عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


انگار که خداوند
معشوقه ای داشته باشد
انگار که معشوقه اش
ترکش کرده باشد
انگار که خداوند تو را
در لحظه ی تنها شدنش آفریده باشد
زیباییِ تو
غم انگیز است

#عليرضا_قاسميان_خمسه
@asheghanehaye_fatima
🎀

من زندگی را به تاخیر انداخته ام
با شعر
با امید
با آغوش تو

من زندگی را گذاشته ام برای بعد
و حالا او
در جایی از آینده
انتظارم را میکشد

از شعرها که بگذرم
آخرین تکه ی امید که بپوسد
آغوش تو که تبخیر شود
به زندگی میرسم
با زندگی تنها میمانم
_
جمله ای همچون سم
با خونم می آمیزد و
در من میچرخد
میچرخد
میچرخم
میان گورستان
رو به مردگان فریاد میزنم :
دردناک تر است
با زندگی تنها ماندن
_

از کتاب آتی
#سایه_ام_عفونت_کرده_است
#عليرضا_قاسميان_خمسه
@asheghanehaye_fatima


سرطان تو
به جان خانه افتاده
_
از فنجان ها
به دیوار
به سقف
هجرت کرده است
رد رژ لبت
ملافه ها را هر جور تا میکنم
باز شکل تن تو را میگیرند
و از موهای توست
سیم های این سه تار
_
از غنچه کردن شمعدانی میترسم
میترسم لب های تو را دنیا آورد
و از تلفن گریزانم
مبادا کمی از صدایت در آن جا مانده باشد
_
دیروز تمام سیگارها را دور انداختم
دود
هرگاه در اینجا میرقصد
تصویر آخرین خنده ی تو را میسازد
_
سرطان تو
به جان خانه افتاده
من اما نمیروم
من
مرگ میشوم
و به جنگ تو می آیم
_
تاریکیِ تو را تنها
با تاریکی میشود پاک کرد
_

#عليرضا_قاسميان_خمسه
@asheghanehaye_fatima



شب را کشید
بعد ما نقاشی شدیم
با قلم مویی
که شسته نشد

شب با قهوه ام
با صدای پیانو
شب با همه چیز مخلوط است
با رودخانه خود را به تن شهر میکوبد
با دانه های برف میبارد
و با خورشید میتابد

هر صبح
شب با من بیدار میشود
با من راه میرود
با من شعر مینویسد
و من میترسم
از مردمک چشم آدم ها
_
به مرگ نه
که آزادی شب است
به پاک کنی فکر میکنم
که از شب خلاصمان کند
به دست های بزرگی که ...
_
نه
نه
راه نجات
از میان انگشت های کوچک تو میگذرد
به رقصشان دربیاور
جهان را بردار
بفشار
ان قدر که شب
قطره قطره
از آن بیرون بریزد



#عليرضا_قاسميان_خمسه
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima

من اما
بخش اضافه ی هر عکسم
بخش اضافه ی جهان
پازل کامل شده بود
بازی کامل
و منِ دیر رسیده
بیرون ماندم
_
بیرون
درون
هر جا بایستم
تنهایم
تنهاتر از دستبندت
که روزی
کنار شیر آب
جایش گذاشتی



#عليرضا_قاسميان_خمسه
🍀🍀
@asheghanehayefatima

من اما
‎بخش اضافه ی هر عکسم
‎بخش اضافه ی جهان
‎پازل کامل شده بود
‎بازی کامل
‎و منِ دیر رسیده
‎بیرون ماندم
_
‎بیرون
‎درون
‎هر جا بایستم
‎تنهایم
‎تنهاتر از دستبندت
‎که روزی
‎کنار شیر آب
‎جایش گذاشتی


‎برشی از یک شعر
#عليرضا_قاسميان_خمسه
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima


___
شاید ایستگاه رفت
نه قطار
و این اتومبیل بود شاید
که ایستاد
و درخت بود شاید
که رفت
خورشید است که میرود
یا ماییم که رهسپار شب میشویم؟
_
آه
روزهای زیادی ست
با معنای واژه ی رفتن
درگیر شده ام
_
میترسم
میترسم این تو باشی
که مانده ای
و این من باشم
که رفته ام ...
--
-
-
از #کتاب_نثر_خیس
#عليرضا_قاسميان_خمسه