@asheghanehaye_fatima
با یاد چشم های تو مستم، دروغ نیست
اینکه هنوز فکر تو هستم دروغ نیست
اینکه از آن زمان که دلم را نخواستی
درخود هزاربار شکستم دروغ نیست
اینکه هنوز رد تو در شعرهای من...
عمری به انتظار نشستم، دروغ نیست
آن وقت ها که... هرشب وهرروز وماه مست
"با چشمهات، خانه ی مردی سیاه مست"
آن روزها که مستی مـــی با دوام بود
چشمم همیشه منتظــــــر یک پیام بود
آن روزها...که از تو به من کم رسیده بود
"گاهی فقط سکوت به دستم رسیده بود"
آن روزها....هنوز دلت مثل سنگ نیست
"ای بشکند دلی که برای تو تنگ نیست"
آن روزها ...زنی که تظاهر نمی کند
"با هیچ چیز جای توراپر نمی کند"
آن روزها که مثل زنی نه....که کودکم
"لبخند هام پـــر زده با بـــادبادکـــــــــم"
آن روزها که ساده مرا ترک می کنی
"هی پشت هم نگو که مرا درک می کنی"
آن روزها که "سر به بیابان گذاشتم
این هم کلید، داخل گلدان گذاشتم"
"در ما چقدر فاصله ایجاد کرده اند
امشب تورا برای که داماد کرده اند"
ارزش نداشتم که به پایم بایستی
"بگذار بگذریم، چه بهتر که نیستی!"
هرشعر تازه ای که شنفتی دروغ بود
از عشق هرچه گفتم و گفتی دروغ بود
عشقت شبیه روسری ام بود و آبـــــــــــ رفت
"گریه گذشت از حد و شاعر به خواب رفتـــــــــ"
#ساجده_جبارپور
با یاد چشم های تو مستم، دروغ نیست
اینکه هنوز فکر تو هستم دروغ نیست
اینکه از آن زمان که دلم را نخواستی
درخود هزاربار شکستم دروغ نیست
اینکه هنوز رد تو در شعرهای من...
عمری به انتظار نشستم، دروغ نیست
آن وقت ها که... هرشب وهرروز وماه مست
"با چشمهات، خانه ی مردی سیاه مست"
آن روزها که مستی مـــی با دوام بود
چشمم همیشه منتظــــــر یک پیام بود
آن روزها...که از تو به من کم رسیده بود
"گاهی فقط سکوت به دستم رسیده بود"
آن روزها....هنوز دلت مثل سنگ نیست
"ای بشکند دلی که برای تو تنگ نیست"
آن روزها ...زنی که تظاهر نمی کند
"با هیچ چیز جای توراپر نمی کند"
آن روزها که مثل زنی نه....که کودکم
"لبخند هام پـــر زده با بـــادبادکـــــــــم"
آن روزها که ساده مرا ترک می کنی
"هی پشت هم نگو که مرا درک می کنی"
آن روزها که "سر به بیابان گذاشتم
این هم کلید، داخل گلدان گذاشتم"
"در ما چقدر فاصله ایجاد کرده اند
امشب تورا برای که داماد کرده اند"
ارزش نداشتم که به پایم بایستی
"بگذار بگذریم، چه بهتر که نیستی!"
هرشعر تازه ای که شنفتی دروغ بود
از عشق هرچه گفتم و گفتی دروغ بود
عشقت شبیه روسری ام بود و آبـــــــــــ رفت
"گریه گذشت از حد و شاعر به خواب رفتـــــــــ"
#ساجده_جبارپور
@asheghanehaye_fatima
باز باران نشسته در چشمم ، باز آرایشم به هم خورده ست
طالعم مطلع پریشانی ست، سرنوشتم به غم رقم خورده ست
خنده هایم به بایگانی رفت ، بوسه هایم به بی نشانی رفت
تپش قلبم از غمی جاریست ، بر لبم مهر متّهم خورده ست
گاه آتش زدند و دود شدم ، گاه با ضربه ای کبود شدم
گوشوارم کشیده شد، تاریخ بر سر کشتنم قسم خورده ست
زهر در جام ، دشنه در سینی ، پشت هم اتفاق میچینی
زندگی! این کسی که میبینی ، از شراب امید کم خورده ست
پدرم با تفنگ می آید ، مادرم بغض تازه می زاید
می خزد درسکوت انباری، ناله ی دختری که سم خورده ست!
