@asheghanehaye_fatima
دلتنگی يعنی ...
ريشه های كنار قالی كه صبح به صبح، كنار سنگ فرشهای خيابان خاكش ميكنی تا زمينم نزند...
دلتنگی يعنی ...
يك جفت كفش كتانی ! كه بندهای بلندش را پشت پاهايم گره ميزنی تا در مسيری كه بوی خاكش گهگاه بر سرم رگبار ميگيرد، راهيم كنی ...
دلتنگی يعنی ...
زير لفظی های مادرت ! برگردن دختری كه شبيه من نيست و تو ، به همان اندازه دوستش داری ...
دلتنگی يعنی ...
يك قواره پارچه سفيد كه ميدانم به تنم زار خواهد زد ، وقتی تو كنارش نيستی ...
دلتنگی يعنی ...
همين سه نقطه هايی كه آخر هر بند ، جمله ام را ناتمام ميگذارند...
دلتنگی يعنی ...
همين آبهای شوری كه بی وقفه از چشمهايم پشت سرت ميايند تا كه برگردی ...
حق با تو بود...
من آن وقتها نميدانستم با چه آرايه ای ميشود دلتنگی را شبيه شعر كرد؟!
#شادی_کتابچی
دلتنگی يعنی ...
ريشه های كنار قالی كه صبح به صبح، كنار سنگ فرشهای خيابان خاكش ميكنی تا زمينم نزند...
دلتنگی يعنی ...
يك جفت كفش كتانی ! كه بندهای بلندش را پشت پاهايم گره ميزنی تا در مسيری كه بوی خاكش گهگاه بر سرم رگبار ميگيرد، راهيم كنی ...
دلتنگی يعنی ...
زير لفظی های مادرت ! برگردن دختری كه شبيه من نيست و تو ، به همان اندازه دوستش داری ...
دلتنگی يعنی ...
يك قواره پارچه سفيد كه ميدانم به تنم زار خواهد زد ، وقتی تو كنارش نيستی ...
دلتنگی يعنی ...
همين سه نقطه هايی كه آخر هر بند ، جمله ام را ناتمام ميگذارند...
دلتنگی يعنی ...
همين آبهای شوری كه بی وقفه از چشمهايم پشت سرت ميايند تا كه برگردی ...
حق با تو بود...
من آن وقتها نميدانستم با چه آرايه ای ميشود دلتنگی را شبيه شعر كرد؟!
#شادی_کتابچی