@asheghanehaye_fatima
شلخته نیست مرگ
پیرزنی ست
گاه
گوشه ی جانت را
میگیرد
با آب دهان خیس می کند
می چسباند
به چرخ نخریسی
می ریسد
#علیرضا_آدینه
☘🍀
شلخته نیست مرگ
پیرزنی ست
گاه
گوشه ی جانت را
میگیرد
با آب دهان خیس می کند
می چسباند
به چرخ نخریسی
می ریسد
#علیرضا_آدینه
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
آنقدر ساده می گذرم
از رنجی که روا داشته ای به من
که خودت هم دیگر به یاد نمی آوریش
می گویم در دوستی بدیها نوشته می شوند اما خوانده نمی شوند. مثل واو توی همین خوانده توی خواستن توی خواب
می پرسی کدام رنج؟
می گویم از چشمهایم بخوان
می خانی و می خندی
#علیرضا_آدینه
☘🍀
آنقدر ساده می گذرم
از رنجی که روا داشته ای به من
که خودت هم دیگر به یاد نمی آوریش
می گویم در دوستی بدیها نوشته می شوند اما خوانده نمی شوند. مثل واو توی همین خوانده توی خواستن توی خواب
می پرسی کدام رنج؟
می گویم از چشمهایم بخوان
می خانی و می خندی
#علیرضا_آدینه
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
چطور می توانید
هر لبی را که پیش آمد ببوسید؟
باور کنید دماغ فقط برای سرگرمی نیست
کافی ست بو بکشید تا جای درستِ بوسه زدن را بیابید
تنها دره است که همیشه آغوشی باز دارد
#علیرضا_آدینه
☘🍀
چطور می توانید
هر لبی را که پیش آمد ببوسید؟
باور کنید دماغ فقط برای سرگرمی نیست
کافی ست بو بکشید تا جای درستِ بوسه زدن را بیابید
تنها دره است که همیشه آغوشی باز دارد
#علیرضا_آدینه
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
جایی بایستم توی زندگی
که فرصت خیال را از تو نگیرم
آنجا که بگویی: تصور می کنم اینگونه باشی، نه آنقدر نزدیک که بگویی: خیال می کردم طور دیگری باشد!
تو هم همان جا بایست
زیبا و تپنده
و به من اجازه بده اندکی از تو را خیال کنم
مراجعاتِ بیهوده را کم کن
بگذار وقتی که می رسم به تو
انگار که تشنه ای به چشمه ای
دریا را ببین
با این سماجتش دارد خودش را
کوچک و کوچک تر می کند
#علیرضا_آدینه
☘🍀
جایی بایستم توی زندگی
که فرصت خیال را از تو نگیرم
آنجا که بگویی: تصور می کنم اینگونه باشی، نه آنقدر نزدیک که بگویی: خیال می کردم طور دیگری باشد!
تو هم همان جا بایست
زیبا و تپنده
و به من اجازه بده اندکی از تو را خیال کنم
مراجعاتِ بیهوده را کم کن
بگذار وقتی که می رسم به تو
انگار که تشنه ای به چشمه ای
دریا را ببین
با این سماجتش دارد خودش را
کوچک و کوچک تر می کند
#علیرضا_آدینه
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
شاید دعوا دیده باشم و خون آنطور که باید نترسانَدم اما من هم برای خودم ترسهایی دارم
مثل تهی شدن چیزهای اطرافم از آنچه که باید درونشان باشد. از لباسهای کسی که مرده است
بسته ی خالی سیگار
فندک خالی...
به او گفتم: از اینکه رفته باشی اما تنت را با خودت نبرده باشی می ترسم
گفتم: پیش از تو یکی بود و رفت و بعد هی تکه تکه برگشت و خودش را برد
گفتم: من از کنار توبودن که از کنار تو بودن تهی ست می ترسم
گفتم: مبادا رفته باشی و خودت هم نفهمیده باشی؟
گفتم: به قلبت زنگوله ای ببند
#علیرضا_آدینه
☘🍀
شاید دعوا دیده باشم و خون آنطور که باید نترسانَدم اما من هم برای خودم ترسهایی دارم
مثل تهی شدن چیزهای اطرافم از آنچه که باید درونشان باشد. از لباسهای کسی که مرده است
بسته ی خالی سیگار
فندک خالی...
