عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
هرصبح
بانوازش خورشید چشم بازمیکنم
وچشم درچشم لبخندت
روزم را آغازمی کنم
تو نگاهم می کنی ولبخندمی زنی
من لبخندمی زنم
وصورتت را می بوسم
من این روزهای تکراری
که بالبخندتوشروع می شودرا
دوست دارم
راستی!
این ترک ریزمرااذیت می کند
بایدقاب تازه ای برای لبخندت بخرم

@asheghanehaye_fatima


#زهرا_حاجی_نوروزی
فکرش رابکن روزی در تقویم ثبت شود
به اسم "وارونــگی"!
آن وقت من نباید به تو فکر کنم،
نباید دوستت داشته باشم و...
چه زجر آور!

و تو...
فکرش را بکن!
باید عاشقم شوی!
غرور لعنتی ات را بشکنی و بگویی "دوستم داری"
چه روز خوبیست برای من
روز "وارونـــگی"!

@asheghanehaye_fatima

#زهرا_حاجی_نوروزی
@asheghanehaye_fatima



می خواهم خیال کنم آنکه دوستش داری منم
همانکه برایش شعر می گویی
که دلتنگِ آغوشش می شوی
که...
دیگر تابِ دلتنگی ات را ندارم
تابِ غصه هایت را
بگذار خیال کنم آنکه دوستش داری منم
آنوقت آمده ام
برای هر دومان چای دارچین ریخته ام
تو سرت را میان آغوشِ کوچک من جا کرده ای
و تمام بغض مردانه ات را ...
بگذاراین معامله بین خودمان بماند
تمامِ شهر خوابند
قرارمان کنار شمعدانی های خیال من
اشکهایت برای من
بگذار شانه های کوچکِ من از آنِ تو باشد
تو فقط بیا
تمامِ غصه هایت را به قیمتِ جان خریدارم
لبخندت را گران تر می خرم
آن وقت تمامش را یکجا به نامِ خودت می زنم
تو فقط
بگذار خیال کنم
آنکه دوستش داری
منم!

#زهرا_حاجی_نوروزی
@asheghanehaye_fatima


کنج تنهایی یعنی درست همینجا که ایستاده ام
سالهاست!
نه نگاهی
نه اخمی
نه پچ پچی
نه صدایی
نه حسادتی
نه رفاقتی
نه حتی دوست داشتنی
درست همینجا
گاهی چشمانم را می بندم تا صدای دوست داشتنت را نشنوم
باید قبول کنم
تو را به کنج تنهایی من راهی نیست!
چشمانم را روی هم فشار می دهم
به کنج تنهایی ام می خزم
پتو را تا گوشهایم بالا می کشم
اما درست جایی گوشه ی دنج مغزم نشسته ای و خیال بلند شدن نداری
خیالی نیست!
همانجا بمان
دلم به حالت می سوزد
تو حتی اختیار دوست داشتن مرا هم نداری...

#زهرا_حاجی_نوروزی
@asheghanehaye_fatima


.
خوب یا بد بودنش را تو بگو
من هم می گویم
خوب نیست که من تنهایِ تنها تمامِ کافه های شهر را امتحان کرده باشم
اما
خوب است که جای دنجی باشد
که هر وقت دلم تنگ شد یک راست بیایم همین جا
جایی که تو هم وقتهای تنهایی ات رامی گذرانی
بد است که تو تنها نشسته باشی درست چند میز آن طرف تر از میزی که من نشسته ام
تنهایِ تنها
خوب است که کسی روبرویت نیست!
بد است که تو حتی مرا ندیده ای اما
خوب است که من
منظره ی بهشتِ آشفته ی صورتت را دارم
بد است که غمگینی
خوب است که می دانم
بد است که کاری از من ساخته نیست
خوب است که می بینمت
بد است که جای بختمان
تو موهایت سپید شد
من شعرهایم
خوب است که بعد از رفتنت
صاحب کافه بگوید حساب شده!
بد است که مغروری
خوب است که هستی
خوب است که باران ببارد
خوب است که دوستت دارم
خوب است که...
همه چیز خوب است
تو چه می گویی؟!
دوستم داری؟!



#زهرا_حاجی_نوروزی
@asheghanehaye_fatima



می خواهم خیال کنم آنکه دوستش داری منم
همانکه برایش شعر می گویی
که دلتنگِ آغوشش می شوی
که...
دیگر تابِ دلتنگی ات را ندارم
تابِ غصه هایت را

بگذار خیال کنم آنکه دوستش داری منم
آنوقت آمده ام
برای هر دومان چای دارچین ریخته ام
تو سرت را میان آغوشِ کوچک من جا کرده ای
و تمام بغض مردانه ات را ...

بگذار این معامله بین خودمان بماند
تمامِ شهر خوابند
قرارمان کنار شمعدانی های خیال من
اشکهایت برای من
بگذار شانه های کوچکِ من از آنِ تو باشد
تو فقط بیا
تمامِ غصه هایت را به قیمتِ جان خریدارم
لبخندت را گران تر می خرم
آن وقت تمامش را یکجا به نامِ خودت می زنم
تو فقط
بگذار خیال کنم
آنکه دوستش داری
منم!

#زهرا_حاجی_نوروزی
@asheghanehaye_fatima


نکند این دوستت دارم های هر روزه
برایت عادت شود
به دلت ننشیند
مثل غذا واجب شود برایت
اما در تو هیچ احساسی جوانه نزند؟!
بگذار کمی مثل خودت
فقط کمی
نمایش دوستت نداشتن را بازی کنم!
نه!
این نسخه ها با حال من سازگار نیست
بگذار عادت کنی
تا اگر روزی نبودم که بگویم
دوستت دارم
لااقل منتظرم باشی...

#زهرا_حاجی_نوروزی
@Asheghanehaye_fatima





می خواهم خیال کنم آنکه دوستش داری منم
همانکه برایش شعر می گویی
که دلتنگِ آغوشش می شوی
که...
دیگر تابِ دلتنگی ات را ندارم
تابِ غصه هایت را

بگذار خیال کنم آنکه دوستش داری منم
آنوقت آمده ام
برای هر دومان چای دارچین ریخته ام
تو سرت را میان آغوشِ کوچک من جا کرده ای
و تمام بغض مردانه ات را ...

بگذار این معامله بین خودمان بماند
تمامِ شهر خوابند
قرارمان کنار شمعدانی های خیال من
اشکهایت برای من
بگذار شانه های کوچکِ من از آنِ تو باشد
تو فقط بیا
تمامِ غصه هایت را به قیمتِ جان خریدارم
لبخندت را گران تر می خرم
آن وقت تمامش را یکجا به نامِ خودت می زنم
تو فقط
بگذار خیال کنم
آنکه دوستش داری
منم!

#زهرا_حاجی_نوروزی