد به کوبشِ جاده
خود جاده ای ست به هزار نیزه ی آهن مجروح
اکنون حنا می بندیم
سرپنجه های حیات را
چرا که رنگی خوش دارد
و از آسمانِ بی ابرش بارانی نمی بارد
اما من
از این جشن
زایل نمی شود دلتنگی ام
نه اکنون ، نه فردا
نه حتی دیروز ، هیچ گاه
راهی نبوده است به گریز
مجبوریم به دویدنِ این دو – راه
این مارتنِ ماراتن هاست !
باید که دیده باشی
آن دهانه ی آتشفشان را
شیهه می کشیم از درد
چون دهانه ی آتشفشانی
#مهرداد_فلاح
@asheghanehaye_fatima
کنار دست این زنها
همیشه دستپاچهام
انگشتهای کشیدهای دارند
که هم کودکیشان را بو کشیدهام
هم جوانیشان را با سر دویدهام
دنبال این نتها به جایی رسیدهام
که میخواستم که خودم را در نیلبکی تمام کنم
داشتم چه می گفتم؟
ها! زنها مرا گیج میکنند
زیر نگاهشان این پروژکتورهای همیشه روشن
بازیگری نابلدم که نمیداند دستهایاش را چه کند
چه کنم؟
زنها حرف مرا نمیفهمند
دهان که باز میکنم انگار
قیچی به جان ابریشم انداخته باشم جیغ
آخر این هم زبان شد که من دارم!؟
دارم برای مادرم نامهای مینویسم نخواندنی
برای زنام دستهگلی میبرم ندیدنی
فردایی برای دخترم... خدایا!
یکی بیاید این قیچی را
بگیرد از من.
■●شاعر: #مهرداد_فلاح
کنار دست این زنها
همیشه دستپاچهام
انگشتهای کشیدهای دارند
که هم کودکیشان را بو کشیدهام
هم جوانیشان را با سر دویدهام
دنبال این نتها به جایی رسیدهام
که میخواستم که خودم را در نیلبکی تمام کنم
داشتم چه می گفتم؟
ها! زنها مرا گیج میکنند
زیر نگاهشان این پروژکتورهای همیشه روشن
بازیگری نابلدم که نمیداند دستهایاش را چه کند
چه کنم؟
زنها حرف مرا نمیفهمند
دهان که باز میکنم انگار
قیچی به جان ابریشم انداخته باشم جیغ
آخر این هم زبان شد که من دارم!؟
دارم برای مادرم نامهای مینویسم نخواندنی
برای زنام دستهگلی میبرم ندیدنی
فردایی برای دخترم... خدایا!
یکی بیاید این قیچی را
بگیرد از من.
■●شاعر: #مهرداد_فلاح
@asheghanehaye_fatima
چیدن سر انگشتان تو
چیدن غنچهی چای است
در سپیدهدم نخستین
مه که میآید
مبهم نمیکند تو را
تنها به لطافت پوست تو میافزاید
من با طرح رخسار تو
زیر پلکهای بسته
آتشی انبوه میافروزم
#مهرداد_فلاح
چیدن سر انگشتان تو
چیدن غنچهی چای است
در سپیدهدم نخستین
مه که میآید
مبهم نمیکند تو را
تنها به لطافت پوست تو میافزاید
من با طرح رخسار تو
زیر پلکهای بسته
آتشی انبوه میافروزم
#مهرداد_فلاح
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﻛﺸﻴﺪﻥﻫﺎﻯ ﺯﻥ
ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﺷﻜﻔﺘﻪ
ﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ میﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﺯﻥ ﺯﻣﻴﻦ
ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎﻯ ﺭﻓﻴﻘﺎﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﺯﻥ
ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﻴﻘﺎﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺑﻰﻫﻤﺘﺎﻯ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ
ﻛﻪ ﻣﺮﺩ ﻣﻰﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﻦ ﺑﻰﻫﻤﺘﺎﻳﻰ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻴﺮﺩ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺷﻌﺮ ﻣﺤﺸﺮ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ
ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﻨﺪ ﺷﻌﺮﻫﺎﻯ ﻣﺮﺩ
(ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ ﻛﻪ ﺷﻌﺮﻫﺎﻯ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﻨﺪ)
شکفته از ﺯﻥ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﺼﻤﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻰﺩﺍﺭم
ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺎﺵ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻣﻦ ﻣﺮﺩِ مصمم و مغرور را دوست دارم
