@asheghanehaye_fatima
جمعه های بی تو
شعرهایم را
برای چه کسی بخوانم
تا کتاب هایم
با هر ورق زدنی
عطر تورا به مشامم برسانند...
جمعه های سخت بی تو
کدام شعر عاشقانه ام را
به بال کدامین کبوتر ببندم
تا به تو برسانند
حرف هایم را با که بگویم
تا برایم شانه شوند
دردهایم را با که قسمت کنم
تا کنار گل های افتابگردان
با بارانی بی امان خیس شوند
به چه کسی ببخشم
پلک های تب دارم را
تا رودی شوند
به عشق رسیدن به دریای تو...
از پشت نخستین شکاف
بیرون بیا,
به تماشای دست های روشنم
به همسایگی ارغنون و چنگ
مرا
از این جمعه های لعنتی
به زیباترین بامداد
شنبه ها ببر...
#رها_مولوی
#جمعه_نوشت
جمعه های بی تو
شعرهایم را
برای چه کسی بخوانم
تا کتاب هایم
با هر ورق زدنی
عطر تورا به مشامم برسانند...
جمعه های سخت بی تو
کدام شعر عاشقانه ام را
به بال کدامین کبوتر ببندم
تا به تو برسانند
حرف هایم را با که بگویم
تا برایم شانه شوند
دردهایم را با که قسمت کنم
تا کنار گل های افتابگردان
با بارانی بی امان خیس شوند
به چه کسی ببخشم
پلک های تب دارم را
تا رودی شوند
به عشق رسیدن به دریای تو...
از پشت نخستین شکاف
بیرون بیا,
به تماشای دست های روشنم
به همسایگی ارغنون و چنگ
مرا
از این جمعه های لعنتی
به زیباترین بامداد
شنبه ها ببر...
#رها_مولوی
#جمعه_نوشت
@asheghanehaye_fatima
از تو با چه کسی سخن بگویم
آیا کسی باور می کند که
بهشت را در دستان تو یافتم و
زمین
روی دکمه ی پیراهنت
آرام نشسته است...
آیا کسی می تواند
باور کند که
جنگل های انبوه در
گیسوان دلتنگ تو
گم می شوند و
صدای موج ها و دریاها از
سکوت تو زیباتر نیست...!؟
چه کسی باور خواهد کرد که
تصویر تو
در چشم های من
شفاف تر می نشیند
و
شب هایم از مهتاب لبریز می شود
وقتی با من هم نوا می شوی و
شعله ی نهانم را می دانی
زمانی که بلوغم را می فهمی
و از
بند بند تنم آوازی
غریب و عاشقانه برمی خیزد
#رها_مولوی
#دوستت_دارم_ها
از تو با چه کسی سخن بگویم
آیا کسی باور می کند که
بهشت را در دستان تو یافتم و
زمین
روی دکمه ی پیراهنت
آرام نشسته است...
آیا کسی می تواند
باور کند که
جنگل های انبوه در
گیسوان دلتنگ تو
گم می شوند و
صدای موج ها و دریاها از
سکوت تو زیباتر نیست...!؟
چه کسی باور خواهد کرد که
تصویر تو
در چشم های من
شفاف تر می نشیند
و
شب هایم از مهتاب لبریز می شود
وقتی با من هم نوا می شوی و
شعله ی نهانم را می دانی
زمانی که بلوغم را می فهمی
و از
بند بند تنم آوازی
غریب و عاشقانه برمی خیزد
#رها_مولوی
#دوستت_دارم_ها
⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆
🔆⚜
⚜
هربار صبح
از پنجره ی اتاقم بالا می آید و
خودش را به چشم های خسته ام می رساند
زندگی را
پنهان می کنم زیر رنگ های سپید
و چندین بار می نویسم
" خدا خوب است "
و قناری کوچکی که درون سینه ام
کز کرده و آواز نمی خواند
رها می کنم...
قسم به این حرف
اتاق خالی می شود از
تیک تاک ساعت غم انگیز
تنهایی
#رها_مولوی
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
🔆⚜
⚜
هربار صبح
از پنجره ی اتاقم بالا می آید و
خودش را به چشم های خسته ام می رساند
زندگی را
پنهان می کنم زیر رنگ های سپید
و چندین بار می نویسم
" خدا خوب است "
و قناری کوچکی که درون سینه ام
کز کرده و آواز نمی خواند
رها می کنم...
قسم به این حرف
اتاق خالی می شود از
تیک تاک ساعت غم انگیز
تنهایی
#رها_مولوی
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆
🔆⚜
⚜
پاییز را دوست دارم
اولین بار در پاییز عاشق شدم
دستهایم بوی گندم و نسیم می داد
قاصدکی به موهایم سنجاق شده بود و
پرنده ها دورم جمع شده بودند
اولین لبخند را در پاییز دیدم
خانه ی دلم پر از ستاره و سنبله بود و
یک جمهوری کوچک و
بزرگتر از هزار خوشبختی...
