@asheghanehaye_fatima
وقلبُكَ أرضي وأهلي وشعبي
وقلبُك قلبي..
::
قلب ِ تو
سرزمین ِ من است
خانوادهی من است
ملت ِ من است...
قلب ِ تو
قلب ِ من است...
#سمیح_القاسم
#شعر_فلسطین🇵🇸
ترجمه:
#موسی_بیدج
وقلبُكَ أرضي وأهلي وشعبي
وقلبُك قلبي..
::
قلب ِ تو
سرزمین ِ من است
خانوادهی من است
ملت ِ من است...
قلب ِ تو
قلب ِ من است...
#سمیح_القاسم
#شعر_فلسطین🇵🇸
ترجمه:
#موسی_بیدج
@asheghanehaye_fatima
«هیچ مگو ،عشقم را افشا نکن تا زنده بماند»
برو، واز بیابان ها عبور کن
پس آن سان که در میان دستانش جای گرفتی
و شور و اشتیاق را در دوچشمانش دیدی
که موجگون می لرزند در آن نور وسایه ها
و لبالبند از خواهش و تمنا
وقتی شب بالهای او را به زمین نشاند
و ارواح روانه گشتند
ودر بستر آسمان
در افق های دور دنیاهای سحرانگیز و ناشناخته،
دنیای خواب ها
با هم دیدار کردند
وشناور شدند در پروازگاه بی خبری
آن هنگام تو از همه ی خواب ها پیشی بگیر
بر پلک هایش جا خوش کن
روحش را در آغوش بگیر
و آن را تسخیر کن
شعرم را برایش بخوان ،ترانه هایم را که در شوق او سروده ام برایش آواز کن
همه ی اندوه هایم را برایش شرح بده
حسرتم را برای او به تصویر بکش و آرزومندی ام را نیز،
با او حرف بزن...
تا صبح بدرخشد
وقتی بیداری چشمهایش را بوسید
و از خواب برخاست
آن جا در نزد خود جز «هیچ» نخواهد یافت
که ایستاده در مقابلش
و توبازگرد،
همان تصویر گنگ،خاموش و بی صدا
بدون قلب،بدون عشق،بدون احساس
این چنین باید باشد
وعشق من باید مبهم بماند
در ابهام رازی فریبنده است
که ارواح را به سوی خود می کشاند
اگر عشق راز بماند
تو همواره در میان دستانش جای خواهی گرفت
و او را یارای جدایی از تو نخواهد بود
پس ای عکس من!
تو هم مثل من باش
ژرف و عمیق
این چنین او همواره در تاراج تردید خواهد بود
سرگردان در میان شک و یقین...
#فدوی_طوقان
#شعر_فلسطین🇵🇸
ترجمه:
#سعیده_ملایی
عنوان
#آی_عکس_من
«هیچ مگو ،عشقم را افشا نکن تا زنده بماند»
برو، واز بیابان ها عبور کن
پس آن سان که در میان دستانش جای گرفتی
و شور و اشتیاق را در دوچشمانش دیدی
که موجگون می لرزند در آن نور وسایه ها
و لبالبند از خواهش و تمنا
وقتی شب بالهای او را به زمین نشاند
و ارواح روانه گشتند
ودر بستر آسمان
در افق های دور دنیاهای سحرانگیز و ناشناخته،
دنیای خواب ها
با هم دیدار کردند
وشناور شدند در پروازگاه بی خبری
آن هنگام تو از همه ی خواب ها پیشی بگیر
بر پلک هایش جا خوش کن
روحش را در آغوش بگیر
و آن را تسخیر کن
شعرم را برایش بخوان ،ترانه هایم را که در شوق او سروده ام برایش آواز کن
همه ی اندوه هایم را برایش شرح بده
حسرتم را برای او به تصویر بکش و آرزومندی ام را نیز،
با او حرف بزن...
تا صبح بدرخشد
وقتی بیداری چشمهایش را بوسید
و از خواب برخاست
آن جا در نزد خود جز «هیچ» نخواهد یافت
که ایستاده در مقابلش
و توبازگرد،
همان تصویر گنگ،خاموش و بی صدا
بدون قلب،بدون عشق،بدون احساس
این چنین باید باشد
وعشق من باید مبهم بماند
در ابهام رازی فریبنده است
که ارواح را به سوی خود می کشاند
اگر عشق راز بماند
تو همواره در میان دستانش جای خواهی گرفت
و او را یارای جدایی از تو نخواهد بود
پس ای عکس من!
تو هم مثل من باش
ژرف و عمیق
این چنین او همواره در تاراج تردید خواهد بود
سرگردان در میان شک و یقین...
#فدوی_طوقان
#شعر_فلسطین🇵🇸
ترجمه:
#سعیده_ملایی
عنوان
#آی_عکس_من