عشق چیست؟ میتوان عشق را به یک غریزهی جنسی، نفع شخصی، یا یک احساس مثبت تقلیل داد. اما اگر تنها کشش جنسی را واقعی فرض کنیم، آنگاه عشق غیر واقعی میشود. و اگر عشق غیر واقعی باشد، خصوصیاتی که در معشوق و محبوب میبینیم تنها نوعی فرافکنی خواهند بود.
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ارضای یک نیاز، همچون نوشیدن یک لیوان برای رفع تشنگی، علاقهی ما را به آب کاهش میدهد و حرکت ما به سوی آن را متوقف میکند. اما عشق، احساس احترام ما را تشدید میکند و ما را به معشوق نزدیکتر میکند.
ارضای یک اشتها پایانپذیر است، اما کاوش در رمز و راز معشوق پایانی ندارد.
۰
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
📘
ارضای یک نیاز، همچون نوشیدن یک لیوان برای رفع تشنگی، علاقهی ما را به آب کاهش میدهد و حرکت ما به سوی آن را متوقف میکند. اما عشق، احساس احترام ما را تشدید میکند و ما را به معشوق نزدیکتر میکند.
ارضای یک اشتها پایانپذیر است، اما کاوش در رمز و راز معشوق پایانی ندارد.
۰
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
📘
منظور ما از گفتن عبارت «میخواهم عاشق من باشی» این است که «تو شیئی هستی که امیال من را ارضا میکند». نگاه به دیگران به عنوان اشیایی جدا از ما که باید تسخیر شوند، عشق نیست، بلکه هذیان است.
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
ما میتوانیم از معنویت برای طفرهرفتن از احساسات، تضادها و خود زندگی سوء استفاده کنیم، و اغلب این کار را نیز میکنیم. ما برای رسیدن به حالتهای عدم دلبستگی-که آن را به اشتباه تعالی مینامیم- به نوعی طلاق معنوی دست مییابیم.
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
به من گفت:«از رواندرمانی ناامید نشدم»
من پاسخ دادم:«چرا شدی.»
وی لبخندی زد و گفت:«آره، درسته.»
-«چطوری ناامیدت کرد؟»
+«نمیدونم. فکر میکردم از اون دسته تجربههای عمیق احساسیای داشته باشم که توی تلویزیون یا فیلمها نشون میدن. و من خاطرات کودکیام را که همه چیزو توضیح میدن، به یاد میآرم.»
-«من چنین فیلمهایی رو دیدهام، اما ما چنین چیزی رو تجربه نکردیم، کردیم؟ احساسات عمیقی بالا آمدند، اما خاطرهای بیدار نشد.»
+«شاید توقع من از رواندرمانی بالا بوده.»
به جای اینکه به او خاطر نشان کنم همچون پدرش که یک ابَرپسر میخواست، او نیز یک ابَردرمانگر میخواهد، گفتم:«بهرغم اینکه انتظار یک نتیجهی خارقالعاده رو داشتی، فقط یک رواندرمانی عادی رو تجربه کردی.»
وی در جواب خندید.
-«احساست از اینکه درمانگرت یک درمانگر معمولیه چیه؟»
وی باز هم خندید و گفت:«فکر میکنم توقع من از مردم زیاده، برای همین ناامید میشم.»
گفتم:«و من ناامید شدن رو در اینجا تضمین میکنم.»
وی گفت:«شاید بتونم این خصومت رو از تو وام بگیرم. اینطوری میتونم ناامید شدن دیگران رو از خودم تحمل کنم.»
من با شوخی گفتم:«پس تو هم در ناامید کردن استادی! نمیدونستم استعداد این کار رو داری.»
گفت:«فکر میکنم این اجتناب ناپذیره، اینطور نیست؟ »
-«از اونجا که خواستن نهایتی نداره، تنها چیزی که میشه تضمین کرد ناامید شدنه.»
+«همیشه سعی کردهام از این اجتناب کنم.»
-«تو سعی کردی برای همهی افراد همه چیز باشی، با این کار خودتو خسته کردی و آنها رو ناراحت، و خواستی اعتصاب کنی.»