به او گفتم: از اینکه رفته باشی اما تنت را با خودت نبرده باشی می ترسم
گفتم: پیش از تو یکی بود و رفت و بعد هی تکه تکه برگشت و خودش را برد
گفتم: من از کنار توبودن که از کنار تو بودن تهی ست می ترسم
گفتم: مبادا رفته باشی و خودت هم نفهمیده باشی؟
گفتم: به قلبت زنگوله ای ببند
#علیرضا_آدینه
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
هر دقیقه شصت بار می بوسمت
هر ساعت سه هزار و ششصد بار
هر روز
تا وقتی کنار منی اینقدر
به ساعتت نگاه نکنی
تا کسی اگر از تو بپرسد
ساعت چند است؟
لب های مرا نشان بدهی و بگویی:
۱۳۸۵ بوسه و نیم
و بعد
برگردی و
آن نیم بوسه را
کامل کنی
#علیرضا_آدینه
☘🍀
هر دقیقه شصت بار می بوسمت
هر ساعت سه هزار و ششصد بار
هر روز
تا وقتی کنار منی اینقدر
به ساعتت نگاه نکنی
تا کسی اگر از تو بپرسد
ساعت چند است؟
لب های مرا نشان بدهی و بگویی:
۱۳۸۵ بوسه و نیم
و بعد
برگردی و
آن نیم بوسه را
کامل کنی
#علیرضا_آدینه
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
نه گل بودی
نه ماه
نه هیچ مرگِ دیگری
شبیه من بودی
برای همین
بینی ام را گذاشتم روی بینی ات
تا آنچه متقارن نیست بیابم
و لبم روی لبت ماند
#علیرضا_آدینه
☘🍀
نه گل بودی
نه ماه
نه هیچ مرگِ دیگری
شبیه من بودی
برای همین
بینی ام را گذاشتم روی بینی ات
تا آنچه متقارن نیست بیابم
و لبم روی لبت ماند
#علیرضا_آدینه
☘🍀
@sheghanehaye_fatima
پروانه بودم ای کاش
نوزاد پولک و ابریشم
جانِ در گذشته ای
برحباب گردسوز
که
برای اثباتِ بودنت
مجبور نمی شدم تو را
به دیگران نشان بدهم
بال می گشودم و زیبایی
در هوا می ریخت
#علیرضا_آدینه
🍀🍀
پروانه بودم ای کاش
نوزاد پولک و ابریشم
جانِ در گذشته ای
برحباب گردسوز
که
برای اثباتِ بودنت
مجبور نمی شدم تو را
به دیگران نشان بدهم
بال می گشودم و زیبایی
در هوا می ریخت
#علیرضا_آدینه
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
من عاشق پله های اضطراری ام
شاید برای اینکه شبیه منند و جز در اوقات اضطرار کسی از آنها بالا و پایین نمی رود
شاید برای اینکه عاشق خودم هستم خیلی
و دوست دارم در لابلای کارهای اداری گاهی، بروم توی خودم سیگاری روشن کنم
عاشقِ بیرون ماندن از ساختمانهای اصلی ام
و بیزارم از معماری داخلی، از چیدن چیزها کنار هم طوری که دیگر به چشم نیایند
دلم می خواهد قلبم را حتا بیرون بیاورم از سینه و بچسبانم روی پوست تا تو برای دوست داشته شدن هر بار مجبور نشوی دنده هایم را خرد کنی
کاش که اندام درونی ام همه بیرون از تنم بودند و می توانستم کار کردنشان را به چشم ببینم
گاهی برای کلیه هایم کف بزنم
زخم معده ام را ببوسم که خوب شود
حضور و غیاب کنم هر صبح و بدانم کدامشان حضور ندارد و برای چی؟
مع الوصف سالهاست پذیرفته ام که اضطراری ام
و تنها وقتی به چشم می آیم، که راه های ساده تر و امن تر تو را ناامید کرده اند
پس برای من از دوست داشتن نگو
پایین می روی بیا
بالا می روی برو
#علیرضا_آدینه
🍀🍀
من عاشق پله های اضطراری ام
شاید برای اینکه شبیه منند و جز در اوقات اضطرار کسی از آنها بالا و پایین نمی رود
شاید برای اینکه عاشق خودم هستم خیلی
و دوست دارم در لابلای کارهای اداری گاهی، بروم توی خودم سیگاری روشن کنم
عاشقِ بیرون ماندن از ساختمانهای اصلی ام
و بیزارم از معماری داخلی، از چیدن چیزها کنار هم طوری که دیگر به چشم نیایند
دلم می خواهد قلبم را حتا بیرون بیاورم از سینه و بچسبانم روی پوست تا تو برای دوست داشته شدن هر بار مجبور نشوی دنده هایم را خرد کنی
