@asheghanehaye_fatima
:
چه بی گناه
افتادیم در عصیانی
که نامش زندگیست
هنوز شانه هایم
معطر از بوسه های آدم
من
فرو افتادم
در تاریخی که مردمانش
برای عفتشان
روزی هزار بار
فرشته ای را در خود میکشند
اینجا
کسی با نور
خودش را نمیشوید
و در کوچه ها
حسرت خیرات میکنند...
#مستانه_دادگر
:
چه بی گناه
افتادیم در عصیانی
که نامش زندگیست
هنوز شانه هایم
معطر از بوسه های آدم
من
فرو افتادم
در تاریخی که مردمانش
برای عفتشان
روزی هزار بار
فرشته ای را در خود میکشند
اینجا
کسی با نور
خودش را نمیشوید
و در کوچه ها
حسرت خیرات میکنند...
#مستانه_دادگر
@asheghanehaye_fatima
دنیای مرا تماشا کن!💫
آنگاه
که خاک و سنگ جاده ها
در پی تو
از فصل انگورها گذشتند
من تو را
از سبوی چشمانم
قطره قطره چشیدم!
اینجا
هر روز کبوتران
از آسمان گرسنه
شعری به یاد تو را
از لبانم
می ربایند!
دنیای مرا تماشا کن!
آنگاه
که در لغزش نگاهت
تنم را
با رویای تو می شستم....
زنی خوش اندام
با چمدانی از رختهای تیره ی تقدیرش
به عروسی گنجشک ها
لبخند میزد!
دنیای مرا خوب تماشا کن!
#مستانه_دادگر
#ماهور
دنیای مرا تماشا کن!💫
آنگاه
که خاک و سنگ جاده ها
در پی تو
از فصل انگورها گذشتند
من تو را
از سبوی چشمانم
قطره قطره چشیدم!
اینجا
هر روز کبوتران
از آسمان گرسنه
شعری به یاد تو را
از لبانم
می ربایند!
دنیای مرا تماشا کن!
آنگاه
که در لغزش نگاهت
تنم را
با رویای تو می شستم....
زنی خوش اندام
با چمدانی از رختهای تیره ی تقدیرش
به عروسی گنجشک ها
لبخند میزد!
دنیای مرا خوب تماشا کن!
#مستانه_دادگر
#ماهور
@asheghanehaye_fatima
به دستی که هرگز💫
در آغوش تو
نوازش نشد
وداعی عاشقانه ببخش!
به دستی که
با موجهای سیاه
آشنا بود
جرعه ای فانوس ببخش!
اینجا
مردمان شهرم
مبدا تمام پروازها را میدانند
به دستی که
بر خطوطش
خوف سفر دارد
پروازی ابدی را
ببخش!
#مستانه_دادگر
به دستی که هرگز💫
در آغوش تو
نوازش نشد
وداعی عاشقانه ببخش!
به دستی که
با موجهای سیاه
آشنا بود
جرعه ای فانوس ببخش!
اینجا
مردمان شهرم
مبدا تمام پروازها را میدانند
به دستی که
بر خطوطش
خوف سفر دارد
پروازی ابدی را
ببخش!
#مستانه_دادگر
از سفر برایم بگو
از شاعرترین جاده
که مرا
لبریز میکند ....
از باغهای دوردست تا آسمان سبز
که میان خلوت زمینو هوا
عشوه گری میکنند
از سفر برایم بگو
از اولین بوسه
در دروازه های بی هراس سپیده
بر روح خسته ی من....
از سفر برایم بگو
شبهای خاموش من
به لبهای روشن تو
عادت کرده اند.....
#مستانه_دادگر
@asheghanehaye_fatima
از شاعرترین جاده
که مرا
لبریز میکند ....
از باغهای دوردست تا آسمان سبز
که میان خلوت زمینو هوا
عشوه گری میکنند
از سفر برایم بگو
از اولین بوسه
در دروازه های بی هراس سپیده
بر روح خسته ی من....
از سفر برایم بگو
شبهای خاموش من
به لبهای روشن تو
عادت کرده اند.....
#مستانه_دادگر
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
از سنگهای شانه ات
جزیره ای بساز
بسان خاک بهشت
بر اقیانوس اندوهم!
دو بازو
دو هلال
بر گرداگرد کمرگاهم
بر بادبان فرو افتاده ی پنهانم!
از سنگهای شانه ات
نخستین جوانه ی صلح باش
تولد «مسیح»
بر خاک نابارور «بیت لحمم»
بر «خاورمیانه » ای که
جاگذاشتی
بر سینه ام.....
از سنگهای شانه ات......
#مستانه_دادگر
از سنگهای شانه ات
جزیره ای بساز
بسان خاک بهشت
بر اقیانوس اندوهم!
دو بازو
دو هلال
بر گرداگرد کمرگاهم
بر بادبان فرو افتاده ی پنهانم!
از سنگهای شانه ات
نخستین جوانه ی صلح باش
تولد «مسیح»
بر خاک نابارور «بیت لحمم»
بر «خاورمیانه » ای که
جاگذاشتی
بر سینه ام.....
از سنگهای شانه ات......
#مستانه_دادگر
هر صبح
چیزی قبل از خورشید
در من طلوع میکند
میدانم هنوز
تکه ای از یاد تو
عطر تو
در من باقیست !
#مستانه_دادگر
@asheghanehaye_fatima
چیزی قبل از خورشید
در من طلوع میکند
میدانم هنوز
تکه ای از یاد تو
عطر تو
در من باقیست !
#مستانه_دادگر
@asheghanehaye_fatima