@asheghanehaye_fatima
گاهی برای خاطره ات دیر میکنم
وقتی اتاق پر شده از حجم بی کسی
وقتی که درسکوت و شب و مرگ گم شدی
دیگر عجیب نیست که گاهی نمی رسی
می ایستم کنار در خانه با کلید
بابغض آبدار ترنجی به روی دست
باید که وا کنم در این مرده خانه را
گاهی نمی شود در یک خانه را شکست
پرواز میکنند درون سرم ، مدام
خفاش های دربه در خاطرات تو
پر می کشند از سر دیوار شانه هام
رد می شوند ،ازگذر خاطرات تو
دیگر نمی شود بنشینم در این هجوم
اینبار باید بزنم قید خانه را
"این اخرین شب است که خوابم نبرده است"
شلیک می کنم به تمام پرنده ها....
#مریم_حسین_زاده
گاهی برای خاطره ات دیر میکنم
وقتی اتاق پر شده از حجم بی کسی
وقتی که درسکوت و شب و مرگ گم شدی
دیگر عجیب نیست که گاهی نمی رسی
می ایستم کنار در خانه با کلید
بابغض آبدار ترنجی به روی دست
باید که وا کنم در این مرده خانه را
گاهی نمی شود در یک خانه را شکست
پرواز میکنند درون سرم ، مدام
خفاش های دربه در خاطرات تو
پر می کشند از سر دیوار شانه هام
رد می شوند ،ازگذر خاطرات تو
دیگر نمی شود بنشینم در این هجوم
اینبار باید بزنم قید خانه را
"این اخرین شب است که خوابم نبرده است"
شلیک می کنم به تمام پرنده ها....
#مریم_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
سهم من از بودنت تنها همین افسوسهاست
چشمهای خالی ام جا مانده از کابوسهاست
می رسد گاهی پیامی،لطفی از جاسوسهاست
رفته ای،چشم انتظارت معبر فانوسهاست
حیف بدجوری به آن لبخند عادت کرده ام
می فشارد بغض بی رحمی گلوی باورم
می چکد اندوه سرخی بر سپید دفترم
خورده مهرت پای هر بیت غزلهای ترم
دستمال خیس, روی شعر تبدار سرم
بار اول نیست ،با سربند عادت کرده ام
دوست دارم بی تو طعم تلخ این سیگار را
با صدای چاوشی آهنگ"طوطی وار" را
زخمه هایی را که می رقصاند این گیتار را
خواستم یادم نیاید لحظه ی آوار را
من به دردی که مرا آکند عادت کرده ام
هیچ عکسی از تو در این قابها تنها نبود
من نبودم،تو نبودی،عکسهای ما نبود
آتش شومینه اصلا باعث دعوا نبود
یک نفر...عکسش...خدایا! ..یک نفر اینجا نبود
ظاهرا دیگر به این "رفتند"عادت کرده ام
لااقل دست از سرم بردار!بگذارم،برو
هی نگو:" می بینمت این بار"بگذارم ،برو
نیست امیدی به این دیدار،بگذارم،برو
خاطراتت را نکن بیدار،بگذارم،برو
من به این دیوانگی،هر چند،عادت کرده ام
#مریم_حسین_زاده
سهم من از بودنت تنها همین افسوسهاست
چشمهای خالی ام جا مانده از کابوسهاست
می رسد گاهی پیامی،لطفی از جاسوسهاست
رفته ای،چشم انتظارت معبر فانوسهاست
حیف بدجوری به آن لبخند عادت کرده ام
می فشارد بغض بی رحمی گلوی باورم
می چکد اندوه سرخی بر سپید دفترم
خورده مهرت پای هر بیت غزلهای ترم
دستمال خیس, روی شعر تبدار سرم
بار اول نیست ،با سربند عادت کرده ام
دوست دارم بی تو طعم تلخ این سیگار را
با صدای چاوشی آهنگ"طوطی وار" را