کاش که اندام درونی ام همه بیرون از تنم بودند و می توانستم کار کردنشان را به چشم ببینم
گاهی برای کلیه هایم کف بزنم
زخم معده ام را ببوسم که خوب شود
حضور و غیاب کنم هر صبح و بدانم کدامشان حضور ندارد و برای چی؟
مع الوصف سالهاست پذیرفته ام که اضطراری ام
و تنها وقتی به چشم می آیم، که راه های ساده تر و امن تر تو را ناامید کرده اند
پس برای من از دوست داشتن نگو
پایین می روی بیا
بالا می روی برو
#علیرضا_آدینه
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
چشمهایت را که ببندند
عاشق صدایی میشوی
گوشهایت را که بگیرند
عاشق بویی که ترغیبت میکند
بینیات که نباشد
عاشق آنچه لمس میکنی
دستهایت را که ببندند
عاشق آنچه زیر پای توست
پاهایت را که بردارند
عاشق آنچه در سرت میگذرد
سرت که نباشد
عاشق آنچه در تو میتپد
چیزهای زیادی را باید از دست بدهی تا نوبت به قلبت برسد
#علیرضا_آدینه
🍀🍀
چشمهایت را که ببندند
عاشق صدایی میشوی
گوشهایت را که بگیرند
عاشق بویی که ترغیبت میکند
بینیات که نباشد
عاشق آنچه لمس میکنی
دستهایت را که ببندند
عاشق آنچه زیر پای توست
پاهایت را که بردارند
عاشق آنچه در سرت میگذرد
سرت که نباشد
عاشق آنچه در تو میتپد
چیزهای زیادی را باید از دست بدهی تا نوبت به قلبت برسد
#علیرضا_آدینه
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
یک مرد معمولا برای به دست آوردن است
که می گوید: دوستت دارم...
زن ها اما
وقتی می گویند دوستت دارم
که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
#علیرضا_آدینه
یک مرد معمولا برای به دست آوردن است
که می گوید: دوستت دارم...
زن ها اما
وقتی می گویند دوستت دارم
که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
#علیرضا_آدینه
@asheghanehaye_fatima
به او گفتم:
از اینکه رفته باشی اما تنت را با خودت نبرده باشی می ترسم
گفتم:
پیش از تو یکی بود و رفت و بعد هی تکه تکه برگشت و خودش را برد
گفتم:
من از کنار توبودن که از کنار تو بودن تهی ست می ترسم
گفتم:
مبادا رفته باشی و خودت هم نفهمیده باشی؟
گفتم:
به قلبت زنگوله ای ببند ...
#علیرضا_آدینه
🍀🍀
به او گفتم:
از اینکه رفته باشی اما تنت را با خودت نبرده باشی می ترسم
گفتم:
پیش از تو یکی بود و رفت و بعد هی تکه تکه برگشت و خودش را برد
گفتم:
من از کنار توبودن که از کنار تو بودن تهی ست می ترسم
گفتم:
مبادا رفته باشی و خودت هم نفهمیده باشی؟
گفتم:
به قلبت زنگوله ای ببند ...
#علیرضا_آدینه
🍀🍀
ﮐﺘﺮﯼ ﻭ ﻗﻮﺭﯼ ﺭﻭﯼ ﺍﺟﺎﻕ
ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ
ﺍﺳﺘﮑﺎﻧﻬﺎﯼ ﺗﻤﯿﺰ
ﺍﺯ ﭼﭗ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﭼﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ
ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﻣﻐﺮﺏ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻣﻌﺸﻮﻕِ ﭼﭗ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﮔﻮﯾﺎ
ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ
ﻭ ﺟﻬﺎﻧﻢ ﺭﺍ مرتب کرده است.
#علیرضا_آدینه
ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ
ﺍﺳﺘﮑﺎﻧﻬﺎﯼ ﺗﻤﯿﺰ
ﺍﺯ ﭼﭗ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﭼﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ
ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﻣﻐﺮﺏ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻣﻌﺸﻮﻕِ ﭼﭗ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﮔﻮﯾﺎ
ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ
ﻭ ﺟﻬﺎﻧﻢ ﺭﺍ مرتب کرده است.