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
من پاسخ دادم:«چرا شدی.»
وی لبخندی زد و گفت:«آره، درسته.»
-«چطوری ناامیدت کرد؟»
+«نمیدونم. فکر میکردم از اون دسته تجربههای عمیق احساسیای داشته باشم که توی تلویزیون یا فیلمها نشون میدن. و من خاطرات کودکیام را که همه چیزو توضیح میدن، به یاد میآرم.»
-«من چنین فیلمهایی رو دیدهام، اما ما چنین چیزی رو تجربه نکردیم، کردیم؟ احساسات عمیقی بالا آمدند، اما خاطرهای بیدار نشد.»
+«شاید توقع من از رواندرمانی بالا بوده.»
به جای اینکه به او خاطر نشان کنم همچون پدرش که یک ابَرپسر میخواست، او نیز یک ابَردرمانگر میخواهد، گفتم:«بهرغم اینکه انتظار یک نتیجهی خارقالعاده رو داشتی، فقط یک رواندرمانی عادی رو تجربه کردی.»
وی در جواب خندید.
-«احساست از اینکه درمانگرت یک درمانگر معمولیه چیه؟»
وی باز هم خندید و گفت:«فکر میکنم توقع من از مردم زیاده، برای همین ناامید میشم.»
گفتم:«و من ناامید شدن رو در اینجا تضمین میکنم.»
وی گفت:«شاید بتونم این خصومت رو از تو وام بگیرم. اینطوری میتونم ناامید شدن دیگران رو از خودم تحمل کنم.»
من با شوخی گفتم:«پس تو هم در ناامید کردن استادی! نمیدونستم استعداد این کار رو داری.»
گفت:«فکر میکنم این اجتناب ناپذیره، اینطور نیست؟ »
-«از اونجا که خواستن نهایتی نداره، تنها چیزی که میشه تضمین کرد ناامید شدنه.»
+«همیشه سعی کردهام از این اجتناب کنم.»
-«تو سعی کردی برای همهی افراد همه چیز باشی، با این کار خودتو خسته کردی و آنها رو ناراحت، و خواستی اعتصاب کنی.»
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
مردی چهلساله به علت مشکلاتی که در روابطش داشت به من مراجعه کرد، مشکلاتی که با من نیز داشت. هنگامی که به او نشان دادم چگونه رفتار فاصلهگیرندهی او با من، منعکسکنندهی رفتارش با جنس مخالف است، با عصبانیت گفت؛«این یک مشت مزخرفه».
-«آیا متوجه رفتار طعنهآمیزت با من هستی؟»
+«که چی؟ من حتی یک کلمه از حرفاتو باور نمیکنم.»
-«من مشکلی ندارم که تو با من موافق نباشی. تو مشکلی داری که من با تو موافق نباشم؟»
او شانههایش را بالا انداخت و گفت؛«نه»
گفتم:«مشخصه که ما دو دیدگاه متفاوت داریم. تو دیدگاه خودتو داری و من دیدگاه خودمو. درستش هم همینه. دو ذهن در یک اتاق. پس تو مشکلی با این نداری؟»
+«نه»
-«پس اگر مشکلی نداری، چرا آنقدر طعنهآمیز رفتار میکنی؟ لزومی به این کار نیست.»
وی با تعجب پاسخ داد؛«نمیدونم. هیچوقت دربارهی این موضوع فکر نکردهام».
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
-«آیا متوجه رفتار طعنهآمیزت با من هستی؟»
+«که چی؟ من حتی یک کلمه از حرفاتو باور نمیکنم.»
-«من مشکلی ندارم که تو با من موافق نباشی. تو مشکلی داری که من با تو موافق نباشم؟»
او شانههایش را بالا انداخت و گفت؛«نه»
گفتم:«مشخصه که ما دو دیدگاه متفاوت داریم. تو دیدگاه خودتو داری و من دیدگاه خودمو. درستش هم همینه. دو ذهن در یک اتاق. پس تو مشکلی با این نداری؟»
+«نه»
-«پس اگر مشکلی نداری، چرا آنقدر طعنهآمیز رفتار میکنی؟ لزومی به این کار نیست.»
