کاش دستانم می توانست آرام پشت لالهی خوش رنگ گوشهایت را نوازش کند.
دلم میخواست یکی از نامههای عاشقانه ی
یک
دیوانه را برایت نجواوار بخوانم در حالیکه در
آغوشم غنوده باشی و کم کم پلکهای زیبایت
طعم سکر آور خوابی پر از خیال حس کند.
کاش شیرینی لبهایت را با لبهایم پاک میکردم ،
وحشیانه و تند.
دلم می خواست بلور سینههایت را به داغی
صورتم میچسباندم و تو در حالیکه از شرم سرخ
شده بودی احساست را روی تمام تنم میریختی.
یا نه، لااقل شبی شانههایت را به من
میبخشیدی تا آرام سر بگذارم به تکیه گاه تنت و
تمام خستگیهایم را از اتاق بیرون کنم.
من خسته ام.
بیش از انکه تصور کنی.
فقط کمی نوازشم کن.
باور کن حالم خوب می شود.
#محمدرضا_درویش
@asheghanehaye_fatima
دلم میخواست یکی از نامههای عاشقانه ی
یک
دیوانه را برایت نجواوار بخوانم در حالیکه در
آغوشم غنوده باشی و کم کم پلکهای زیبایت
طعم سکر آور خوابی پر از خیال حس کند.
کاش شیرینی لبهایت را با لبهایم پاک میکردم ،
وحشیانه و تند.
دلم می خواست بلور سینههایت را به داغی
صورتم میچسباندم و تو در حالیکه از شرم سرخ
شده بودی احساست را روی تمام تنم میریختی.
یا نه، لااقل شبی شانههایت را به من
میبخشیدی تا آرام سر بگذارم به تکیه گاه تنت و
تمام خستگیهایم را از اتاق بیرون کنم.
من خسته ام.
بیش از انکه تصور کنی.
فقط کمی نوازشم کن.
باور کن حالم خوب می شود.
#محمدرضا_درویش
@asheghanehaye_fatima