#ساجده_جبارپور
باز باران نشسته در چشمم ، باز آرایشم به هم خورده ست
طالعم مطلع پریشانی ست، سرنوشتم به غم رقم خورده ست
خنده هایم به بایگانی رفت ، بوسه هایم به بی نشانی رفت
تپش قلبم از غمی جاریست ، بر لبم مهر متّهم خورده ست
گاه آتش زدند و دود شدم ، گاه با ضربه ای کبود شدم
گوشوارم کشیده شد، تاریخ بر سر کشتنم قسم خورده ست
زهر در جام ، دشنه در سینی ، پشت هم اتفاق میچینی
زندگی! این کسی که میبینی ، از شراب امید کم خورده ست
پدرم با تفنگ می آید ، مادرم بغض تازه می زاید
می خزد درسکوت انباری، ناله ی دختری که سم خورده ست!
#ساجده_جبارپور
@asheghanehaye_fatima
باز باران نشسته در چشمم باز آرایشم به هم خورده
طالعم مطلع پریشانی سرنوشتم چه بد رقم خورده
خندههایم به بایگانی رفت بوسههایم به بی نشانی رفت
خستهام بس که روی پیشانیم بی سبب مهر متهم خورده
خستهام پس کجاست دستی که به ته زندگی هلم بدهد
یک نفر در منست پیش از من از دوایی که میخرم خورده
گاه آتش زدند و دود شدم گاه با ضربهای کبود شدم
گوشوارم کشیده شد، تاریخ بر سر کشتنم قسم خورده
زهر در جام دشنه در سینی پشت هم اتفاق میچینی
زندگی این کسی که میبینی نامش از دفترت قلم خورده
***
مادر از من به تنگ میآید پدرم با تفنگ میآید
میخزد در سکوت انباری نالهی دختری که سم خورده
#ساجده_جبارپور
باز باران نشسته در چشمم باز آرایشم به هم خورده
طالعم مطلع پریشانی سرنوشتم چه بد رقم خورده
خندههایم به بایگانی رفت بوسههایم به بی نشانی رفت
خستهام بس که روی پیشانیم بی سبب مهر متهم خورده
خستهام پس کجاست دستی که به ته زندگی هلم بدهد
یک نفر در منست پیش از من از دوایی که میخرم خورده
گاه آتش زدند و دود شدم گاه با ضربهای کبود شدم
گوشوارم کشیده شد، تاریخ بر سر کشتنم قسم خورده
زهر در جام دشنه در سینی پشت هم اتفاق میچینی
زندگی این کسی که میبینی نامش از دفترت قلم خورده
***
مادر از من به تنگ میآید پدرم با تفنگ میآید
میخزد در سکوت انباری نالهی دختری که سم خورده
#ساجده_جبارپور
@asheghanehaye_fatima
بیرون مرا نمی بری از جانت،
بیرون مرا نمیکشی از غارم
در برزخی که ساختهای عمریست
میمیرم و هنوز گرفتارم
کوهی اگر، بخاطر من برخیز،
سنگی اگر، مقابل من بشکن
کوچک شو تا خیال برم دارد
ریگی به کفشهام بدهکارم!