وی با تعجب پاسخ داد؛«نمیدونم. هیچوقت دربارهی این موضوع فکر نکردهام».
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
-«مردم چرا با عصبانیت سر یکدیگر فریاد میکشند؟»
شاگردان اندکی فکر کردند و یکی از آنها جواب داد:«ما فریاد میکشیم چون آرامش خودمان را از دست میدهیم.»
استاد پرسید:«وقتی طرف صحبت شما در کنارتان است چه نیازی به فریاد کشیدن دارید؟ میتوانید به راحتی با صدای آرام صحبت کنید.» او اینگونه توضیح داد:«هنگامی که دو نفر از یکدیگر عصبانیاند، قلبهایشان از هم دور میشود، بنابراین آنها برای غلبه بر این فاصله و شنیده شدن ناچارند فریاد بکشند. هر چه عصبانیت آنها بیشتر شود، ناچارند بلندتر فریاد بکشند. اما هنگامی که دو نفر عاشق هم میشوند چه اتفاقی میافتد؟
آنها با هم نجوا میکنند زیرا قلبهایشان نزدیک است. فاصلهای بین آنها یا وجود ندارد یا بسیار کوتاه است.
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
-«مردم چرا با عصبانیت سر یکدیگر فریاد میکشند؟»
شاگردان اندکی فکر کردند و یکی از آنها جواب داد:«ما فریاد میکشیم چون آرامش خودمان را از دست میدهیم.»
استاد پرسید:«وقتی طرف صحبت شما در کنارتان است چه نیازی به فریاد کشیدن دارید؟ میتوانید به راحتی با صدای آرام صحبت کنید.» او اینگونه توضیح داد:«هنگامی که دو نفر از یکدیگر عصبانیاند، قلبهایشان از هم دور میشود، بنابراین آنها برای غلبه بر این فاصله و شنیده شدن ناچارند فریاد بکشند. هر چه عصبانیت آنها بیشتر شود، ناچارند بلندتر فریاد بکشند. اما هنگامی که دو نفر عاشق هم میشوند چه اتفاقی میافتد؟
آنها با هم نجوا میکنند زیرا قلبهایشان نزدیک است. فاصلهای بین آنها یا وجود ندارد یا بسیار کوتاه است.
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
در عشق، ما کانون توجه نیستیم. رابرت وولف میپرسد؛ «گل یاس، عاشق کیست هنگامی که هوا را عطرآگین میکند؛ یا درخت هلو وقتی به بار مینشیند؛ یا چکاوک هنگامی که نغمه سر میدهد؟»
در عشق، ما دیگر تصویری از خود و تصویری از معشوق نمیبینیم، بلکه «همه» حضور است.
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
در عشق، ما دیگر تصویری از خود و تصویری از معشوق نمیبینیم، بلکه «همه» حضور است.
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ما آرزو میکنیم که ای کاش عشق برای شفا یافتن کافی بود، اما اگر دفاعها درها را بسته باشند، عشق نمیتواند وارد شود. اگر قلب ما باز نباشد، باید آن را باز کنیم.
اما اگر قلبهای دیگران بسته باشد، باید به درهای دیگر مراجعه کنیم، آن درها را باز کنیم تا عشق بتواند وارد شود.
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
ما آرزو میکنیم که ای کاش عشق برای شفا یافتن کافی بود، اما اگر دفاعها درها را بسته باشند، عشق نمیتواند وارد شود. اگر قلب ما باز نباشد، باید آن را باز کنیم.
اما اگر قلبهای دیگران بسته باشد، باید به درهای دیگر مراجعه کنیم، آن درها را باز کنیم تا عشق بتواند وارد شود.
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
برای اینکه عشق بتواند به درون قلب ما قدم بگذارد، باید از پنهان شدن زیر نقاب دست برداریم.
دیگران چگونه میتوانند ما را دوست بدارند، اگر تنها چیزی که میبینند یک نقاب باشد؟
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima
دیگران چگونه میتوانند ما را دوست بدارند، اگر تنها چیزی که میبینند یک نقاب باشد؟
#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی
@asheghanehaye_fatima