عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
🔆🔆🔆🔆🔆🔆
🔆

حسی شبیه ِ زنده،زنده،سوختن دارم
دارم تمام لحظه ها را اشک ،می ریزم
می میرم از هر لحظه،از هر گریه،از هر بغض
از هر چه احساس مزخرف هست لبریزم

تنلرزه می گیرم تمام نیمه شب ها را
از فکر بدبخت ِ پریشانی که من بودم
از تر س ِ تیز ِ کارد،روی ِ گردن ِ عشقم
حس شکستن ،توی زندانی که تن بودم

از چشم های شهوت آلودی که دزدیدند
از بوسه های ِداغمان ، قانون ِلذت را
توی ِهمآغوشی ِ ما شیطان سرایت کرد
پاشید روی ِ بستر ما خون ِ وحشت را


می سوزم از فکر ِ غروری له شده در تو
می سوزم از شرمی که در من دست و پا می زد
می سوزم از داغی که بر پیشانیم خورده
می سوزم از عشقی که در ما داشت جا می زد


می سوزم از عشقی که بخشیدی تن ِ من را
از ترس ِ تیز ِ کارد،روی ِ گردن ِ عشقت
می سوزم از فکر غروری له شده در تو
وقتی که تف می شد کسی روی ِ تن ِ عشقت

می سوزم و می سوزم و می سوزم و...داغم
یک انتقام سرخ در رگ های من جاری ست
خون می چکد از چشم هایم بعد از این هر شب
هر روز در قلبم پس از این"زخم کاری" ست


وقتی که شیطان پیش ِ پایت ، سجده خواهد کرد
یک کارد ِ خونی از شکار ِ کرکس آوردم
یک روز می بینی دوباره عاشقت هستم
یک روز می بینی غرورت را پس آوردم.


#مریم_حقیقت


@asheghanehaye_fatima

🔆
🔆🔆🔆🔆🔆🔆
@asheghanehaye_fatima



در یک نقاب کهنه می مردم

کم کم به پایان می رسیدم از

دردی که در من منتشر می شد

زخمی که در خود می چکیدم از

 

ترس از کسی که عاشقم باشد

وحشت از اینکه عاشقش باشم

کابوس دنیایی که در من نیست

زیر ِ شکنجه لایقش باشم

 

در من به دنبال چه می گردی

این زن درونم سالها مرده

مثل خوره افتاده بر جانم

داغی که بر پیشانیم خورده

 

 

بدبخت یعنی استخوان سوزی

یعنی درون درد حل باشی

هر  جا نشانی از مصیبت بود

تو بهترین ضرب المثل باشی


 از پشت تنهایی من یک شب

سوز قدم های تو می آمد

یک زن از اعماق وجود من

کم کم به دنیای تو می آمد

 

هی پشت پا می زد به احساست

قلبی که در من منفجر می شد

تو یک جنین مرده بودی که

در هستی من منتشر می شد

 

تا زنده باشد در من امیدی

که از حضور مرگ سرشار است

خوابی که آن شب درتنت دیدم

در من به شکل درد بیدار است

 

تو یک حضور مستمر بودی

که زندگی را سمت من آورد

سهم بزرگی را که در من بود

-تنهایی من را-تصاحب کرد


 کم کم به آغوش تو خو کردم

از قلبم آرام آمدی بیرون

تکثیر کردی در تنم چیزی

مثل دوماهی ِ رها در خون

 

آغاز فصل سرد بود ودی

بر دود ِمن اسفند می پاشید

دستی از اعماق ِ غزلسوزی

خورشید را از باورم دزدید

 

داغ از خیال ِ با دلم بودن

من را در آغوش ِ تو حل کردی

بیگانه تختت را تصاحب کرد

جسم ِ کثیفش را بغل کردی

 

داری فراری می شوی از ترس

از اینکه دائم در خطر باشی

پرهای من بر شانه ات باشد

با یک عجوزه همسفر باشی

 

عاشقترم از هی نبخشیدن

دست از خیانت پیشگی بردار

گاهی حسادت کن برای عشق

 من را به آغوش ِ کسی نسپار

#مریم_حقیقت