عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fstima
روز و شبم را به هم آمیختم

شعر چه کردی که به هم ریختم ؟

یک قدم از تو همه ی جاده من

خون بطلب ، سینه ی آماده ؛ من

شعر تو را داغ به جانت زدند

مهر خیانت به دهانت زدند

هر که قلم داشت هنرمند نیست

ناسره را با سره پیوند نیست

لغلغه ها در دهن آویختند

خوب و بدی را به هم آمیختند

ملعبه ی قافیه بازی شدی

هرزه ی هر دست درازی شدی

کنج همین معرکه دارت زدند

دست به هر دار و ندارت زدند

سرخ تر از شعر مگر دیده اید ؟

لب بگشایید اگر دیده اید

تا که به هر وا ژه ستم میشود

دست ، طبیعی است قلم میشود

وا ژه ی در حنجره را تیغ کن

زیر قدم ها تله تبلیغ کن

شعر اگر زخم زبان تیز تر

شهر من از قونیه تبریز تر

زنده بمان قاتل دلخواه من

محو نشو ماه ترین ماه من

مُردی و انگار به هوش آمدند

هی ! چقدر دست برایت زدند !


#عليرضا_آذر
آخرم را
شنيده اى اما...
در دلت هيچ التهابى نيست
با تــــو مرگ و
بدون تـــــو مرگ است
عشق را هيچ انتخابى نيست!

@asheghanehaye_fatima

#عليرضا_آذر
@asheghanehaye_fatima


تا هياهوى ريل مى آمد
ميدويدم تو را نگه دارم
حال و روزم مگر چقدر ابرى است
كه پس از هر قطار ميبارم!
در تمام قطار ها مُردم
زندگى در خيال يعنى اين
آخرين كوپه هم تو را كم داشت
آرزوى محال يعنى اين!

#عليرضا_آذر
زندگی کردمت بهانه ی من
غیر تو هرچه زنده را کشتم

چند سال است روزگار منی
مثل سیگار لای انگشتم


#عليرضا_آذر

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


سياره اى خاموش و متروكم
در من حضورى گنگ مشهود است
اين سنگ سرد كنج منظومه
قبلا زمين زندگى بوده است...

#عليرضا_آذر
🔆🔆🔆🔆🔆🔆
🔆

شروع قصه ها اينه

يكي بود و يكي هم نيست

از اول قصه روشن بود
رسيدن مالِ آدم نيست...



#عليرضا_آذر

@asheghanehaye_fatima

🔆
🔆🔆🔆🔆🔆🔆
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لبخند مرا بَس بود آغوش لِهَم می کرد

آن بوسه مرا می کُشت لب مُنهدمم می کرد

آن بوسه و آن آغوش قَتّاله و مَقتَل بود

در سیرِ مرا کشتن این پرده ی اول بود



#عليرضا_آذر

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


کی بیشتر از زندگی خستست
کی خسته و کم رنگو دلگیره

هر کی به امید نبودن موند
تو ابتدای جاده میمیره

من میشناسم بوی موهاتو
من مست این جو گندمی بودم

بازم بگو خانومه فرمانده
من قتل عامه چندمی بودم
چشم و امید من نبود
من بودن به سبکه آدمی مرده

