عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


تنهایی؛ برای دوست داشتن تنهایی باید خیلی قوی بود.
باید پاهایی سالم و مقاومتی ورای حد معمول داشت
و نباید سرماخورد و آنفلوانزا و گلودرد گرفت.
از دزدان و قاتلان نباید ترسید.
اگر باید تمام عصر و شاید تمام شب را قدم بزنی
لازم است بدانی چگونه بی آن که کسی آگاه شود این کار را بکنی.
جایی برای نشستن نیست. خاصه در زمستان
با بادی که روی چمن های خیس می گذرد
وبا قلوه سنگ هایی میان زباله های مرطوب و گل آلود.
شک نکن هیچ آسایشی وجود ندارد
جز آن که روز و شبی را تمام
بی وظیفه و محدودیتی از هر گونه پیش رو داری.
سکس یک پیش آزمون است. برخوردها هر تعداد هم که باشند،
حتا در زمستان؛ در خیابان های رها شده در باد ،
میان زباله های گسترده در پیش ساختمانهای دور،
باز بسیارند.
و چیزی نیستند مگر لحظه های تنهایی ؛
گرمتر و زنده تر است تن جذابی که با نطفه ای چرب و دور می شود.
و بیابان دل انگیز سردتر و میرنده تر است پیرامون تو
و همو است که چون بادی معجز ، پر از شادی می کند
آن را که دور می شود
و نه آن لبخند معصومانه یا نخوت گل آلود.
او با خود شبابِ به طرز شگفت آوری جوان را می برد
و همینش غیر انسانی است. چون ردی از خود نمی گذارد
یا بهتر است بگویم تنها یک رد می گذارد که در همه ی فصل ها همان است.
یک پسر در نخستین عشقهایش چیزی نیست جز باروری جهان
و جهان است که بدین سان با او می آید.
پدیدار و ناپدید می شود. همچون قالبی که دیگرگونه می گردد.
همه چیز دست نخورده می ماند و تو خواهی توانست نیمی از شهر را بپیمایی.
او را دیگر بازنخواهی یافت. کار تمام شد وتکرارش یک آیین است.
پس تنهایی حتا بزرگتر هم هست اگر جمعیتی یکپارچه در انتظار نوبت خود بمانند.
در واقع شمار ناپدیدشدگی ها افزایش می یابند
و ناپدیدشدگیِ آتی چون یک وظیفه، یک قربانی، یک میل به مردن
زمان حال را تهدید می کند
و رفتن گریختن است
اما با پیر شدن خستگی احساس می شود.
خاصه آن هنگام که ساعت شام گذشته باشد
و برای تو هیچ چیز دگرگون نشده است پس برای دمی فریاد نمی زنی و نمی گریی
و این حیرت آور است اگر فقط خستگی نباشد و شاید هم کمی گرسنگی.
حیرت آور.
چون بدان معناست که هوس تو به تنهایی، دیگر ارضاء نخواهد شد.
پس چه چیز در انتظار توست
اگر آنچه تنهایی انگاشته نشده تنهایی واقعی باشد، همانی که نمی توانی پذیرفت؟
زیرا شام و ناهار یا خرسندی از جهان نیست که به قدم زدنی بی پایان در خیابان های فقیر می ارزد.
همان جایی که لازم است در آنجا بدبخت و قوی و سگها را برادر باشی.



#پیر_پائولو_پازولینی
برگردان: #مهدی_فتوحی