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻓﺸﺮﺩﻥﻫﺎﻯ پرتوان زن خوش بر و بارو را دوست میدارم
ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻓﺸﺮﺩﻥﻫﺎﻯ پرتوان مرد از راه می رسند
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﻛﺸﻴﺪﻥﻫﺎﻯ ﺫﻫﻦ ﺯﻥ
ﻫﻤﻪﻯ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﻛﺸﻴﺪﻥﻫﺎﻯ ﺫﻫﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﻨﺪ ﺳﺮ ﺑﻪﺭﺍﻩ
شکفته از راست کرداری ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﺳﺖﻛﺮﺩﺍﺭﻯﻫﺎ ﻣﻰﺷﻜﻔﻨﺪ
شکفته از شفقت ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻔﻘﺖﻫﺎ
ﻋﻈﻴﻢﺗﺮﻳﻦ ﭼﻴﺰ ﺭﻭﻯ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ/ تمام ابدیت
ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻣﺎ ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺩ ﻫﺴﺖ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻧﺨﺴﺖ
ﻭ ﻣﺮﺩ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﺳﭙﺲ.
■●شاعر: #والت_ویتمن | "Walt Whitman" | آمریکا، ۱۸۹۲-۱۸۱۹ |
■●برگردان: #مهرداد_فلاح
@asheghanehaye_fatima
ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﺷﻜﻔﺘﻪ
ﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ میﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﺯﻥ ﺯﻣﻴﻦ
ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎﻯ ﺭﻓﻴﻘﺎﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﺯﻥ
ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﻴﻘﺎﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺑﻰﻫﻤﺘﺎﻯ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ
ﻛﻪ ﻣﺮﺩ ﻣﻰﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﻦ ﺑﻰﻫﻤﺘﺎﻳﻰ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻴﺮﺩ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺷﻌﺮ ﻣﺤﺸﺮ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ
ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﻨﺪ ﺷﻌﺮﻫﺎﻯ ﻣﺮﺩ
(ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ ﻛﻪ ﺷﻌﺮﻫﺎﻯ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﻨﺪ)
شکفته از ﺯﻥ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﺼﻤﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻰﺩﺍﺭم
ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺎﺵ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻣﻦ ﻣﺮﺩِ مصمم و مغرور را دوست دارم
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻓﺸﺮﺩﻥﻫﺎﻯ پرتوان زن خوش بر و بارو را دوست میدارم
ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻓﺸﺮﺩﻥﻫﺎﻯ پرتوان مرد از راه می رسند
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﻛﺸﻴﺪﻥﻫﺎﻯ ﺫﻫﻦ ﺯﻥ
ﻫﻤﻪﻯ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﻛﺸﻴﺪﻥﻫﺎﻯ ﺫﻫﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﻨﺪ ﺳﺮ ﺑﻪﺭﺍﻩ
شکفته از راست کرداری ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﺳﺖﻛﺮﺩﺍﺭﻯﻫﺎ ﻣﻰﺷﻜﻔﻨﺪ
شکفته از شفقت ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻔﻘﺖﻫﺎ
ﻋﻈﻴﻢﺗﺮﻳﻦ ﭼﻴﺰ ﺭﻭﻯ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ/ تمام ابدیت
ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻣﺎ ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺩ ﻫﺴﺖ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻧﺨﺴﺖ
ﻭ ﻣﺮﺩ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﺳﭙﺲ.
■●شاعر: #والت_ویتمن | "Walt Whitman" | آمریکا، ۱۸۹۲-۱۸۱۹ |
■●برگردان: #مهرداد_فلاح
@asheghanehaye_fatima