#علیرضا_آدینه
@asheghanehaye_fatima
اگر دنبالش بدوی
او هم قدم هایش را
تندتر خواهد کرد
بگذار برود
آرام آرام
این طور لااقل می توانی
تا پیچ کوچه
تماشایش کنی
#علیرضا_آدینه
اگر دنبالش بدوی
او هم قدم هایش را
تندتر خواهد کرد
بگذار برود
آرام آرام
این طور لااقل می توانی
تا پیچ کوچه
تماشایش کنی
#علیرضا_آدینه
@asheghanehaye_fatima
مثل کسی که
کنارجاده
تکان می دهد توی هوا
ظرفِ خالیِ بنزین را
قلبم را گرفته ام در دست
#علیرضا_آدینه
مثل کسی که
کنارجاده
تکان می دهد توی هوا
ظرفِ خالیِ بنزین را
قلبم را گرفته ام در دست
#علیرضا_آدینه
@asheghanehaye_fatima
برای فرار از تنهایی
سراغ عشق میروند
فرار از روزمرگی
فرار از عادات کشنده و تاریک
من اما
برای فرار از تو بود که عاشقت شدم
مثل آتشی که گلوله را از تفنگ میراند
گفتم اینک عشق
و رانده شدم..
#علیرضا_آدینه
برای فرار از تنهایی
سراغ عشق میروند
فرار از روزمرگی
فرار از عادات کشنده و تاریک
من اما
برای فرار از تو بود که عاشقت شدم
مثل آتشی که گلوله را از تفنگ میراند
گفتم اینک عشق
و رانده شدم..
#علیرضا_آدینه
@asheghanehaye_fatima
اگر دنبالش بدوی
او هم قدم هایش را
تندتر خواهد کرد
بگذار برود
آرام آرام
این طور لااقل می توانی
تا پیچ کوچه
تماشایش کنی
#علیرضا_آدینه
اگر دنبالش بدوی
او هم قدم هایش را
تندتر خواهد کرد
بگذار برود
آرام آرام
این طور لااقل می توانی
تا پیچ کوچه
تماشایش کنی
#علیرضا_آدینه
@asheghanehaye_fatima
ﮐﺘﺮﯼ ﻭ ﻗﻮﺭﯼ ﺭﻭﯼ ﺍﺟﺎﻕ
ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ
ﺍﺳﺘﮑﺎنهاﯼ ﺗﻤﯿﺰ
ﺍﺯ ﭼﭗ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﭼﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ
ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﻣﻐﺮﺏ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻣﻌﺸﻮﻕِ ﭼﭗ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﮔﻮﯾﺎ
ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ
ﻭ ﺟﻬﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
#علیرضا_آدینه
ﮐﺘﺮﯼ ﻭ ﻗﻮﺭﯼ ﺭﻭﯼ ﺍﺟﺎﻕ
ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ
ﺍﺳﺘﮑﺎنهاﯼ ﺗﻤﯿﺰ
ﺍﺯ ﭼﭗ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﭼﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ
ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﻣﻐﺮﺏ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻣﻌﺸﻮﻕِ ﭼﭗ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﮔﻮﯾﺎ
ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ
ﻭ ﺟﻬﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
#علیرضا_آدینه
@asheghanehaye_fatima
یکی
دانایی اش را
به خودش می بندد و
میان جمع می رود
دیگری نادانی اش را،
هر دو
می خواهند ما را بکشند
هر دو غمگین
هر دو نا امید
هر دو بی اختیار
من اما قلبم را در می آورم
جایی شلوغ
کار می گذارم و می روم
کمی دورتر
دکمه پیراهنم را فشار می دهم
هوا پر می شود از بوسه
از رنگ های شاد
از خنده های رها
#علیرضا_آدینه
یکی
دانایی اش را
به خودش می بندد و
میان جمع می رود
دیگری نادانی اش را،
هر دو
می خواهند ما را بکشند
هر دو غمگین
هر دو نا امید
هر دو بی اختیار
من اما قلبم را در می آورم
جایی شلوغ
کار می گذارم و می روم
کمی دورتر
دکمه پیراهنم را فشار می دهم
هوا پر می شود از بوسه
از رنگ های شاد
از خنده های رها
#علیرضا_آدینه