@asheghanehaye_fatima
داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستاد
داشت باران در مسیر ِناودان می ایستاد
با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است
چای می نوشيد و قلب استکان می ایستاد
در وفاداری اگر با خلق می سنجیدمش
روی سکوی نخست این جهان می ایستاد
یک شقایق بود بین خارها و سبزه ها
گاه اگر یک لحظه پیش دوستان می ایستاد
در حیاط خانه گلها محو عطرش می شدند
ابر، بالای سرش در آسمان می ایستاد
موقع رفتن که می شد من سلاحم گریه بود
هر زمان که دست می بردم بر آن، می ایستاد
موقع رفتن که می شد طاقت دوری نبود
جسممان می رفت اما روحمان می ایستاد
از حساب ِعمر کم کردیم خود را، بعدِ ما
ساعت آن کافه یک شب در میان می ایستاد
قانعش کردند باید رفت؛ با صدها دلیل
باز با این حال می گفتم بمان، می ایستاد
ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
نه چرا آهسته، باید ساربان می ایستاد
باید از ما باز خوشبختی سفارش می گرفت
باید اصلا در همان کافه زمان می ایستاد...
#كاظم_بهمنی
داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستاد
داشت باران در مسیر ِناودان می ایستاد
با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است
چای می نوشيد و قلب استکان می ایستاد
در وفاداری اگر با خلق می سنجیدمش
روی سکوی نخست این جهان می ایستاد
یک شقایق بود بین خارها و سبزه ها
گاه اگر یک لحظه پیش دوستان می ایستاد
در حیاط خانه گلها محو عطرش می شدند
ابر، بالای سرش در آسمان می ایستاد
موقع رفتن که می شد من سلاحم گریه بود
هر زمان که دست می بردم بر آن، می ایستاد
موقع رفتن که می شد طاقت دوری نبود
جسممان می رفت اما روحمان می ایستاد
از حساب ِعمر کم کردیم خود را، بعدِ ما
ساعت آن کافه یک شب در میان می ایستاد
قانعش کردند باید رفت؛ با صدها دلیل
باز با این حال می گفتم بمان، می ایستاد
ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
نه چرا آهسته، باید ساربان می ایستاد
باید از ما باز خوشبختی سفارش می گرفت
باید اصلا در همان کافه زمان می ایستاد...
#كاظم_بهمنی
@asheghanehaye_fatima
به رفتن تو، سفر نه ، فرار میگویند
به این طریقهی بازی، قمار میگویند
به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد
هنوز مثل گذشته «نگار» میگویند؟
اگر چه در پی آهو دویدهام چون شیر
به من اهالی جنگل، شکار میگویند
مرا مقایسه با تو، بگو کسی نکند
کنار گل مگر از حُسن ِ خار میگویند؟
تو رفتهای و نشستم کنار این همدم
به این رفیق قدیمی سهتار میگویند...
#كاظم_بهمنی
به رفتن تو، سفر نه ، فرار میگویند
به این طریقهی بازی، قمار میگویند
به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد
هنوز مثل گذشته «نگار» میگویند؟
اگر چه در پی آهو دویدهام چون شیر
به من اهالی جنگل، شکار میگویند
مرا مقایسه با تو، بگو کسی نکند
کنار گل مگر از حُسن ِ خار میگویند؟
تو رفتهای و نشستم کنار این همدم
به این رفیق قدیمی سهتار میگویند...
#كاظم_بهمنی
@asheghanehaye_fatima
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم
سایه ات نیز بیفتد به تنم میمیرم
بین جانه منو پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم میمیرم
برق چشمانه تو از دور مرا میگیرد
من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم
روح برخواسته از من ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم
بازی ماهی و گربه ست نظر بازیه ما
مثله یک تنگ شبی میشکنم میمیرم
بینه جان منو پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم میمیرم...
#كاظم_بهمنی
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم
سایه ات نیز بیفتد به تنم میمیرم
بین جانه منو پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم میمیرم
برق چشمانه تو از دور مرا میگیرد
من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم
روح برخواسته از من ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم
بازی ماهی و گربه ست نظر بازیه ما
مثله یک تنگ شبی میشکنم میمیرم
بینه جان منو پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم میمیرم...
#كاظم_بهمنی
عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی
قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد
وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن
عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد
#كاظم_بهمنی
@asheghanehaye_fatima
قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد
وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن
عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد
#كاظم_بهمنی
@asheghanehaye_fatima
می رسد یک روز فصل بوسه چینی در بهشت
روی تختی با رقیبان می نشینی در بهشت
تا خدا بهتر بسوزاند مرا، خواهد گذاشت
یک نمایشگر در آتش، دوربینی در بهشت
صاحب عشق زمینی را به دوزخ می برند
جا ندارد عشق های این چنینی در بهشت
گیرم از روی کرم؛ گاهی خدا دعوت کند
دوزخی ها را برای شب نشینی در بهشت
با مرامی که من از تو باوفا دارم سراغ
می روی دوزخ مرا وقتی ببینی در بهشت
من اگر جای خدا بودم برای ظالمین
خلق می کردم به نامت سرزمینی در بهشت
#كاظم_بهمنی
@asheghanehaye_fatima
روی تختی با رقیبان می نشینی در بهشت
تا خدا بهتر بسوزاند مرا، خواهد گذاشت
یک نمایشگر در آتش، دوربینی در بهشت
صاحب عشق زمینی را به دوزخ می برند
جا ندارد عشق های این چنینی در بهشت
گیرم از روی کرم؛ گاهی خدا دعوت کند
دوزخی ها را برای شب نشینی در بهشت
با مرامی که من از تو باوفا دارم سراغ
می روی دوزخ مرا وقتی ببینی در بهشت
من اگر جای خدا بودم برای ظالمین
خلق می کردم به نامت سرزمینی در بهشت
#كاظم_بهمنی
@asheghanehaye_fatima