@asheghanehaye_fatima
خواب دیدم که مال من شده ای، دست بردم دوباره در موهات
دست هایم میان دستانت، شانه هایم میان بازوهات
زیر باران قدم زدیم آرام آن شب انگار شهر تهران را
پای من خسته شد ولی دیدم سر ِمن بود روی زانوهات
مهربان و نجیب بودی و من غرق قهر و پر از بدی بودم
دیدم از این همه بدی حتی خم نیاورده ای به ابروهات
زیر باران تند پاییزی عاشقانه ترانه میخواندی
زل زدی در نگاهم و گفتی: دوست دارم که موج گیسوهات...
مال من باشد و نفس بکشم تا ابد در هوای این شب ها
خواب دیدم که مال من شده ای دست بردم دوباره در موهات
#زینب_اکبری
خواب دیدم که مال من شده ای، دست بردم دوباره در موهات
دست هایم میان دستانت، شانه هایم میان بازوهات
زیر باران قدم زدیم آرام آن شب انگار شهر تهران را
پای من خسته شد ولی دیدم سر ِمن بود روی زانوهات
مهربان و نجیب بودی و من غرق قهر و پر از بدی بودم
دیدم از این همه بدی حتی خم نیاورده ای به ابروهات
زیر باران تند پاییزی عاشقانه ترانه میخواندی
زل زدی در نگاهم و گفتی: دوست دارم که موج گیسوهات...
مال من باشد و نفس بکشم تا ابد در هوای این شب ها
خواب دیدم که مال من شده ای دست بردم دوباره در موهات
#زینب_اکبری
@asheghanehaye_fatima
شعرهایم را پر از درد و تباهی میکنی
دیر می فهمی چه کار اشتباهی میکنی
هردو یک عمر است در بیراهه سرگردان شدیم
پس چرا باز ادعای سر به راهی میکنی؟!
رد دستان تو بر پیراهنم مانده ولی
باز داری ادعای بی گناهی میکنی
حرف هایی تازه می آید به گوشم مدتی ست
از خبرچینان، که هر کاری بخواهی میکنی
یک حرم داری سرای هرچه زن در شهر هست
ناصرالدین شاه قاجاری و شاهی میکنی
می روم، معشوقه هایت را نگه دار و بمان
دیر می فهمی چه کار اشتباهی میکنی!
#زینب_اکبری
از مجموعه شعر #زن_های_ایلم_خوب_می_فهمند_این_زن_را
#نشر_مایا
شعرهایم را پر از درد و تباهی میکنی
دیر می فهمی چه کار اشتباهی میکنی
هردو یک عمر است در بیراهه سرگردان شدیم
پس چرا باز ادعای سر به راهی میکنی؟!
رد دستان تو بر پیراهنم مانده ولی
باز داری ادعای بی گناهی میکنی
حرف هایی تازه می آید به گوشم مدتی ست
از خبرچینان، که هر کاری بخواهی میکنی
یک حرم داری سرای هرچه زن در شهر هست
ناصرالدین شاه قاجاری و شاهی میکنی
می روم، معشوقه هایت را نگه دار و بمان
دیر می فهمی چه کار اشتباهی میکنی!
#زینب_اکبری
از مجموعه شعر #زن_های_ایلم_خوب_می_فهمند_این_زن_را
#نشر_مایا
@asheghanehaye_fatima
وقتی که با همیم چه مغرور میشوم
لبریزِ شاعرانگی و شور میشوم
دیوانه شو، تمام وجود مرا بنوش
من قول میدهم به تو، انگور میشوم
کُردی بگو! اصیلترم کن که مدتیست
هی دارم از اصالت خود دور میشوم
زنهای این قبیله به من غبطه میخورند
هر چند با تو وصلهی ناجور میشوم
یک شاعر بدون نشانم که بعدها
با این غزل برای تو، مشهور میشوم
با لهجهی خودت غزلم را بخوان که من
هی دارم از اصالت خود دور میشوم
#زینب_اکبری
وقتی که با همیم چه مغرور میشوم
لبریزِ شاعرانگی و شور میشوم
دیوانه شو، تمام وجود مرا بنوش
من قول میدهم به تو، انگور میشوم
کُردی بگو! اصیلترم کن که مدتیست
هی دارم از اصالت خود دور میشوم
زنهای این قبیله به من غبطه میخورند
هر چند با تو وصلهی ناجور میشوم
یک شاعر بدون نشانم که بعدها
با این غزل برای تو، مشهور میشوم
با لهجهی خودت غزلم را بخوان که من
هی دارم از اصالت خود دور میشوم
#زینب_اکبری
@asheghanehaye_fatima
تقدیر من همین چمدان بیشتر نبود
قلبی شکسته و نگران بیشتر نبود
شور بهار را به رقیبم سپردی و
آنچه به من رسید، خزان بیشتر نبود
دیر آمدم، ندیدمت و جای خالیات
سهم من از گذشتِ زمان بیشتر نبود
از دیگران که زخم جگر قسمتم شد و
سهم من از تو زخم زبان بیشتر نبود
دنیا چه ساخت از منِ دیوانه، جز زنی
عادی، که درد او غم نان بیشتر نبود
بر شانه های خستهی من هر کسی گذشت
آنچه گذاشت، بار گران بیشتر نبود
...
از آنچه ریختی همهی عمر پای من
تنها نیازم این چمدان بیشتر نبود
#زینب_اکبری
تقدیر من همین چمدان بیشتر نبود
قلبی شکسته و نگران بیشتر نبود
شور بهار را به رقیبم سپردی و
آنچه به من رسید، خزان بیشتر نبود
دیر آمدم، ندیدمت و جای خالیات
سهم من از گذشتِ زمان بیشتر نبود
از دیگران که زخم جگر قسمتم شد و
سهم من از تو زخم زبان بیشتر نبود
دنیا چه ساخت از منِ دیوانه، جز زنی
عادی، که درد او غم نان بیشتر نبود
بر شانه های خستهی من هر کسی گذشت
آنچه گذاشت، بار گران بیشتر نبود
...
از آنچه ریختی همهی عمر پای من
تنها نیازم این چمدان بیشتر نبود
#زینب_اکبری