زخمه هایی را که می رقصاند این گیتار را
خواستم یادم نیاید لحظه ی آوار را
من به دردی که مرا آکند عادت کرده ام
هیچ عکسی از تو در این قابها تنها نبود
من نبودم،تو نبودی،عکسهای ما نبود
آتش شومینه اصلا باعث دعوا نبود
یک نفر...عکسش...خدایا! ..یک نفر اینجا نبود
ظاهرا دیگر به این "رفتند"عادت کرده ام
لااقل دست از سرم بردار!بگذارم،برو
هی نگو:" می بینمت این بار"بگذارم ،برو
نیست امیدی به این دیدار،بگذارم،برو
خاطراتت را نکن بیدار،بگذارم،برو
من به این دیوانگی،هر چند،عادت کرده ام
#مریم_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
بالا نشسته روی دیوارت
یک تاک تنها مانده ی غمگین
باغی که شاید آب می گیرد
از چشمه ای آرام و آهنگین
دیوار، بالا رفته تا خورشید
بی رحم و سرد و ساکت و مغرور
انگشت تاک کوچکت ، آخر
سر می خورد از سنگ ،دور از نور
تنها،جدا افتاده،بی معبر
از هیچ جا راهی به سویت نیست
باغی، پر از بوهای سکرآور
دستی ولی در آرزویت نیست
باغی ،ولی دیوار بی روزن
از باقی دنیا جدایت کرد
دور تو پیچید و طلسمت کرد
در دست جادوها رهایت کرد
فردا زمستان می رسد از راه
یخ می زند خون در تن آوند
بی لمس لذت بخش دستی گرم
گلهای زیبای تو می میرند
بی بوسه ی خورشید می پوسی
حتی نمی اید به دیدارت
این سمت تاریک و بدون رنگ
تاکی که خشکیده به دیوارت
#مریم_حسین_زاده
بالا نشسته روی دیوارت
یک تاک تنها مانده ی غمگین
باغی که شاید آب می گیرد
از چشمه ای آرام و آهنگین
دیوار، بالا رفته تا خورشید
بی رحم و سرد و ساکت و مغرور
انگشت تاک کوچکت ، آخر
سر می خورد از سنگ ،دور از نور
تنها،جدا افتاده،بی معبر
از هیچ جا راهی به سویت نیست
باغی، پر از بوهای سکرآور
دستی ولی در آرزویت نیست
باغی ،ولی دیوار بی روزن
از باقی دنیا جدایت کرد
دور تو پیچید و طلسمت کرد
در دست جادوها رهایت کرد
فردا زمستان می رسد از راه
یخ می زند خون در تن آوند
بی لمس لذت بخش دستی گرم
گلهای زیبای تو می میرند
بی بوسه ی خورشید می پوسی
حتی نمی اید به دیدارت
این سمت تاریک و بدون رنگ
تاکی که خشکیده به دیوارت
#مریم_حسین_زاده
@Asheghanehaye_fatima
من با تو می مانم، اگر حتی نگیرد
دستان من عطر دل انگیز تنت را
حتی اگر در خلوتت راهی نباشد
جای تو گاهی بو کنم پیراهنت را
من با تو می مانم، همینجا روی دیوار
در چارچوب امن یک تصویر، در قاب
جای تو و دستان تو خالی ست، اما
می بینمت هر شب میان کوچه ی خواب
گاهی به من سر می زنی هرچند کوتاه
اندازه ی یک سر زدن تا جالباسی
آن قدر که پیراهنت را تا کنی ، یا
اندازه ی بغضی، سوالی، التماسی
پیراهنت را جا که بگذاری قبول است
اینقدر که گاهی در آغوشت بگیرم
شاید که برگردی لباست را بپوشی
حیف است قبل از اینکه برگردی بمیرم
#مریم_حسین_زاده
من با تو می مانم، اگر حتی نگیرد
دستان من عطر دل انگیز تنت را
حتی اگر در خلوتت راهی نباشد
جای تو گاهی بو کنم پیراهنت را
