عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima

می‌روم زیر خاک، که هزار سال دیگر برسم به دست آدمی که بدون ترس بتواند بگوید دوستت دارم !


شرق بنفشه
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima




نمی دانی چقدر آرزو دارم که یک بار با آن چشمهایت، بخاطر من به من نگاه کنی. یک گلدان گلی می شوم که نقش چشمهایت روی آن کشیده شده. می روم زیر خاک که هزار سال دیگر برسم دست آدمی که بتواند بدون ترس بگوید: دوستت دارم...

شرق بنفشه
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima



كجا هست توی این دنیای بزرگ كه من بتوانم بدون ترس، سیری نگاهت بكنم و بروم. بروم، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیده‌ام. و توی بیابان زیر سایه‌ی كوچك یك ابر كوچك بنشینم. دیروز كه آمدی از كنار قبر حافظ رد شدی، سایه‌ات افتاد روی پله‌های صفه‌ی قبر. وقتی دور شدی. زانو زدم دست كشیدم به جای سایه‌ات. نترس، كسی شك نمی‌كند. سر قبر حافظ زانو زیاد می‌زنند. هر كه دیده باشد خیال می‌كند تربت جمع كرده‌ام

#شهریار_مندنی_پور
کتابِ " شرق بنفشه "
 حالیا، بیا با من! اگر تنها هستی یا اگر بهتر و خوش‌تر اگر تن تنهایی داری. بیا رندی کنیم؛ خرقه «فعل» و «صفت» و « قید» برکنیم، ازرقِ «دستور» بسوزانیم تا رسم  گفتن براندازیم.
بیا از کوره راه های تاک بیا تا روان شویم به سوی آن سوی عاشقی.
رفتنش با ما،اما باز آمدش نه انگار با ما.

#شهریار_مندنی_پور
#تن_تنهایی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



آن روز که "بوف کور" را از کتابدار میخواستی، صدایت را شنیدم.
"این کتابخانه بوف کور ندارد".
من توی خانه داشتم.
نفهمیدی چرا از فردای همان روز، یک کسی، عصرها، بغل در حافظیه، پنجاه شصت کتاب روی زمین چیده میفروشد، بوف کور هم دارد.
چند روز گذشتی و اصلاً ندیدی. هر کس آمد خواست، گران گفتم.
بعضی از کتابهایم را خریدند. مجبور شدم تکه های جگرم را بفروشم که کسی شک نکند.

روز هفتم بود که دیدی.
"برای شما ده تومان خانم".
پول یک نخ سیگار "وینستون"!
با دقت بخوانیدش خانم. خیلی با دقت بخوانیدش خانم. حتی میخواستم بگویم با دقت خوب خیلی نگاهش کنید خانم.
نگفتم، پیش خودم گفتم اگر ارغوان اهل باشد، اگر نیلوفری برای من داشته باشد، خودش میفهمد. ولی پشت من قوز در آورد بس که پشت آن بساط نشستم.



#شهریار_مندنی_پور
.
‎آفتاب باش! تا به جایی اگر نخواهی بتابی، نتوانی

شهریار مندنی پور
.
#شهریار_مندنی_پور
#روز_تازه_مبارک🌞☺️

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



‍ نمیداني چقدر آرزو دارم
که یک بار با آن چشمهایت،
بخاطر من، به من نگاه کني...
یک گلدانِ گلي میشوم که نقشِ چشمهایت روی آن کشیده شده...
میروم زیرِ خاک که هزار سالِ دیگر برسم دستِ آدمي که بتواند بدون ترس بگوید:
"دوستت دارم"...!

#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima



کاش عاشق نان نمی خواست، لباس نمی خواست. اگر نان نمی خواست، اگر اجاره خانه نداشت، غمش خالص می شد غم عشق.

آیلار-شرق بنفشه
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima



گفت: "حکماً پیمانه هایِ زیادی شکسته ای؟"
گفتم: " شرابِ هرکدامشان فقط یک مستیِ کوتاهِ بدخمار داشت."


گفت: " اصلت، تشنه نبوده، اگر بودی با همان اولی، مست می شدی، تا ابدالآباد....






شرق بنفشه
#شهریار_مندنی_پور
@asheghanehaye_fatima

💭

آیه نیست این که گفته‌اند
دو با دو می‌شود چهار ...
دو دست عاشق با دو دست
معشوق می‌شود یک .

#شهریار_مندنی_پور
•

[...صدایت روی بوی بهار نارنج می‌لغزد. از جنس همان می‌شود. صدایت در بهار، بهار است، صدایت در زمستان بهار است. حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش می‌دهم تا نقطه‌ای شوم در خط کاتبی که صدای تو‌ را می‌نویسد...]

#شهریار_مندنی_پور



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




کجا هست توی این دنیای بزرگ که من بتوانم بدون ترس، سیری نگاهت بکنم و بروم. بروم، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیده‌ام. و توی بیابان زیر سایه کوچک یک ابر کوچک بنشینم. دیروز که آمدی از کنار قبر حافظ رد شدی، سایه‌ات افتاد روی پله‌های صفه‌ی قبر. وقتی دور شدی، زانو زدم دست کشیدم به جای سایه‌ات. نترس، کسی شک نمی‌کند. سر قبر حافظ زانو زیاد می‌زنند. هر که دیده باشد خیال می‌کند تربت جمع کرده‌ام.




#شهریار_مندنی‌_پور
شرق بنفشه
@asheghanehaye_fatima



نمی‌دانی چقدر آرزو دارم كه یک بار با آن چشم‌هایت ، به خاطر من به من نگاه كنی . یک گلدانِ گلی می‌شوم كه نقش چشم‌هایت روی آن كشیده شده . می‌روم زیر خاک كه هزار سال دیگر برسم دست آدمی كه بدون ترس بتواند بگوید دوستت دارم . كجا هست توی این دنیای بزرگ كه من بتوانم بدون ترس ، سیری نگاهت بكنم و بروم . بروم ، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیده‌ام ؛ و توی بیابان زیر سایه‌ی كوچک یک ابر كوچک بنشینم


#شهریار_مندنی_‌پور
به بنفشه‌ها گفتم: " شما چه می‌گویید؟ چه کنم؟"
زمستانی، خیلی‌هاشان گل نداده بودند هنوز. نمی‌شنیدند. یکی با پیشانی بنفش و دو چشم زرد گفت: " هیچ‌ وقت ما را روی گور عاشقی نگذاشته‌اند. همیشه گل‌های سرخ، مریم‌ها، مریم‌ها، شاخه‌های مورد..."

#شهریار_مندنی‌_پور

@asheghanehaye_fatima
.

کاش عاشق نان نمی‌خواست، لباس نمی‌خواست. اگر نان نمی‌خواست، اگر اجاره‌خانه نداشت، غمش خالص می‌شد غم عشق

#شهریار_مندنی‌_پور

@asheghanehaye_fatima
.

دردِ پاییز صدایم را گرفته و بی‌زمان کرده است... گوش کن. صدایم از پسِ کلمات با تو سخن می‌گوید. می‌پرسد چقدر یاری، تا کِی یاری، تا کجا یاری؟

از کتابِ #شرق_بنفشه
#شهریار_مندنی_پور

@asheghanehaye_fatima
صدایت رویِ بویِ بهار نارنج می‌لغزد، از جنس همان می‌شود. صدایت در بهار، بهار است، صدایت در زمستان بهار است! حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش می‌دهم تا نقطه‌ای شوم در خطِ کاتبی که صدایِ تو‌ را می‌نویسد...

#شهریار_مندنی_پور

@asheghanehaye_fatima