محبوبم! قبول ندارم نرسیدن ما ربطی به سرنوشت داشته باشد. اینکه می گویند قرار نبوده یا چنین مقدر بوده، اهانت بزرگی ست به خواست دل ما، به شعور ما و به نقشه ها و برنامه هایی که برای خودمان، برای زندگی مان و برای آینده مان داریم و داشته ایم. اما قبول دارم و پذیرفته ام که من، تاکید می کنم من تا هیچ انگشت اشاره ای سمت تو که هنوز هم در گرامی ترین جای قلب من و در والاترین بخش آرزوها، رویاها و خاطرات من جای داری، نباشد، بله من، عشقم را، و احساساتم را و آنچه در تو می دیدم و می پرستیدم، و آنچه در افق های دور، برای آینده ی خودمان می دیدم را در لحظه ای نابجا و در جایی نامناسب و با کلامی گر چه در خور ولی شاید ناکافی بر زبان آورده بودم، و تو که حتی قبل از آنهم، صاحب ومالک ذره ذره ی احساسات و عاشقانه های من بودی، نشد و نتوانستی به آن ایمان خدشه ناپذیری برسی که عشق ناممکن ها را ممکن می کند، که راه عشق، گر چه پر فراز و نشیب، اما مسیری ست که ما را می سازد و می پروراند تا بتوانیم فرداهایی را بسازیم که در آن میوه های عشق را پرورش می دهیم. من تو را نه بت وار، که به کمال، و بی دلیل دوست داشتم و تو باوری به دوست داشتن های ساده و بی غش نداشتی، دنبال دلیل بودی و من رهاتر و بی چیز تر و ساده تر از آن بودم که بخواهم و بتوانم چیزی اثبات کنم. کف دستهای خسته ام را نشانت دادم و گفتم من همینم!
ما در زمان و مکان اشتباه بهم رسیدیم و من زبانی قاصر و کلامی خام و دلی نازک داشتم، وگرنه عشق برای هر دوی ما به اندازه بود و کافی
این را مایلم بدانی، بفهمی و به خاطر بسپاری.
#نیکی_فیروزکوهی
#رمان_جدید
@asheghanehaye_fatima
ما در زمان و مکان اشتباه بهم رسیدیم و من زبانی قاصر و کلامی خام و دلی نازک داشتم، وگرنه عشق برای هر دوی ما به اندازه بود و کافی
این را مایلم بدانی، بفهمی و به خاطر بسپاری.
#نیکی_فیروزکوهی
#رمان_جدید
@asheghanehaye_fatima