از شوق یک دقیقه تورا دیدن،
یک هفته تمام نخوابیدم
مست از تو در خودم که شرابیدم،
دیدم چهل شب است که بیدارم
دیدم چهل شب ست که پی در پی،
میبارد از دو چشم سیاهم مِی
هرچند نام کوچک من دریاست،
بر سوختن هنوز سزاوارم
آتش زبانه میکشد از بستر،
میسوزم از هوای تو و از سر
پر میگشایم از دل خاکستر،
دل میدهم به چرخهء تکرارم
عاشق شدم که شاعر غم باشم،
شاعر شدم که عاشق غم باشم
غم یار غار بود، ندایم داد،
خود را برای شعر بیازارم
#ساجده_جبارپور
بیرون مرا نمی بری از جانت،
بیرون مرا نمیکشی از غارم
در برزخی که ساختهای عمریست
میمیرم و هنوز گرفتارم
کوهی اگر، بخاطر من برخیز،
سنگی اگر، مقابل من بشکن
کوچک شو تا خیال برم دارد
ریگی به کفشهام بدهکارم!
از شوق یک دقیقه تورا دیدن،
یک هفته تمام نخوابیدم
مست از تو در خودم که شرابیدم،
دیدم چهل شب است که بیدارم
دیدم چهل شب ست که پی در پی،
میبارد از دو چشم سیاهم مِی
هرچند نام کوچک من دریاست،
بر سوختن هنوز سزاوارم
آتش زبانه میکشد از بستر،
میسوزم از هوای تو و از سر
پر میگشایم از دل خاکستر،
دل میدهم به چرخهء تکرارم
عاشق شدم که شاعر غم باشم،
شاعر شدم که عاشق غم باشم
غم یار غار بود، ندایم داد،
خود را برای شعر بیازارم
#ساجده_جبارپور
@asheghanehaye_fatima
بی پری، بی فرشته، بی جادو
این جهان جای قهرمانها نیست
سیندرلای کوچک غمگین
زندگی مثل داستانها نیست
عین یک تکه ظرف بی مصرف
گوشه مطبخت حرام شدی
بارها بر اجاق سررفتی
بارها با غذا تمام شدی
عاقبت خواهران ناتنی ات
پا به کفش تو برده و بردند
آنقدر بغض را فرو خوردی
غصه ها از درون تورا خوردند
آن زمان که زمان رفتن بود
گرم از خود گریختن بودی
خواستی از خودت فرار کنی
باز دربند پیرهن بودی
بین گردونه تاکجا باید
این دوتا پای لعنتی بدوند
تو هم از قصه خسته ای، ای کاش
موش ها این کتاب را بجوند
#ساجده_جبارپور
بی پری، بی فرشته، بی جادو
این جهان جای قهرمانها نیست
سیندرلای کوچک غمگین
زندگی مثل داستانها نیست
عین یک تکه ظرف بی مصرف
گوشه مطبخت حرام شدی
بارها بر اجاق سررفتی
بارها با غذا تمام شدی
عاقبت خواهران ناتنی ات
پا به کفش تو برده و بردند
آنقدر بغض را فرو خوردی
غصه ها از درون تورا خوردند
آن زمان که زمان رفتن بود
گرم از خود گریختن بودی
خواستی از خودت فرار کنی
باز دربند پیرهن بودی
بین گردونه تاکجا باید
این دوتا پای لعنتی بدوند
تو هم از قصه خسته ای، ای کاش
موش ها این کتاب را بجوند
#ساجده_جبارپور
.
هر شیشه نام درد مرا گریه میکند
از شیشههای پنجره کمتر که نیستی
هی پشت هم نگو که مرا درک میکنی
یکرنگ هم شویم تو دختر که نیستی......
#ساجده_جبارپور
@asheghanehaye_fatima
هر شیشه نام درد مرا گریه میکند
از شیشههای پنجره کمتر که نیستی
هی پشت هم نگو که مرا درک میکنی
یکرنگ هم شویم تو دختر که نیستی......
#ساجده_جبارپور
@asheghanehaye_fatima