اولین بوسه را در پاییز دیدم
آسمان در ایوان دلم موج میزد و
ماه روی دامنم جا خوش کرده بود
زیر همان درخت که از دیدار باران
خیس بود...
برای اینهاست که
پاییز را
اینگونه دوست دارم
#رها_مولوی
#پاییز_جان
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
🔆⚜
⚜
پاییز را دوست دارم
اولین بار در پاییز عاشق شدم
دستهایم بوی گندم و نسیم می داد
قاصدکی به موهایم سنجاق شده بود و
پرنده ها دورم جمع شده بودند
اولین لبخند را در پاییز دیدم
خانه ی دلم پر از ستاره و سنبله بود و
یک جمهوری کوچک و
بزرگتر از هزار خوشبختی...
اولین بوسه را در پاییز دیدم
آسمان در ایوان دلم موج میزد و
ماه روی دامنم جا خوش کرده بود
زیر همان درخت که از دیدار باران
خیس بود...
برای اینهاست که
پاییز را
اینگونه دوست دارم
#رها_مولوی
#پاییز_جان
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
@asheghanehaye_fatima
از تو با چه کسی سخن بگویم
آیا کسی باور می کند که
بهشت را در دستان تو یافتم و
زمین
روی دکمه ی پیراهنت
آرام نشسته است...
آیا کسی می تواند
باور کند که
جنگل های انبوه در
گیسوان دلتنگ تو
گم می شوند و
صدای موج ها و دریاها از
سکوت تو زیباتر نیست...!؟
چه کسی باور خواهد کرد که
تصویر تو
در چشم های من
شفاف تر می نشیند
و
شب هایم از مهتاب لبریز می شود
وقتی با من هم نوا می شوی و
شعله ی نهانم را می دانی
زمانی که بلوغم را می فهمی
و از
بند بند تنم آوازی
غریب و عاشقانه برمی خیزد
#رها_مولوی
#دوستت_دارم_ها
از تو با چه کسی سخن بگویم
آیا کسی باور می کند که
بهشت را در دستان تو یافتم و
زمین
روی دکمه ی پیراهنت
آرام نشسته است...
آیا کسی می تواند
باور کند که
جنگل های انبوه در
گیسوان دلتنگ تو
گم می شوند و
صدای موج ها و دریاها از
سکوت تو زیباتر نیست...!؟
چه کسی باور خواهد کرد که
تصویر تو
در چشم های من
شفاف تر می نشیند
و
شب هایم از مهتاب لبریز می شود
وقتی با من هم نوا می شوی و
شعله ی نهانم را می دانی
زمانی که بلوغم را می فهمی
و از
بند بند تنم آوازی
غریب و عاشقانه برمی خیزد
#رها_مولوی
#دوستت_دارم_ها
امشب دیگر برایت
شعری نمی گویم
آنقدر سنگم که دلم
برای چشم های تو
تنگ نمی شود...
شکوفه ها را
در باد رها می کنم و
پنهان میکنم بوسه هایم را
در دفترچه خاطراتم...
امشب آنقدر سردم که
در اتاقی از برف
به خواب می روم،
در این انجماد ساکت حروف و
موسم یخبندان ماه و تاریکی خورشید
دیگر تو را نمی جویم...
گویی مرده ای متحرکم
با هزار واژه ی نا گفته
امشب دیگر خیالت را
حوالی دلم
نمی خواهم... .
.
#رها_مولوی
@asheghanehaye_fatima
شعری نمی گویم
آنقدر سنگم که دلم
برای چشم های تو
تنگ نمی شود...
شکوفه ها را
در باد رها می کنم و
پنهان میکنم بوسه هایم را
در دفترچه خاطراتم...
امشب آنقدر سردم که
در اتاقی از برف
به خواب می روم،
در این انجماد ساکت حروف و
موسم یخبندان ماه و تاریکی خورشید
دیگر تو را نمی جویم...
گویی مرده ای متحرکم
با هزار واژه ی نا گفته
امشب دیگر خیالت را
حوالی دلم
نمی خواهم... .
.
#رها_مولوی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
خوابم نمی برد
مرا به سینه ات بپیچ
رقص کولی ها در باد
به جریان موج های موهایت
به غافلگیری لب های سرخ
مرا به پیشانی ات
به حال و خیالت
بپیچ
از لایه های دلتنگی
نفس هایی که مرا نمی شمارند
و تنها در رویاهایم
به شمارش افتاده اند
مرا به شب
زیر اسمان یک دست شهر
به جایی امن حواله کن
اغوشت کجاست؟
#رها_مولوی
خوابم نمی برد
مرا به سینه ات بپیچ
رقص کولی ها در باد
به جریان موج های موهایت
به غافلگیری لب های سرخ
مرا به پیشانی ات
به حال و خیالت
بپیچ
از لایه های دلتنگی
نفس هایی که مرا نمی شمارند
و تنها در رویاهایم
به شمارش افتاده اند
مرا به شب
زیر اسمان یک دست شهر
به جایی امن حواله کن
اغوشت کجاست؟
#رها_مولوی