بودن به شکله تو به شکله من
سرخوردگیهای دو سر خورده

وقتی خودت در خود گرفتاری
هر گونه ی زنجیر یعنی هیچ

دلخوش نکن این متن چیزینیست
این شعر بی تصویر یعنی هیچ

بعد از تو تصویری نمانده
تا شاعر خیالی نو در اندازد

تنها به فکر مرگ وا ماندست
تا خون بهایت را بپردازد

بنشین غروبه شعر از اینجاست
از کفشهای پشته در مانده

از مادریهای تو با طفلی
که از قبل بودن بی پدر مانده

سیاره ای خاموشو متروکم
در من حضوری گنگ مشهود است

این سنگ سرد کنجه منظومه
قبلا زمینه زندگی بودست

این تکه سنگه آسمان جول را
بردارو هو کن جانه نو گیرد

در من دو جرئه زندگی مانده
ان هم نجنبی زود میمیرد

حالا کجا با این همه تندی
من هر چه کردم با خودم کردم

جانه علی امروز با من باش
بنشین برایت چای دم کردم

میگفتمو میگفتمو گفتم
نشنیدی و نشنیدمو گم شد

سوز دلم در زوزه های شهر
کلت کمی از کل مردم شد

من ماندمو تقویمه تاریکم
آینده ای منحوسو تکراری

جسمی گرفتاره خود آزاری
در پوششی از دیگر آزاری

تاریخه از پلک تو افتادن
دست خدا دادم تمامت را

منها تلف کردند عمرت را
از خود گرفتی انتقامت را

تاریخه شبها تا ابد رفتن
تلخابه ی تا صبح بیداری

از هر طرف تا صبح بن بست
دورانه چفته چهار دیواری

دستم به دست دیگرم بود
و تنها تر از منها قدم بودن

در فکر تو با ضلع سوم شخص
سر گیجه ی کنجه خودم بودم

باور نمیکردم پس از مردن
چشمم پر از دور و ورت باشد

در خود بخوابو راهیه خود شو
دست خدا زیر سرت باشد

ابریقه مستم را شکستی و
ابری شدی از مرده های آب

خیسم شدی از قطره های اشک
حالی شدم در گوشه مهراب

ای ابر در شلوار کز کرده
جا رختیه خاموشه بر دیوار

ای ماریاره روسیه دلتنگ
ای بهت سنگینه پس از دیدار

خوابیده ای در آن سر دنیا
من این سر دنیا پر از دردم

من خواب دیدم تویه این خونه
سقفه بلندمون ترک میخورد

ای مرده شوره نسخه پیچیها
لعنت به قرصهای فراموشی

اسم همه جز اسم تو اینجاست
لعنت به لیست تویه هر گوشی

از سادگی خستم نمیفهمی
خطی بکش تو دفتر دنیا

دنیا تو رو رنجوندو راهی کرد
ای خاک عالم تو سر دنیا

باید سکوتی تازه تر باشم
چیزی برای حرف بودن نیست

یک شهر واژه پشته در مرده
میلی برایه در گشودن نیست

هر آنچه باید از تو میگفتم
گفتم نوشتم بت تراشیدم

هر دختری از خانه ای میرفت
پشته قدمهاش آب پاشیدن

اینها که گفتم از سکوت از تو
حرف نگاهم رویه کاغذ ریخت

در چشمهایم سوز میرفتو
از گونه ها قندیل می آویخت

چیزی نخواهم گفت باور کن
گاهی سکوت آینه ی داد است

روزی مرا خواهی شنید از دور
بغضه ابتدای ترد فریادست

#عليرضا_آذر
Forwarded from دستیار
لعنت به لیست توی هر گوشی
#عليرضا_آذر


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



یه جوری برو بعد برگشتنت
بازم ابر و بارون به باغت بیاد
یه کاری بکن لای دیوارها
دوتا پنجره هم سراغت بیاد
تو روزای تاریک و ابری من
بازم جای خورشید و خالی بزار
از این مرد بی حوصله رد نشو
تحمل کن این زخم و طاقت بیار



#عليرضا_آذر
@asheghanehaye_fatima




زندگی سرد بود اما خُب ... خانه و سقف و سایه‌ای هم بود
گه‌گداری نوشته‌ای چیزی ... از قلم دست‌مایه‌‌ای هم بود
زندگی سرد بود اما عشق ... می‌توانست کارگر باشد
می‌توان قطب را جهنم کرد ... پای دل در میان اگر باشد

#عليرضا_آذر
@asheghanehaye_fatima



آینده‌ی خیلی دور،ماضیِ بعیدی بود ... پشت درِ آرامش طوفانِ شدیدی بود
آن خاطره‌های خشک در متنِ عطش مانده ... آن نیمه‌ی پُررنگم در کودکی‌اش مانده
اما منِ امروزی،کابوسِ پُر از خواب است ... تکلیف شب و روزم با با دکتر اعصاب است
نفرینِ کدام احساس خون کرد جهانم را؟ ... با جهدِ چه جادویی بستند دهانم را؟
من مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفت ... وقتی دو بغل مهتاب از پیرهنش سر رفت
اندازه‌ی اندوهم اندازه‌ی دفتر نیست ... شرح دو جهان خواهش در شعر میسر نیست
یک چشم پُر از اشک و چشمِ دگرم خون است ... وضعیتِ امروزم آینده‌ی مجنون است
سر باز نکن اِی اشک،از جاذبه دوری کن ... اِی بغضِ پُر از عصیان این‌بار صبوری کن


#عليرضا_آذر
@asheghanehaye_fatima



گیرم از چنگ
جان به در ببری

گیرم از تن فرار خواهی کرد

عقل من هم فدای چشمانت
با جنــــــونم چکار خواهی کرد؟

#عليرضا_آذر
@asheghanehaye_fatima



تا هياهوى ريل مى آمد
ميدويدم تو را نگه دارم

حال و روزم مگر چقدر ابرى است
كه پس از هر قطار ميبارم!

در تمام قطار ها مُردم
زندگى در خيال يعنى اين

آخرين كوپه هم تو را كم داشت
آرزوى محال يعنى اين!



#عليرضا_آذر
من مرد شب هايت نخواهم شد، از بسترت "كم كن" جهانم را...

#عليرضا_آذر

@asheghanehaye_fatima
به چه سوگند دهم
تا که بمانی در من ...

#عليرضا_آذر

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



بين اين مَردُمِ عاشق كُشِ معشوقه فروش
مَگُذارم
مَگُذارم
مَگُذارم
مَگُذار

#عليرضا_آذر
آن بوسه و آن آغوش ،
قتّاله و مَقتل بود...

#عليرضا_آذر



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



عشق یعنی تو را کسی از دور ... به خیابان بی کسی بکشد
مثل دستی که حجم مُردن را ... شکل یک بوته اطلسی بکشد!!
عشق من را دوباره بازی داد ... سینه ام در محاق زندان است
توی چشمم شیار ناخن هاست ... بر تنم جای زخم و دندان است
در سرم رد پای اقیانوس ... مرغ های سفید ماهی گیر
سینه ام داغ کهنه ای اما ... قلبم اندازه ی بیابان است
نا امید از تمام داروها ... ناامید از دعای هر ساعت
چشمم اما خلاف پاهایم ... رو به دروازه ی خراسان است
حس یک ماه مُرده را دارم ... توی تابوت خیس دریاچه
چهره ی تکه های مواجم ... زیر انگشت های باران است
آه سرها که در گریبانید ... آسمان سرخ و برف می بارد
اسکلت-باغ ها بلور آجین ... های بگشای در، زمستان است!
گور خرها دوباره زندانی ... کره خرها دوباره زندان بان
لهجه ات را غلاف کن ای عشق ... هرزه است این جهان بی تنبان


#عليرضا_آذر