عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



■گناهِ تَرک

گناه آن کاری نیست که انجام می‌دهی
بلکه بیش‌تر آن کاری است که ناکرده می‌گذاری
و این است که در پایان روز، هنگام غروب،
قلب تو را به درد می‌آورد.

آن کلمه‌ی لطیف و مهربان که فراموش کردی بگویی
و نامه‌ای که ننگاشتی
و آن دسته‌گلی که می‌توانستی بفرستی
این‌هاست که شب‌هنگام چون شبح در پیش روی تو ظاهر می‌شود.

آن سنگی که می‌توانستی از سرِ راه برادرت برداری و برنداشتی
و نصیحت و راهنمایی‌ که به علت شتاب
بدان نیازمند عرضه نکردی،
آن نوازش گرم و عشق‌آمیز
و آن صدای مهربان و دلاویز را
که در غوغای هواهای خویش از یاد بردی
و اعمال کوچکی از لطف و محبت
که به‌ سادگی به فراموشی سپردی؛
و غنمیت نشمردی فرصت‌های خدمت را
که بر همه کس در زندگی پیش می‌آید.
نه، این کرده‌های تو نیست
بلکه ناکرده‌های توست
که در هنگام غروب
دل‌ات را به درد می آورد.

■The Sin of Omission

It isn't the thing you do;
It's the thing you leave undone,
Which gives you a bit of heartache
At the setting of the sun.
The tender word forgotten,
The letter you did not write,
The flower you might have sent,
Are your haunting ghosts at night.
The stone you might have lifted
Out of a brother's way,
The bit of heartsome counsel
You were hurried too much to say;
The loving touch of the hand,
The gentle and winsome tone,
That you had no time or thought for
With troubles enough of your own.
The little acts of kindness,
So easily out of mind;
Those chances to be helpful
Which everyone may find
No it's not the thing you do,
It's the thing you leave undone,
Which gives you the bit of heartache
At the setting of the sun.




#مارگارت_سنگستر | مارگارت سَنگسِتر | Margaret Sangster | آمریکا، ۱۹۱۲-۱۸۳۸ |
برگردان: #حسین_الهی_قمشه‌ای
@asheghanehaye_fatima
‍ ‍

گناه آن کاری نیست که انجام می‌دهی
بلکه بیش‌تر آن کاری است که ناکرده می‌گذاری
و این است که در پایان روز، هنگام غروب،
قلب تو را به درد می‌آورد.

آن کلمه‌ی لطیف و مهربان که فراموش کردی بگویی
و نامه‌ای که ننگاشتی
و آن دسته‌گلی که می‌توانستی بفرستی
این‌هاست که شب‌هنگام چون شبح در پیش روی تو ظاهر می‌شود.

آن سنگی که می‌توانستی از سرِ راه برادرت برداری و برنداشتی
و نصیحت و راهنمایی‌ که به علت شتاب
بدان نیازمند عرضه نکردی،
آن نوازش گرم و عشق‌آمیز
و آن صدای مهربان و دلاویز را
که در غوغای هواهای خویش از یاد بردی
و اعمال کوچکی از لطف و محبت
که به‌ سادگی به فراموشی سپردی؛
و غنمیت نشمردی فرصت‌های خدمت را
که بر همه کس در زندگی پیش می‌آید.
نه، این کرده‌های تو نیست
بلکه ناکرده‌های توست
که در هنگام غروب
دل‌ات را به درد می آورد.


#مارگارت_سنگستر