من با تو می مانم، همینجا روی دیوار
در چارچوب امن یک تصویر، در قاب
جای تو و دستان تو خالی ست، اما
می بینمت هر شب میان کوچه ی خواب
گاهی به من سر می زنی هرچند کوتاه
اندازه ی یک سر زدن تا جالباسی
آن قدر که پیراهنت را تا کنی ، یا
اندازه ی بغضی، سوالی، التماسی
پیراهنت را جا که بگذاری قبول است
اینقدر که گاهی در آغوشت بگیرم
شاید که برگردی لباست را بپوشی
حیف است قبل از اینکه برگردی بمیرم
#مریم_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
سهم من از بودنت تنها همین افسوسهاست
چشمهای خالی ام جا مانده از کابوسهاست
می رسد گاهی پیامی،لطفی از جاسوسهاست
رفته ای،چشم انتظارت معبر فانوسهاست
حیف بدجوری به آن لبخند عادت کرده ام
می فشارد بغض بی رحمی گلوی باورم
می چکد اندوه سرخی بر سپید دفترم
خورده مهرت پای هر بیت غزلهای ترم
دستمال خیس, روی شعر تبدار سرم
بار اول نیست ،با سربند عادت کرده ام
دوست دارم بی تو طعم تلخ این سیگار را
با صدای چاوشی آهنگ"طوطی وار" را
زخمه هایی را که می رقصاند این گیتار را
خواستم یادم نیاید لحظه ی آوار را
من به دردی که مرا آکند عادت کرده ام
هیچ عکسی از تو در این قابها تنها نبود
من نبودم،تو نبودی،عکسهای ما نبود
آتش شومینه اصلا باعث دعوا نبود
یک نفر...عکسش...خدایا! ..یک نفر اینجا نبود
ظاهرا دیگر به این "رفتند"عادت کرده ام
لااقل دست از سرم بردار!بگذارم،برو
هی نگو:" می بینمت این بار"بگذارم ،برو
نیست امیدی به این دیدار،بگذارم،برو
خاطراتت را نکن بیدار،بگذارم،برو
من به این دیوانگی،هر چند،عادت کرده ام
#مریم_حسین_زاده
سهم من از بودنت تنها همین افسوسهاست
چشمهای خالی ام جا مانده از کابوسهاست
می رسد گاهی پیامی،لطفی از جاسوسهاست
رفته ای،چشم انتظارت معبر فانوسهاست
حیف بدجوری به آن لبخند عادت کرده ام
می فشارد بغض بی رحمی گلوی باورم
می چکد اندوه سرخی بر سپید دفترم
خورده مهرت پای هر بیت غزلهای ترم
دستمال خیس, روی شعر تبدار سرم
بار اول نیست ،با سربند عادت کرده ام
دوست دارم بی تو طعم تلخ این سیگار را
با صدای چاوشی آهنگ"طوطی وار" را
زخمه هایی را که می رقصاند این گیتار را
خواستم یادم نیاید لحظه ی آوار را
من به دردی که مرا آکند عادت کرده ام
هیچ عکسی از تو در این قابها تنها نبود
من نبودم،تو نبودی،عکسهای ما نبود
آتش شومینه اصلا باعث دعوا نبود
یک نفر...عکسش...خدایا! ..یک نفر اینجا نبود
ظاهرا دیگر به این "رفتند"عادت کرده ام
لااقل دست از سرم بردار!بگذارم،برو
هی نگو:" می بینمت این بار"بگذارم ،برو
نیست امیدی به این دیدار،بگذارم،برو
خاطراتت را نکن بیدار،بگذارم،برو
من به این دیوانگی،هر چند،عادت کرده ام
#مریم_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
همیشه یاد تو هستم، جدا از این گله ها
اگرچه عشق نگنجد به مرز حوصله ها
شبیه خط کتیبه، عجیب و مرموزی
تو غیر قابل حلی! خدای مسئله ها!
