حل کنی هِی فِلوکْسِتین را در
چایِ کمرنگِ قبلِ خوابیدن
یا دیازپام به خُوردِ خود بدهی
جهتِ صرفِ فعلِ خوابیدن
@asheghanehaye_fatima
باز خوابت نمی برد ؛ باید :
دودِ سیگار را نفس بِکشی
هِی خودت را ، خودت بغل بکنی
دُور تنهاییت قفس بکشی
باز باید بجایِ دیدنِ خواب
آلبومِ عکس را ورق بزنی
محوِ عکسی شوی و بغض کنی
{تراژیکِ علاقه ات به زنی ... } :
چشم هایت کمی عرق بکنند
متّه ای در سرت تپانده شود
خودکشی می کنی خودت را با_
_زندگی ؛ تا که مرگ رانده شود
زندگی می کنی ؟! نه احمق جان...
زندگی می کند تو را اغلب
با دلیلِ مُوَجَّهِ "انسان"
باز خر می کند تو را هرشب
نقش تو ، نقشِ آدمک کوکی
با حقوق مقرّرِ مَدَنی
طبق قانون : "شعار" باید داد
در سکانسِ موقَّرِ وطنی!
صبح ... این بندِ آخر شعر است
شعرِ من مبتلا به بیداریست
حال من را نپرس از خودکار
حال من ، حالِ زیرسیگاریست ....
#محمد_طاطائی
چایِ کمرنگِ قبلِ خوابیدن
یا دیازپام به خُوردِ خود بدهی
جهتِ صرفِ فعلِ خوابیدن
@asheghanehaye_fatima
باز خوابت نمی برد ؛ باید :
دودِ سیگار را نفس بِکشی
هِی خودت را ، خودت بغل بکنی
دُور تنهاییت قفس بکشی
باز باید بجایِ دیدنِ خواب
آلبومِ عکس را ورق بزنی
محوِ عکسی شوی و بغض کنی
{تراژیکِ علاقه ات به زنی ... } :
چشم هایت کمی عرق بکنند
متّه ای در سرت تپانده شود
خودکشی می کنی خودت را با_
_زندگی ؛ تا که مرگ رانده شود
زندگی می کنی ؟! نه احمق جان...
زندگی می کند تو را اغلب
با دلیلِ مُوَجَّهِ "انسان"
باز خر می کند تو را هرشب
نقش تو ، نقشِ آدمک کوکی
با حقوق مقرّرِ مَدَنی
طبق قانون : "شعار" باید داد
در سکانسِ موقَّرِ وطنی!
صبح ... این بندِ آخر شعر است
شعرِ من مبتلا به بیداریست
حال من را نپرس از خودکار
حال من ، حالِ زیرسیگاریست ....
#محمد_طاطائی
حل کنی هِی فِلوکْسِتین را در
چایِ کمرنگِ قبلِ خوابیدن
یا دیازپام خُوردِ خود بدهی
جهتِ صرفِ فعلِ خوابیدن
باز خوابت نمی برد؛ باید:
دودِ سیگار را نفس بِکشی
هِی خودت را، خودت بغل بکنی
دُور تنهاییت قفس بکشی
باز باید بجایِ دیدنِ خواب
آلبومِ عکس را ورق بزنی
محوِ عکسی شوی و بغض کنی
{تراژیکِ علاقه ات به زنی ... } :
چشم هایت کمی عرق بکنند
متّه ای در سرت تپانده شود
خودکشی می کنی خودت را با_
_زندگی؛ تا که مرگ رانده شود
زندگی می کنی ؟! نه احمق جان...
زندگی می کند تو را اغلب
با دلیلِ مُوَجَّهِ "انسان"
باز خر می کند تو را هرشب
نقش تو ، نقشِ آدمک کوکی
با حقوق مقرّرِ مَدَنی
طبق قانون : "شعار" باید داد
در سکانسِ موقَّرِ وطنی!
صبح ... این بندِ آخر شعر است
شعرِ من مبتلا به بیداریست
حال من را نپرس از خودکار
حال من ، حالِ زیرسیگاریست ....
#محمد_طاطائی
@asheghanehaye_fatima
چایِ کمرنگِ قبلِ خوابیدن
یا دیازپام خُوردِ خود بدهی
جهتِ صرفِ فعلِ خوابیدن
باز خوابت نمی برد؛ باید:
دودِ سیگار را نفس بِکشی
هِی خودت را، خودت بغل بکنی
دُور تنهاییت قفس بکشی
باز باید بجایِ دیدنِ خواب
آلبومِ عکس را ورق بزنی
محوِ عکسی شوی و بغض کنی
{تراژیکِ علاقه ات به زنی ... } :
چشم هایت کمی عرق بکنند
متّه ای در سرت تپانده شود
خودکشی می کنی خودت را با_
_زندگی؛ تا که مرگ رانده شود
زندگی می کنی ؟! نه احمق جان...
زندگی می کند تو را اغلب
با دلیلِ مُوَجَّهِ "انسان"
باز خر می کند تو را هرشب
نقش تو ، نقشِ آدمک کوکی
با حقوق مقرّرِ مَدَنی
طبق قانون : "شعار" باید داد
در سکانسِ موقَّرِ وطنی!
صبح ... این بندِ آخر شعر است
شعرِ من مبتلا به بیداریست
حال من را نپرس از خودکار
حال من ، حالِ زیرسیگاریست ....
#محمد_طاطائی
@asheghanehaye_fatima