عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
هرگز نخواهى فهميد قلبت كجا تكه پاره شده...
تنها يك روز، سنگينىِ تازه اى را در تنت حس مى كنى. سنگينى اى كه مدام در تو حركت مى كند. احساس مى كنى يك توپِ سنگى در تو قِل مى خورد اين سو و آن سو. اما توپى در كار نيست. آن ها تكه هاى قلبت هستند. جدا از هم، نامنظم مى تپند.

@asheghanehaye_fatima

#سيد_محمد_مركبيان
@asheghanehaye_fatima

آسمان
چشم‌های تو بود،
پنجره را باز کردی
و من
پَر
پَر زدم ..
برای دوست داشتنت
پرنده باید بود


#سيد_محمد_مركبيان
اتاق
جهان كوچكی است
براي اين همه تنهايی...


#سيد_محمد_مركبيان

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



نوازش ات را از سرم گرفتی وُ
سایه دستت از شانه ام برداشته شد
من را کجای دوست داشتن، دوست می داری؟
در میانه ی دوری
در میانه ی نزدیکی
یا در خودِ خودِ میانه ی دوست داشتن؟

دوست داشتن در میانه ی دوری، بازی چشم وُ نگاه را از آدمی می گیرد
تماشای حسادتِ شیرینِ زیر پوست را
در میانه ی نزدیکی اگر دستها راضی ترند اما
هیبت حضور را تا دور نباشی نخواهی فهمید
و آن که نداند حضور یعنی چه، دوست داشتن را نیمه دانسته

من تو را در میانه ی دوست داشتن، دوست دارم
نه آنقدر عاشق که تو را به دیگری به هوای خوشبختیِ بیشتر ببازم
نه آنقدر دور که چشم هایت را نبینم
در میانه، در تلاطمی و آن که هنوز دوست دارد،
دست و پا می زند
حتا اگر شناگرِ این بازی نباشد...

#سيد_محمد_مركبيان
@asheghanehaye_fatima




تو را زير بالشم پنهان مى كنم
شبيه كتابى ممنوعه
چراغ‌ها خاموش مى شوند
و صداها مى خوابند
سپس تو را بيرون مى آورم
و حريصانه مى بلعم


#مرام_المصری
از کتاب #چون_گناهى_آويخته_در_تو
ترجمه #سيد_محمد_مركبيان
#نشر_چشمه
@asheghanehaye_fatima



‌نمی‌توانم خداحافظی کنم
اما تو
دالِ بدرود را در چشم‌هایم‌ خواهی دید
و آن رودِ غمگینِ خوابیده در بدرود را
آن درودِ پایان را
آن آخرین حرفِ میانِ ما را
آن، رَود را
این رفتن را

#سيد_محمد_مركبيان
@asheghanehaye_fatima



می توان تلخ تر از دوری ات
اندوهی را تصور کرد؟
گُمان می کنم نه!
وَ اما جواب تو آری ست
می شد تو را نداشت
می شد پیش تر از اینها
دستت را از دست داد

تو از من جلوتر ایستاده ای
به اندازه ی خوابِ نوزادی در گهواره
به قدری که آفتابِ فردا را پیش از من نوازش کنی

تو راست می گفتی
می شد تلخ تر هم این روزها می گذشت
بماند که این فصل
بی تو گذشت

#سيد_محمد_مركبيان
از كتاب #دو_لك_لك_بيخواب
#نشر_نيماژ
@asheghanehaye_fatima





نه گناهِ توست
نه من مقصرم
اگر شعر دیگر شعر نیست
که نمی شود واژه ها را آن گونه که راه می روی
یا چنان که می خندی و این چنین که می خوابی
به رقص وا داشت ..
نیازِ عشق، رفتن است
نیازِ رفتن، امید به رسیدن
و نرسیدن، لازمه ی شعر بود...



#سيد_محمد_مركبيان
@asheghanehaye_fatima



براى آن كه رودرروى هم درنياييم
هر كدام نيمى از وجودمان را كُشتيم
تو نيمى را كه زندگى كرده بودی
و من نيمى را كه آرزو مى‌كردم




#سيد_محمد_مركبيان
@asheghanehaye_fatima




آدمها از خیانت به گریه می افتند
یا از ترک کردن های عجولانه!
من از سکوتِ دوستت دارم، هنگامِ بیداری
زمانی که می توان به سادگی
چشم در چشم شد
وَ حرف دل را
تمام و کمال با تو گفت..


#سيد_محمد_مركبيان
@asheghanehaye_fatima



از وجود توست که مهربانی
حالت از هم گسسته اش را باز می یابد

و انسان از بازی تیغ و شاهرگهای دوخته به پیرهنش
دست می کشد.



در آن سایه ساری که دست های توست،
در آن آفتابی که
از پشت پلک های تو سرک می کشد..



#سيد_محمد_مركبيان
.
@asheghanehaye_fatima



می توان تلخ تر از دوری ات
اندوهی را تصور کرد؟
گُمان می کنم نه!
وَ اما جواب تو آری ست
می شد تو را نداشت
می شد پیش تر از اینها
دستت را از دست داد
تو از من جلوتر ایستاده ای
به اندازه ی خوابِ نوزادی در گهواره
به قدری که آفتابِ فردا را پیش از من نوازش کنی
تو راست می گفتی
می شد تلخ تر هم این روزها می گذشت
بماند که این فصل
بی تو گذشت...


#سيد_محمد_مركبيان
@asheghanehaye_fatima



براى آن كه رودرروى هم درنياييم
هر كدام نيمى از وجودمان را كُشتيم.
تو نيمى را كه زندگى كرده بودى
و من نيمى را كه آرزو مى‌كردم..



#سيد_محمد_مركبيان
@asheghanehaye_fatima



می توان تلخ تر از دوری ات
اندوهی را تصور کرد؟
گُمان می کنم نه!
وَ اما جواب تو آری ست
می شد تو را نداشت
می شد پیش تر از اینها
دستت را از دست داد
تو از من جلوتر ایستاده ای
به اندازه ی خوابِ نوزادی در گهواره
به قدری که آفتابِ فردا را پیش از من نوازش کنی
تو راست می گفتی
می شد تلخ تر هم این روزها می گذشت
بماند که این فصل
بی تو گذشت...

#سيد_محمد_مركبيان
@asheghanehaye_fatima



چرا من
فکر می کنم
تمام ِ راه های نرفته را
شبی بازگشته ایم!

تو ، شب و ماهی که
در پیراهن ِ خیال ِ من
تکرار ِ نقاشی ِ ساده ی توست ؛
جاده را
از روح ِ کودکی
- شبیه ِ آنکه من ، "من" می خوانم اش در آینده ای -
بیرون می کشد..
همین زیبا کابوس ِ نگاه ِ تو !



#سيد_محمد_مركبيان
@asheghanehaye_fatima



اگر هرچه جز انسان بودم
از چشم هایم که اشک بر کناره هایش خشکیده
و یا از زوزه ی شب هنگامم
تمام حرف هایم را می شنیدی و من
مابقی عمر را در آغوشت گم می شدم..
انسان و این همه واژه
انسان است و ناتوانی در چیدن حرف ها کنار هم
ببخش که نمی شود نامت را نوشت
که نامت چون ترانه ای عاشقانه و ساده
در آرامش یک ملودی، حرف به حرف معنا می شود
نامت را باید خواند تا نوشت
نامت را باید شنید تا خواند..
اگر هرچه جز انسان بودم
اشک های امشب
فردا من را یاد تو می انداخت
اگر هرچه جز انسان بودم
رنج
وفایم می کرد..



#سيد_محمد_مركبيان