خوابیده به پهلوی چپ
با هوسی به اندازهی یک سیب در سرم
به چهل سالگیام فکر میکنم
به لغزیدن سنگی زیر پایم
زنها به رستگاری نزدیکترند
به هر چیزی که ناگهان بیاید و سرشان را بچرخاند به سمت تنهایی
بی آنکه بخواهند از تاریکی میترسند
و از مردن در تپههای اطراف شهر.
درد در زانوهایم جمع شده
مینشینم و استخوانهای پوکم را لمس میکنم.
زن ها که دلشان از فراموشی ضعف میرود
حواسشان به همه چیز هست
اول زیبایی را ترک میکنند
بعد خیابانها را
بعد پنجرهها را
و پاهایشان را از آفتاب
و کمرهایشان را از دیوار میگیرند
و با دهانهایی باهوش
به لبخندهای در آینه خیره میمانند
خیره میمانند.
#ریحانه_آخوندزاده
#شعر_سپید_افغانستان
@asheghanehaye_fatima
با هوسی به اندازهی یک سیب در سرم
به چهل سالگیام فکر میکنم
به لغزیدن سنگی زیر پایم
زنها به رستگاری نزدیکترند
به هر چیزی که ناگهان بیاید و سرشان را بچرخاند به سمت تنهایی
بی آنکه بخواهند از تاریکی میترسند
و از مردن در تپههای اطراف شهر.
درد در زانوهایم جمع شده
مینشینم و استخوانهای پوکم را لمس میکنم.
زن ها که دلشان از فراموشی ضعف میرود
حواسشان به همه چیز هست
اول زیبایی را ترک میکنند
بعد خیابانها را
بعد پنجرهها را
و پاهایشان را از آفتاب
و کمرهایشان را از دیوار میگیرند
و با دهانهایی باهوش
به لبخندهای در آینه خیره میمانند
خیره میمانند.
#ریحانه_آخوندزاده
#شعر_سپید_افغانستان
@asheghanehaye_fatima