چقدر نبض من و گام تو هماهنگ است
به زیر رقص قدمهای توست ولوله ها
نگاه میکنی ام،نه!ببین!نمی لرزم
دروغ گفته ام آری! دلیل زلزله ها!
کجای ساحل دریای بی کسی هایی؟
دخیل بسته ام اکنون به پای اسکله ها
همیشه یاد تو هستم، چه دور یا نزدیک
همیشه یاد تو هستم، ورای فاصله ها
#مریم_حسین_زاده
همیشه یاد تو هستم، جدا از این گله ها
اگرچه عشق نگنجد به مرز حوصله ها
شبیه خط کتیبه، عجیب و مرموزی
تو غیر قابل حلی! خدای مسئله ها!
چقدر نبض من و گام تو هماهنگ است
به زیر رقص قدمهای توست ولوله ها
نگاه میکنی ام،نه!ببین!نمی لرزم
دروغ گفته ام آری! دلیل زلزله ها!
کجای ساحل دریای بی کسی هایی؟
دخیل بسته ام اکنون به پای اسکله ها
همیشه یاد تو هستم، چه دور یا نزدیک
همیشه یاد تو هستم، ورای فاصله ها
#مریم_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
خسته از دور خویش چرخیدن
در مداری همیشه تکراری
ماه از آسمان به زیر آمد
ساعتی بین خواب و بیداری
ماه از آسمان به زیر آمد
رو به آن بی نهایت آبی
رو به آغوش مهربان زمین
در شبی نقره ای و مهتابی
روی دامان ابرها سر خورد
ماه در آرزوی دریا بود:
"جای من بیکران آبیهاست"
...حیف تقدیر ماه اینجا بود
بین این سنگهای تیز افتاد
روی آن صخره ی بلند سیاه
یک قدم مانده بود تا دریا
آه، بیچاره ماه ، تنها ماه....
#مریم_حسین_زاده
خسته از دور خویش چرخیدن
در مداری همیشه تکراری
ماه از آسمان به زیر آمد
ساعتی بین خواب و بیداری
ماه از آسمان به زیر آمد
رو به آن بی نهایت آبی
رو به آغوش مهربان زمین
در شبی نقره ای و مهتابی
روی دامان ابرها سر خورد
ماه در آرزوی دریا بود:
"جای من بیکران آبیهاست"
...حیف تقدیر ماه اینجا بود
بین این سنگهای تیز افتاد
روی آن صخره ی بلند سیاه
یک قدم مانده بود تا دریا
آه، بیچاره ماه ، تنها ماه....
#مریم_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
شبیه مزرعه ای خیس بعد چیدن شالی ست
پر است چشم من از نم ، هوا هوای شمالی ست
همیشه بغض صدایم به وقت ترد شکستن
شبیه ریزش باران به روی سقف سفالی ست
در این غروب پراز غم در آستانه ی پائیز
چقدر دست تو دور و چقدر جای تو خالی ست
به جان هر گل قالی هنوز عطر تنت هست
هنوز دسته کلیدت به روی قفل خیالی ست
به دست باد سپردی حصار مزرعه ات را
رسید فاجعه حالا بیا ببین به چه حالی ست
نه باغ مانده نه گلدان، نه باغبان و نه باران
به شاخه های شکسته چه حسرت گس و کالی ست
نوشته نامه برایم:"عزیز حال تو خوب ست؟"
"خودت بیا و ببینم ،نپرس!این چه سوالی ست؟؟"
#مریم_حسین_زاده
شبیه مزرعه ای خیس بعد چیدن شالی ست
پر است چشم من از نم ، هوا هوای شمالی ست
همیشه بغض صدایم به وقت ترد شکستن
شبیه ریزش باران به روی سقف سفالی ست
در این غروب پراز غم در آستانه ی پائیز
چقدر دست تو دور و چقدر جای تو خالی ست
به جان هر گل قالی هنوز عطر تنت هست
هنوز دسته کلیدت به روی قفل خیالی ست
به دست باد سپردی حصار مزرعه ات را
رسید فاجعه حالا بیا ببین به چه حالی ست
نه باغ مانده نه گلدان، نه باغبان و نه باران
به شاخه های شکسته چه حسرت گس و کالی ست
نوشته نامه برایم:"عزیز حال تو خوب ست؟"
"خودت بیا و ببینم ،نپرس!این چه سوالی ست؟؟"
#مریم_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
از شعرهایت،از خودت بدجور بیزارم
از چشمت، از خفاشهای کور بیزارم
از خنده ی دندان نمایت، لرزش دستت
از بوی پیرامونت، از کافور بیزارم
بر گردنم، برگونه هایم، بر لبم،دستم
از شهد زهرآلوده ی زنبور بیزارم
در چشمهایم تیری و در عکسهایم تار
از سایه ات در قاب ضدنور بیزارم
میخواستی تا برده ات باشم به نام عشق
از عشق با زنجیر و مرز و زور بیزارم
در زندگی از دستهایت منزجر بودم
از بودنت حتی درون گور بیزارم
از این لباسی که مرا زیباترم کرده
از پولک و چین سفید و تور بیزارم
ایکاش می مردم ولی با تو نمی ماندم
از اینکه گاهی می شوم مجبور بیزارم
#مریم_حسین_زاده
از شعرهایت،از خودت بدجور بیزارم
از چشمت، از خفاشهای کور بیزارم
از خنده ی دندان نمایت، لرزش دستت
از بوی پیرامونت، از کافور بیزارم
بر گردنم، برگونه هایم، بر لبم،دستم
از شهد زهرآلوده ی زنبور بیزارم
در چشمهایم تیری و در عکسهایم تار
از سایه ات در قاب ضدنور بیزارم
میخواستی تا برده ات باشم به نام عشق
از عشق با زنجیر و مرز و زور بیزارم
در زندگی از دستهایت منزجر بودم
از بودنت حتی درون گور بیزارم
از این لباسی که مرا زیباترم کرده
از پولک و چین سفید و تور بیزارم
ایکاش می مردم ولی با تو نمی ماندم
از اینکه گاهی می شوم مجبور بیزارم
#مریم_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
اینجا در این سلول وهم آلود کوچک
در انتظار مبهمی تنها نشستم
آنقدر دلتنگ توام ای نور بی مرز
برگشتنت را پشت درها چله بستم
شاید بیایی با صدای گامهایت
از پشت دریاهای دور از شهر ارواح
در این اودیسه مانده ای در راه و عمریست
می بافم این فرش فریبا نقش بیراه
هر روز میبافم به دور خویش تاری
هر شام هر چه بافتم را می شکافم
هی می نشینم پشت اندوه درسفرهی زیر و رو رج می زنم موهای صافم
باید ببافم آخرین رج را به زودی
باید تمامش کرده باشم پار و پیرار
الان کجایی آخرین امید بودن
الان که دارم می نشینم پای این دار
#مریم_حسین_زاده
اینجا در این سلول وهم آلود کوچک
در انتظار مبهمی تنها نشستم
آنقدر دلتنگ توام ای نور بی مرز
برگشتنت را پشت درها چله بستم
شاید بیایی با صدای گامهایت
از پشت دریاهای دور از شهر ارواح
در این اودیسه مانده ای در راه و عمریست
می بافم این فرش فریبا نقش بیراه
هر روز میبافم به دور خویش تاری
هر شام هر چه بافتم را می شکافم
هی می نشینم پشت اندوه درسفرهی زیر و رو رج می زنم موهای صافم
باید ببافم آخرین رج را به زودی
باید تمامش کرده باشم پار و پیرار
الان کجایی آخرین امید بودن
الان که دارم می نشینم پای این دار
#مریم_حسین_زاده